یکشنبه، مهر ۷

دانشگاه بهایی


دانشگاه بهایی
انتخاب واحدها مانده، دعوت دانشجویان، پیدا کردن خانه برای تشکیل کلاسها، خریدن تخته و تکثیر جزوات، دعوت اساتید، صدور کارنامه ها، برنامه ریزی برای جلسه های شروع ترم!
این کارهای ابتدایی مسئولین دانشگاه بهایی ست. این دانشگاه که به علمی آزاد معروف است، 20 سال پیش با همت و تلاش چند مهندس و دکتر اخراج شده از دانشگاه آغاز شد. با داوطلبان اندکی شروع شد و کم کم وسعت گرفت. رشته های جدید به آن افزوده شد و توانست انظار سایر دانشگاههای جهان را به خود جلب کند؛ چنانکه گر چه در مرز و بوم خود مورد توجه قرار نگرفت، در دانشگاههای سایر ممالک مورد قبول واقع شد.دانشگاه علمی آزاد به عنوان دانشگاهی معتبر در بسیاری از کشورها شناخته شد و دانشجویانش توانستند به ادامه تحصیلات خود بپردازند و تا آخرین مراحل علمی پیش روند.
کلاسهای این دانشگاه در خانه ها تشکیل می شد. دانشجویانی که فارغ التحصیل می شدند به گروه همکار اساتید افزوده می شدند و در تقویت بنیه علمی دانشگاه می کوشیدند. کم کم دانشگاه قوام گرفت وحتی توانست چند موسسه خصوصی را اجاره کند تا بیشتر شکل و شمایل محیط آموزشی را به دست آورد.
در 7 مهر ماه سال 1377 حمله ای شدید به این موسسه صورت گرفت. اساتید برای حدود یک هفته به جرم آموختن علم و دانش به دانشجویان محروم از تحصیل، زندانی شدند و خانه هایشان مورد غارت و هجوم مامورین دولتی قرار گرفت. وسایل آزمایشگاهی که با سختی فراوان و هزینه های خود افراد جامعه بهایی از پیر و جوان تهیه شده بود، شکسته و خرد شد یا به تاراج رفت. تمام کامپیوتر ها و وسایل الکترونیکی برده شد و موسسات مخصوص این دانشگاه پلمپ گردید.
روشن است که راست کردن کمر این موسسه بر اثر ضربات ناعادلانه دولت به چه سان دشوار بود ولی با امید و ایمان همه چیز از ابتدا ساخته شد و تعویق شدیدی در کار دانشگاه پیش نیامد.
در این اواخرکه به ادعای فریب آلود دولت، ستون مذهب از فرم کنکور برچیده شد، تعدادی از جوانان بهایی در رشته های مختلف پذیرفته شدند و بسیاری دیگر با عنوان "نقص پرونده" یا بهانه هایی از این دست، بار دیگر از ورودشان ممانعت شد. قبول شدگان نیز کم کم از دانشگاه اخراج شدند.
دانشگاه بهایی ظرفیت خود را بالا برد و سعی نمود با کمبود بودجه و امکانات ، تمام داوطلبان شرکت در دانشگاه را بپذیرد و بر دل زخم خورده شان مرهمی گذارد. بنابراین موسسه ای در غرب تهران اجاره نمود. خون جدیدی در رگهای دانشجویان دوانده شد. فضای کلاسها یادآور محیطهای آموزشی واقعی بود. اساتید به راحتی می توانستند قدم بزنند و بر تخته چیزهایی بنویسند. اما این فضا بیش ار 6 ماه باقی نماند. وزارت علوم در شب عید، عیدی بزرگی به دانشجویان بهایی و علم آموزان کشورش داد و دانشگاه علمی را غیر قانونی اعلان کرد و اجازه تشکیل کلاسها در آن محل نیز لغو شد.
پس ازآن باز خانه ها ، کلاس می شود. دانشجویان هر روز در یک خانه، فردا درخانه دیگر. اساتید سرگردان کوچه ها.
اما باز مهر است و شروع ترمی جدید و کارهای زیاد دانشگاه. از پای نمی نشینند. هرگز تعطیل نخواهند کرد هیچگاه از آموختن و کسب کمال باز نخواهند ایستاد. زهی خیال باطل!

پنجشنبه، شهریور ۲۸

طومار ظلم


در تاریخ ایران نوشتن طومار توسط فردی عدالت پرور و امضا و اعلان موافقت سایر هم باورانش برای دفاع از مظلومان قدمتی بس عظیم دارد. حتی ریشه هایش را در اسطوره های ایران می توان یافت. از طومار طویل کاوه آهنگر برای پیکار با ظلم و بیداد ضحاک انیرانی در شاهنامه تا کمپین یک میلیون امضا برای رهایی زنان از یوغ بی عدالتی قرون و اعصار. اینها نمونه هایی از تلاش مردم بیداردل ایران زمین برای نبرد بر ضد ظلم و ستم بود ولی از آنجا که این بار طومار نه به دست مردم بلکه تنها به اسم ایشان و به فرمان خود ظالمان پیچیده شده روالی عکس تمام طومارهای عدالت تاریخ را پیش گرفته.
جمعه 29 شهریور 1387 روزی خواهد بود که در آن طومار تهیه شده برای انحلال تشکیلات بهایی در اختیار نمازگزاران نماز جمعه به امامت علی خامنه ای قرارمی گیرد. جمهوری اسلامی برای فرار و رهایی از عواقب این واکنش که قطعا اعتراضهای بین المللی را بر می انگیزد، این اقدام را اقدامی" مردمی " می خواند و آن را تلاشی در جهت انحلال تشکیلات بهایی می داند. برای تحریک و تهییج سایر مردم (آنانی که در نماز جمعه شرکت می کنند)، این طومار ( مدرک ظلم و ستم ) به ایشان داده می شود تا آن را امضا کنند . به گزارش خبرگزاری شهاب نیوز متن این طومار چنین است:
" بهاییت فرقه ای تشکیلاتی ست که رهبریت آن در حاشیه امن رژیم متخاصم و اشغالگر قدس مستقر می باشد و سیاست خود را بر دروغ پراکنی علیه اسلام و ایران بنا کرده و اهداف سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی صهیونیسم جهانی را به شکل صریح و بی پروا به پیش می برد . این تشکیلات صهیونیستی – بهایی نه تنها اسلام را مورد هجوم نامردانه قرار می دهد بلکه حتی به انسانیت و اصول ان نیز نمی اندیشد. ما امضا کنندگان ذیل در راستای انجام وظیفه اسلامی- انسانی خود از دادستان محترم کل کشور خواهان برخورد با کلیه عناصر تشکیلاتی و انحلال این تشکیلات هستیم"
می خواهم کمی این بیانیه را مورد تحلیل قرار دهم. در این طومار چند موضوع اصلی مورد توجه قرار می گیرد:
1- بهاییان را گروهی سیاسی و دارای اهدافی سیاسی در نظر گرفته و آنان را گروهی دینی به حساب نمی آورد.
2- سیاست بهاییان را مستقل نمی پندارد و آن را پیش برنده اهداف سیاسی صهیونیسم و در واقع تابع آن معرفی کرده.
3- این طومار فعالیتهای جامعه بهایی را هجوم ناجوانمردانه علیه اسلام و حتی اصول انسانی می داند.
4- انحلال تشکیلات بهایی که متشکل از افراد بهایی است را کاری اسلامی و انسانی می انگارد.
در مورد موضوع 1 نیازی به توضیح نیست که بهاییان خود را پیرو دیانت بهایی می دانند که یکی از اصولش عدم مداخله در سیاست حزبی ست و دارای موازین روحانی بسیاری مانند سایر ادیان است و ساختار روحانی و هدف اصلیش که وحدت عالم انسانی ست با هیچ سیاستی کنار نمی آید چه که سیاست حزبی در ذات خود در پی طرفداری از گروهی و مخالفت و مغلوب نمودن گروه دیگر است. اماکن متبرکه بهایی در اسراییل است. زیرا بهاالله شارع این دیانت 150 سال پیش توسط دولت ایران و عثمانی به عکا که آن زمان جزو امپراطوری عثمانی بود تبعید شد و در همان جا از دنیا رفت. این تنها ارتباط بهاییان با کشور اسراییل است.

فعالیتهای جامعه بهایی هجوم ناجوانمردانه است! در دیانت بهایی اصل بر رافت و تساهل و حتی محبت به دشمنان است. 150 سال از پیدایش این آیین می گذرد و از ابتدا انواع آزار و اذیت بر ایشان وارد شده ولی هیچگاه هجوم یا خشونت و مقابله به مثلی مشاهده نگشته.
به بهاییان هیچگاه اجازه داده نشده که به صورت آزاد در رسانه ها عقایدشان را مطرح کنند و تنها بی ضد ایشان دروغ و تهمتهایی انتشار یافته. شیوه ای کاملا " ناجوانمردانه ". بنابراین هجوم ناجوانمردانه کار این دولت است نه کار بهاییان. دیانت اسلام برای بهاییان مقدس و مورد تکریم است. نگاهی که دیانت بهایی به ادیان دارد نگاهی تکاملی ست و هر دیانتی را مطابق با مقتضیات زمان خود می سنجد و در عین حال قائل به وحدت اساس ادیان است. بیانات و آثار بهایی درباره انسان ، مقام ، حقوق و قابلیتهایش بی کران است و تمام اصولش بر پایه اهمیت این مقام و حقوق است. تساوی حقوق زن و مرد، ترک تعصبات، الفت و محبت با تمام ادیان، تشویق بسیار به کسب علوم و صنایع و هنرها ، سیستم مشورتی و انتخابات آزاد جامعه بهایی، تلاش در جهت رفع جنگ و نزاع و ایجاد صلح و وحدت، اهمیت تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان و... همه نشانه هایی از اصول انسانی ست. چگونه می شود جامعه ای با این عقاید، هجومی ناجوانمردانه به انسانیت نماید.
تشکیلات بهایی هر سال در اول اردیبهشت توسط همه افراد بهایی انتخاب می شوند( غیر از بیت العدل اعظم که هر 5 سال یک بار انتخاب می شود) . این تشکیلات ممکن است سال آینده با اعضایی کاملا متفاوت تشکیل شوند. بنابراین مطلبی که در طومار ذکر شده و هدفش را انحلال تشکیلات بهایی قرار داده در واقع با همه بهاییان است. بر خلاف دوستان کیهان و سایر کج اندیشان بهاییان دارای دسته فرو دست( مردم عادی) و فرادست( تشکیلات) نیستند بلکه همه در یک سطح می باشند و انحلال تشکیلات بهایی مساوی با انحلال عده ای از ایرانیان معتقد به دیانت بهاییند؛ یعنی از میان بردن عده ای انسان به بهانه ای دروغین. آیا انحلال، نسل کشی و از میان بردن عده ای از ایرانیان وظیفه ای انسانی و حتی اسلامی ست؟
بشتابید ای نمازگزاران انسان دوست و اسلام پرست تا در جمعه 29 شهریور وظیفه انسانی خود را به انجام رسانید و طومار ظلم را با قلم پلید ستم امضا کنید.

چهارشنبه، شهریور ۲۷

دروغ آری! حقوق نه!


این شعار جدی سردمداران مملکت ماست، وقتی جوانان بهایی برای احقاق حقوق مدنیشان به مراکز مختلف مراجعه می کنند. 30 سال از محرومیت هزاران جوان بهایی از شرکت در دانشگاههای این مرز و بوم می گذرد.
این جوانان هرسال به مراکز قانونی میروند وحقوق قانونی و مدنی خود را خواستار می شوند. نامه می نویسند، ملاقات می کنند واز پای نمی نشینند ولی پاسخ مسئولین بی مهر جای گوش سپردن، پشت گوش انداختن است و این بار خشونت.
صبح روز 21 شهریور ماه 87 ، حسام میثاقی، نوید خانجانی، صمیم پزشکی و آرمین رحمانی برای پیگیری علت محرومیت از تحصیلات عالیه واخراج از دانشگاه به خاطر عقیده، به دفتر آقای " رهبر" که نماینده مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی است رفتند. او که در ملاقات قبلی همکاری بسیاری با آنان نموده بود و تحصیلات عالیه را ازحقوق حقه ایشان دانسته بود و به آنها قول داده بود تا کارشان را پیگیری نماید، در ملاقات اخیر این جوانان به نحو دیگری برخورد نمود. ملاقات دوم این چهار جوان در 21 شهریور ماه صورت پذیرفت و آنها در بدو ورود به دفترآقای رهبر با مردی که لباس شخصی به تن داشت مواجه شدند که خود را " قندی" معرفی می کرد و به این چهار جوان گفت که دستور رسیده آقای "رهبر" نباید در موضوع حق تحصیل این دانشجویان دخالت کنند و با تهدید از این جوانان خواست که محل را ترک کنند ولی آنها اصرار کردند و با پاسخ خشن آقای قندی مواجه شدند. در این زمان آقای قندی نیروهای امنیتی و چند لباس شخصی مسلح به سلاح گرم انتظامی را به داخل خواند و شروع به تهدید کرد. در این زمان آقای رهبر- نماینده مردم اصفهان -از اتاق خارج می شود و تاکید می کند که نمی تواند کاری برایشان بکند و لباس شخصی ها را مرخص می کند. 4 جوان هم با دیدن نیروهای سلاح به دست محل را ترک می کنند.
آقای رهبر خود را نماینده مردم اصفهان می دانست. او دلش می خواست برای اعتلای مملکت و پیشرفت ملتش کاری کند ولی مانند این اتفاق هر روز در کشور ما می افتد که هر که برای احراز حقوق مظلومان و محرومان بر می خیزد، پاسخش تهدید و محرومیت است.
مسئولین کشور از اینکه یک جوان بهایی به دروغ و تقیه دین دیگری برای خودش بنویسد و به دانشگاه راه یابد مشکلی ندارند و حتی خوشحال هم می شوند که می توانند با زور و فشار، باورهای خود را به دیگران تحمیل کنند. این است آموزه اخلاقی مسئولین مملکت دینی ما!
به امید مملکتی با شعار: راست آری حقوق هم آری!
Site :
www.hrairan.comبرای اطلاعات بیشتر به این سایت مراجعه کنید>

یکشنبه، شهریور ۱۷

فصل، فصل ماست فصل بچه هاست باغ مدرسه سبز و با صفاست


فصل، فصل ماست. فصل بچه هاست .باغ مدرسه سبز و با صفاست.

بوی خرده برگهای چنار پاییزی و باد و نم نم باران می آید. بوی کتاب و دفترهای تازه وتا نخورده. بوی لباسهایی که مادر اتو زده. بوی ماه مهر. صدای آغاز می آید و زنگ تفریح. صدای قهقهه و شوخی و لی لی بازی. صدای آمدن مدرسه و مهر.
کودکان چه مدرسه را دوست بدارند و چه از آن گریزان باشند، اول مهر با شوقی وصف نا پذیر حاضر می شوند و کیف بر دوش می اندازند و می روند. دوستیهایشان را تازه می کنند و خاطره ها و لقمه هایشان را تقسیم. مدرسه با همه چیزهای خوب و بدش خانه دوم کودکان است. در آن خیلی چیزها می آموزند و تجارب بسیاری کسب می کنند. روابط انسانی و دانش و قهر و دوستی. آنها آن چیز را می آموزند که به آنها آموخته شود. اگر نفرت اگر محبت. قلب کودکان چون خمیری تازه هر شکلی به خود می گیرد. ووای به روزی که جای حقیقت در ذهن و قلب ایشان خرافه و اوهام و دروغ نقش زنند .
در برخی مدارس ما هم همین ماجراست. شاید کودک یا خواهر وبرادر و دوست کوچکی داشته باشیم و از زبان آنها واقعیت را بهتر در می یابیم. من آنچه می گویم از زبان همین کودکان پاک شنیده ام.
چند سالیست کودکان بهایی را انگشت نما ی مدرسه کرده اند. سر نماز جماعت، کلاسهای دینی و قرآن یا دفتر مدرسه. به دوستانشان می گویند که با اینها رفت و آمد نکنند و دست ندهند زیرا اینها نجسند و ناپاک. اگر گریستند یا غمگین بودند آنها را در آغوش نگیرند زیرا آنها نیز نجس می شوند.
روحانی و آخوند سر کلاس می آورند تا جلوی دیگر همکلاسان به عقاید ایشان توهین کند. آنها را جاسوس و بد کار بخواند و آنطور که بعضی از مدیران ابراز داشته اند بخشنامه ای به مدارس فرستاده شده مبنی بر اینکه اگرکسی از بهایی بودنشان اطلاع حاصل نمود باید او را اخراج کنند. از اینان به زورتعهد می گیرند که چون درباره دینتان از شما پرسشی شد راستش را نگویید یا جواب ندهید. اینست مدارس ما که به کودکان جای راستی و صداقت و یکرویی، دروغ و جدایی و دورویی می آموزند.
در دوره راهنمایی کتاب تاریخ جملاتی سراسر دروغ و افترا درباره دیانت بابی و بهایی نوشته شده و دانش آموزان را مجبور به باور و حفظ این جملات می کنند و معمولا سوالی از همان دو پاراگراف مطرح می کنند تا این دروغ خوب در ذهن نوجوانان جا بیفتد و نوجوانان بهایی هم به تنگنا بیفتند.
در برخی موارد هم آنها را به دفتر آورده و به صورت خصوصی از ایشان می خواهند که از دینشان برگردد و پدر و مادرشان را دروغگو می خوانند. آنها را از عذاب جهنم و آتش و مار غاشیه می هراسانند یا تطمیع می کنند.
با آنکه در اصل 23 قانون اساسی جمهوری اسلامی تفتیش عقاید ممنوع است و هیچکس را نمی توان به صرف داشتن عقیده ای مورد تعرض و مواخذه قرار داد ولی در مدارس ایران این قانون شکنی به شدت اجرا می شود و امنیت و بیان آزاد افکار را از کودکان بهایی دریغ می کنند.

عمری به هوای وصلت قانون! از چرخ برین گذشت افغانم


عمری به هوای وصلت قانون! از چرخ برین گذشت افغانم
در عرصه گیر و دار آزادی فرسوده به تن درشت خفتانم
(ملک اشعرای بهار)
اول بار دو ماه پیش او را در مصاحبه ای با صدای آمریکا دیدم. آرام و متین بود؛ نمی دانم از بی مهری های زندان بود و زمانه یا شخصیت خودش هم اینگونه بود. از آرامشش خوشم آمد. به سوالات جوابهایی جالب و غیر منتظره می داد. وقتی از او پرسیدند "اگر شکنجه گرها را دستت بدهند با آنها چه می کنی؟" پیش خود گفتم لااقل می گوید حرف تندی می زنم و یادی از شکنجه هایشان می کنم ولی او تاکید کرد که من کینه ای از آنها به دل ندارم و حتما برای مداوا پیش روانپزشک می برمشان زیرا آدم عادی نمی تواند اینقدر راحت انسانها را آزار دهد. به نظرم آمد اهل جلوه گری نیست. از این خصلتش هم خوشم آمد. سه شنبه هفته پیش 12 شهریور هم مطلبی از او در روز آنلاین خواندم. درباره وضعیت بهاییان در ایران نوشته بود؛ با عنوان " بهاییت رقیب ولایت". می دانم که او بعد از 9 سال زندانی و دربندی و محرومیت از تنفس در هوای آزاد ، حال محرومان و دربندان را خوب می فهمد. حال کسانی که به خاطر استواری بر عقیده شان ،آن هم عقیده ای که مورد قبول انسانهای آزاده است- مهر و محبت و تساهل-از حقوقشان محروم می شوند. او تنهایی و شکنجه و گزند و بی حرمتی را در اوج جوانی و بالندگی چشیده و برای همین هم در فرای مرزهای ایران به دفاع از حقوق مظلومان برخاسته و بهاییان را نیز که در جرگه همین گروهند ، از قلم نینداخته. احمد باطبی کوتاه و مختصر به برخی مظالمی که بر جامعه بهاییان ایران می رود، اشاره می کند و این بی عدالتی ها را با چکش قانون محکوم می کند. همان چکشی که بی انصافانه بر سر خودش نیز کوفته شد. یادی از محرومیت جوانان بهایی از ورود به دانشگاه در 30 سال گذشته می کند و برای اثبات مدعایش شاهد می آورد و آن رنجنامه مستدل و مکتوب یک جوان بهاییست که سد کنکور را پشت سر گذارده ولی باز هم میله های سخت بی قانونی او را از ورود به دانشگاه باز داشته. او تاسف خویش را از تلف شدن استعداد جوانان بهایی محروم از تحصیل که هم وطنان اویند، ابراز می کند . احمد باطبی به آنان که این همه بی عدالتی را به پای تهمت جاسوسی و اقدام علیه امنیت ملی می گذارند صادقانه می گوید که سر خویش را از زیر برف بیرون کنند و حقیقت را ببینند که تمام این محرومیتها ایدئولوژیک است و و بهاییان به علت عقاید متفاوت و جهان دوستانه شان در چنگال بی عدالتی گرفتارند. به این نام زندان می شوند، کودکانشان از مدارس اخراج می شوند و مورد توهین و آزار قرار می گیرند، جوانانشان از تحصیلات عالیه باز می مانند ، بزرگانشان از اشتغال در کارهای دولتی ممنوع می شوند و هنرمندانشان از ارائه هنر و ایده های خود باز داشته می‌شوند.آری او حال بهاییان را خوب می فهمد؛ چه که او هم در زندان کینه و تعصب و تنگ نظری بی قانونان گرفتار بوده.
http://www.roozonline.com/archives/2008/09/post_8980.php