یکشنبه، بهمن ۱۷

ظلمي 30 ساله

این نوشته توسط یکی از خوانندگان عزیز خبرنورد ارسال شده است:

يادم مي آيد زماني را كه كودك بوديم
و از ما مي پرسيدند:
- بابا رو چقد دوس داري؟ مامان رو چقد دوس داري؟
و ما در جواب مي گفتيم:
- خيلي
- خيلي يعني چند تا
و ما هم آخرين عددي كه بلد بوديم مي گفتيم و يا خودشون مي گفتند
- بگو ديگه چندتا 10 تا 50 تا 100 تا ؟
- 100 تا
و صد تا براي ما خيلي بود. اين خاطره را داشته باشيم تا بعد
شايد براي هر كدام از ما زماني پيش آمده كه حوصله نداشته باشيم و يا به عبارت معروف: حال مان گرفته باشد. نه كسي تماسي با ما دارد و نه كسي به تلفن مان جواب مي دهد و اگر جواب مي دهد وقت مهمان پذيرفتن را ندارد و خلاصه روزمان با حالتي دلگير، در فضايي خسته كننده و تكراري سپري مي شود.
اين دلگيري را هم داشته باشيم تا به آن برگرديم
براي من به شخصه اجبار در كاري، مانند آن مي ماند كه گلويم را گرفته و خفه ام مي كنند! از ديرباز از واژه ي بايد بدم مي آمد. فرض كنيد در شركت و يا كارخانه اي كار مي كنيد و صاحب جديد كارخانه حقوق تان را كم مي كند و از شما اضافه كار مي كشد و مرتب نظارت بدون دليل اعمال مي كند و شما به خاطر وضعيت بيمار اقتصادي مجبور به رعايت آنچه به شما گفته مي شود هستيد
اين را هم داشته باشيم تا بعد
تصور كنيد كه بعد از سپري كردن ساعات كار و يا ساعات تحصيل (چه به آن علاقه داشته باشيد و يا نه) با آزادي و تمركز كامل به آنچه دوست داريد مي پردازيد: يكي به هنر مشغول است و ديگري به كتاب خواندن و آن يك به فعاليت اجتماعي و يكي ديگر براي بهتر شدن فرداي شهر و كشورش مي كوشد و زماني را كه به اين كار اختصاص مي دهيم از بهترين اوقات زندگي مان است. اما يك مرتبه يا به دليل مريضي و يا هر دليل ديگر از اين كار باز مي مانيم و بهترين ساعات عمرمان كه زندگي را براي مان معنايي بيشتر مي دهد به تعويق مي افتد! چه حالي به ما دست مي دهد؟
حال در نظر بگيريد امروز كه بزرگ شده ايم و مي توانيم اعداد را بشماريم 12 سال چقدر مي شود؟ اگر براي مان عدد 12 كوچك است و نمي توانيم پي به درازاي 12 سال از نظر زماني ببريم آن را به ماه و روز تبديل كنيد آن گاه ببينيد چه عددي به دست مي آيد :4380 روز. اگر امروز از ما بپرسند پدر و مادرتان را چقدر دوست داريد و بخواهيم آن را به عدد بگوييم خيلي عدد بزرگتري را مي گوييم (يادمان باشد زماني 100 تا براي مان چه عدد بزرگي بود) اما اين 4380 روز براي دلگير بودن از فضايي كه به اجبار و به دور از كارهايي كه براي هر ثانيه ي آن بال در مي آوريم در آن به سر مي بريم ظلمي است بي حد و شمار.
نويد خانجاني به 12 سال حبس تعزيري محكوم مي شود(4380 روز و چون هر روز اين ساعت از اين ايام چون سالي مي گذرد بهتر است بگوييم 105120 ساعت). هر دليل بدون مدركي كه مي خواهند براي حكم سراسر ناجوانمردانه بياورند باز هم مشخص است كه ابتدا به خاطر عقيده اش كه بهايي است و در ادامه به خاطر فعاليت بشر دوستانه اش در زمينه حقوق بشر و رفاه اجتماعي و برابري براي تمامي ايرانيان مجبور به تحمل اين سجن طولاني مي باشد.( حكم 5 ساله نيما حقاركه به خاطر بهايي بودنش در12 بهمن، روز شعار استقلال آزادي صادر شده نيز گوياي اين ناجوانمردي است)
اگر مقدمه اي طولاني را در نظر گرفتم مي خواستم شما هم ميهنان عزيز در فضايي كه ظلم ظالمان براي بسياري از ايرانيان در نظر گرفته اند قرار بگيريد. فضايي كه هر روزش بسيار بيشتر از 100 تاي كودكانه مان كه در نظرمان بي نهايت بود طول مي كشد. فضايي كه هر ثانيه اش سرمايه زندگاني مان را از ما مي گيرد همان اوقاتي كه مي تواند صرف خدمت به هم نوع شود. فضايي كه اجبارِ كلمه بايدي بدون دليل مرتب ذهنمان را مي آزارد.
شايد اگر خود را در آن فضا در نظر آوريم بتوانيم بي عدالتي و بي شرمي احكام صادره براي بي گناهان در بند را بهتر بفهميم.
حكم نويد خانجاني نمونه اي بود از بسياري ِ احكام صادره كه بدون در نظر گرفتن ذره اي عدالت و بدون ارائه ي دلايلي هرچند ناچيز براي مردم ايران در نظر گرفته مي شود فرقي نمي كند زماني گريبان دگر انديشان را مي گيرد و وقتي كارگران را به زنجير مي كشد. زماني دانشجو را هدف آماج ظلم خود قرار مي دهد و وقتي به قوميت ها مي تازد و هنگامي ...
حكومتي كه داعيه ي سنت پيامبر و عدل علي و نظام مبتني بر حقيقت را دارد اين گونه يزيدوار مي تازد و خود را پشت قرآني كه ذره اي آن را نمي شناسد مخفي مي كند.
اي جهلاي معروف به علم
چرا در ظاهر دعوي شباني كنيد و در باطن ذئب اغنام من شده ايد مَثَل شما مِثل ستاره ي قبل از صبح است كه در ظاهر درٌي و روشن است و در باطن سبب اضلال و هلاكت كاروانهاي مدينه و ديار من (1)
حكايت بهاييان در اين سي و اندي سال كه از زمان انقلاب اسلامي مي گذرد كه ديگر بر همه گان روشن است در انقلابي كه استقلال و آزادي كه اين روزها براي سالگرد آن تدارك ها ديده مي شود شعار اصلي آن بود، بهاييان نه رنگ استقلال فردي و اجتماعي را ديدند و نه طعم خوش آزادي را چشيدند. كافي است به سايت هاي خبري مراجعه كنيم و يا از آرشيوهاي مطبوعات( هرچند با سانسور قوي وزارت ارشاد) پيشينه ي ستمي را كه به اين گروه از ايرانيان روا داشته شده ببينيم.
و اما در پايان جاي اين سؤال از مسئولين نظام خالي است:
هدف از اين همه آزار و ستمي كه بر بهاييان روا مي داريد چيست؟ آيا مي خواهيد آنها از دين خود بر گردند؟ آيا اين كار از احكام ديانت اسلام است كه به زور و با زندان و غارت اموال و محروميت از دانش، گروهي را به سمت خود بكشيد؟! و آيا تا به حال موفقيتي در اين راه داشته ايد؟
آيا قصد آن داريد كه با ايزوله كردن بهاييان آنها را از نظر دانشِ زمان و هنر و فرهنگ و ... دور نگه داريد تا آنها را به انسان هايي عقب افتاده تبديل كنيد؟ اگر ديده خود را باز كنيد مي بينيد كه نه تنها ناكام مانده ايد كه سبب ساز خلاقيت هاي بي شماري شده ايد.
آيا مي خواهيد با ارعاب و تهديد آنها را از اجراي مراسم ديني خود بازداريد؟ آيا اين شيوه ي پيامبر اسلام است؟ آيا خود حضرت در مدينه ميان مسيحيان زنده گي نكردند؟ و اگر ايراني هستيد آيا نه آن است كه كورش كبير مردمان را در دينشان آزاد مي گذاشت و براي عقايدشان احترام كامل قائل بود؟
اگر بعد از سي سال اعدام و زندان و آتش سوزي و تخريب اماكن مقدسه و نفي بلد و ايزوله كردن و ... باز هم اين نتيجه را نگرفتيد كه بهاييان در راه خود استوار و برقرارند و ذره اي از ايمانشان كاسته نمي شود،‌ برايتان دعا مي كنيم كه اگر شيوه برخوردتان اشتباه و ظالمانه است ، دست كم به نتايج آن نظر كنيد تا شايد دست از ستم برداريد.
اين نكته قابل ذكر است كه به اكثر مردم ايران سخت گرفته مي شود. اما در اين چند ماهه حملاتِ بي پرده و بي شرمانه و بي رحمانه به بهاييان نشان از كينه اي دارد كه نمي دانيم از كجا سرچشمه مي گيرد! كاش اگر نه براي ساعاتي، براي دقايقي در محيطي بدور از تعصب و خشمِ بي مورد مي توانستيم به گفتگو بنشينيم تا شايد از اين رهگذر حسن خاتمه را براي خودمان به ارمغان بياوريم.
د.ج
1- بياني از بيانات حضرت بهاءالله

هیچ نظری موجود نیست: