جمعه، آبان ۸

سوال بی جواب




8 آبان 88

"نمي دانم از كجا شروع كنم. نمي دانم از چه بگويم. من نويسنده ي خوبي نيستم؛ تنها مي خواهم از دلم بگويم، براي هموطنانم.

همه ي ما اهدافي در زندگي داريم، كوچك و بزرگ؛ امّا در ميان اين اهداف آرزوي تحصيلات عاليّه بارها و بارها در قلب و ذهن يك كودك تكرار مي شود. اين يكي مي خواهد دكتر شود و ديگري مهندس؛ يكي خود را خلبان تصوّر مي كند و آن ديگري معلّم. بسياري آينده ي درخشان خود را در تحصيل مي بينند. اين كسب علم است كه باعث رشد يك فرد و بنابراين جامعه مي شود. حال تصوّر كنيد كه حقّ تحصيل از كسي گرفته شود؛ حق دريافت علمي كه بتواني آن را به ديگران نيز انتقال دهي.

جواني را مي شناسم كه به اميد درس خواندن در دانشگاه و حضور در كلاس در كنار افراد ديگر از هر شهر و با هر دين، فرهنگ و رفتاري در كنكور سراسري شركت كرد. سال 85 بود؛ اوّلين سالي كه به او و جوانان همدينش اجازه ي ثبت نام در دانشگاه داده مي شد. حسّ خوبي داشت زيرا براي بار اوّل بايد در كنكور شركت مي كرد و رشته ي مورد علاقه اش، زبان انگليسي، را انتخاب كرده بود. مي دانست او و همه ي همدينانش خواهند توانست موفقيتي چشمگير در قبولي دانشگاه كسب كنند. همانطور هم شد. بسياري از همدينانش در دانشگاه هاي برتر ايران پذيرفته شدند و او نيز در رشته ي مترجمي زبان انگليسي در يكي از دانشگاه هاي نزديك به شهرشان. وقتي براي نام نويسي به دانشگاه مزبور مراجعه كرد نمي دانست كه پس از طيّ همه ي مراحل ثبت نام فقط با يك جمله حقّ تحصيل از او گرفته مي شود: "ما دستور گرفته ايم افراد بهائي را ثبت نام نكنيم ..." پرسيد چه كسي خواستار اين امر شده است؟ جواب گرفت مسئول حراست دانشگاه. پرسيد چرا؟ چرا بايد يك فرد بهائي از تحصيل محروم شود؟ آن فرد جوابي نداشت كه بدهد. آن جوان هم هيچ وقت جواب سؤالش را نگرفت. همين سؤال را طيّ تماس هاي تلفني، نامه هايش و حتي حضوراً بارها و بارها از مراجع مختلف پرسيد امّا باز هم جوابي نگرفت. او براي از دست دادن حقّ تحصيل حتّي نوشته اي نيز دريافت نكرد؛ دستوري كه براي عدم ثبت نامش به عنوان يك فرد بهائي داده شده بود درست به سادگي رساندن پيغامي به يكي از نزديكان به گوشش رسيد.

به رئيس دانشگاه نامه اي نوشت اما جوابي نگرفت. به حراست دانشگاه، وزارت علوم، تحقيقات و فنّاوري، وزارت كشور، شوراي عالي انقلاب فرهنگي، كانون وكلاي دادگستري مركزي، ستاد حقوق بشر ودفتر مركزاجراي آزمون ها بارها مراجعه كرد و نامه نوشت تا شايد جواب سؤال نه چندان سختش را بگيرد امّا هيچيك از اين سازمان ها، عليرغم آنچه از نامشان قلمداد ميشود، در جريان اين امور نبودند و يا اگر هم بودند خود را مسئول نمي دانستند. آنها در جريان نبودند كه جوان هموطنشان به علّت عقيده اش از تحصيل محروم شده است؛ خوب موضوع چندان مهمّي هم نيست؛ امثال اين جوان هم حدود سي سال است كه هر يك به نحوي از تحصيل علم محروم شده اند. چه كسي مسئول است؟ خدا آگاه است. بعضي از مراجع از او مي خواستند مدّتي بعد تماس بگيرد و پيگير امورش شود امّا او در هر بار پيگيري نيز جوابي نمي گرفت و با خود فكر مي كرد كه اين مدّت هاي كوتاه بوده اند كه براي پاسخ به بعضي سؤالات تا حدود سي سال به طول انجاميده اند.

او به ديوان عدالت اداري نيز مراجعه كرد، دادخواستي ارائه و طيّ آن وزارت علوم، تحقيقات و فنّاوري را مورد شكايت قرار داد، و تقاضاي صدور دستور موقّت مبني بر ثبت نام در دانشگاهي كه حقّ ثبت نام آن را داشت و همچنين لغو دستور وزارت علوم مبني بر محروميّتش از تحصيل را نمود امّا شكايت او از طرف ديوان مردود اعلام شد. يك سال به همين منوال بر او گذشت. سال 86 نيز در كنكور سراسري شركت كرد شايد كه پس از گذشت يك سال و اين همه پيگيري تغييري در جريان امور صورت گرفته باشد. پس از اعلام نتايج از طرف سازمان سنجش و ورود به سايت مربوطه با پيغام نقص پرونده روبرو شد، پيغامي كه براي همه ي همدينانش فرستاده شده بود.

پرونده ي انسانيت تك تك آن افراد نقص داشت، نقص عقيدتي كه آنان را از حقوق انساني محروم مي نمود. او به سازمان سنجش نيز نامه اي نوشت و چندين بار براي پيگيري نامه اش با اين سازمان و ساير مراجع وابسته تماس گرفت؛ جواب هائي كه سال گذشته نيز گرفته بود برايش تكرار شدند. او با خود فكر مي كرد مگر جز اينست كه به حكم آيه ي شريفه ي «لا ينهاكم عن الذين لم يقاتلوكم و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ان الله يحب المقسطين» دولت جمهوري اسلامي ايران و مسلمانان موظّفند نسبت به افراد غير مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامي عمل نمايند و حقوق انساني آنان را رعايت كنند؟ [1] آيا جز اين نيست كه دولت مذكور موظّف است همه ي امكانات خود را براي رفع تبعيضات ناروا و ايجاد امكانات عادلانه براي همه، در تمام زمينه هاي مادّي و معنوي به كار برد؟ [2] آيا مي توان اين اصل قانون اساسي را انكار نمود كه "همه ي افراد ملّت اعم از زن و مرد يكسان در حمايت قانون قرار دارند و از همه ي حقوق انساني، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي با رعايت موازين اسلام برخوردارند"؟ [3] آيا اين قوانين در رابطه با افراد بهائي صدق نمي كند؟

آري، اين جوان، همان جواني كه هنوز جواب سؤالش را نگرفته است، همان منم. مني كه صدها نفر را همانند خود بي جواب مي بينم. من يك جوان بهائي ايراني هستم. هنوز نمي دانم طبق چه قانوني حقّ تحصيل از من گرفته شده است."
افروز میرزایی

نقل از کمیته گزارشگران حقوق بشر

هیچ نظری موجود نیست: