پنجشنبه، فروردین ۱۱

سکوت مساوی است با ظلم و ترویج آن


این متن توسط یکی از خوانندگان عزیز خبرنورد فرستاده شده است:

ظلم ناپایدار است و عشق و محبت حقیقی پایدار . اگر چه به ظاهر ظلم در نگاه ظلمان منشأ قدرت است ، اما حقیقتا فرو برنده قدرت آنان در قعر چاه جهل و نادانی کسانی است که ظلم خود را نردبانی به سوی رشد و ترقی ظاهری خود می دانند . غافل از آنکه این خود وسیله ای است که آنان را به پست ترین نقطه وجود بشری که منشا هوی و هوس اوست فرو می برد چنانچه اجازه بلند شدن و نفس کشیدن را به آنها نمی دهد. در مقابل آن عشق و محبت الهی است که اگر چه به ظاهر قدرتی ندارد اما نیروی باطنی آن می رود که ظلم ظالمین قدرت طلب راسرنگون نماید . نیروی باطنی که ازبین برنده تاریکی نفس و هوی و نماینگر روشنایی عزت و شرافت انسانی است. این عشق و محبت است که حقیقت است نه مجاز، وجود است نه ماهیت ، باقی و برقرار است نه متزلزل و فنا پذیر. اما ظالمان پرکین و متعصب فکر کرده اند که محبت الهی را می توانند به درهم و دنیاردنیا بخرندو یا با قدرت محدود خود بر آن نامحدود قدرت الهی غلبه نمایند . اینان کورانند و نابینا به دل ، کجا توانند درک قدرت عشق حقیقی و محبت معنوی رب الارباب را نمایند . این است که می گوییم ظلم باقی نمی ماند ، چرا که افراد ظالم باقی نیستند و زود است که افکارشان با خودشان در کهنه غبار تاریخ محو و نابود گردد و حقیقت عشق و روح و ایمان الهی باقی و برقرار مانند . این است تقابل عشق حقیقی و ظلم مجازی .
علت نوشتن این متن برملا نمودن ظلم تازه ای است که دولتمردان ایران مجددا برجامعه مظلوم و بی گناه بهایی وارد کرده اند که آنرا چند روز پیش از طریق ایمیل متوجه شدم منظورم تایید شدن حکم 20 ساله یاران ایران توسط هیئت تجدید نظر قضایی است . حکمی که باعث شد سکوت تمام وجودم را بگیرد و چنان متعجب شدم که به سرعت برای پی بردن به واقعیت سایت های دیگر را جستجو کردم و از حقیقت ظلم وارد شده توسط دولتیان مطمئن شدم . من که بسیار از شنیدن این واقعه متأثرو نا راحت بودم چند روزی را با این فکر گذراندم تا اینکه بالاخره سکوتم را شکستم تا بنویسم آنچه را که باید بر اهل عالم آشکار شود نوشتم تا بشکنم سکوت کسانی را که یا بی اطلاعند و یا با اطلاع کامل خود را به بی اطلاعی و بی تفاوتی نسبت به ظلم ظالمین می زنند .
روی من با تمام مردم عالم است : از هموطنانم ، مدافعین حقوق بشر ، دولتمردان عدالت پرور و علی خوی ، روشنفکران ایرانی و بهائیان ایران و عالم .
سکوت چرا و تا به کی ؟ شرم آور است که بر افرادی بی گناه و معصوم ظلم روا دارند و ماساکت بنشینیم و به زندگی عادی و گاهی نیز بی هدف خود بپردازیم و ندانیم که بر سر عده ای بی گناه که به جهت احیای وطن ما در گوشه ای در بندند چه می آید و اجازه دهیم هر چه ظالمان می خواهند بر سر آنان روا دارند ، آیا این همان درس عشق ، دوستی ، برابری و برادری است که ما آموختیم ؟ آیا این همان شرافت انسانی است که از آن دم می زنیم ؟
اگر از 20 سال حکم نابرابر و ناعادلانه صحبت می کنم علتش نادیده گرفتن ظلم به دیگر هموطنان عزیز و شریفم از روزنامه نگار و دانشجو و افراد عادی و عامی جامعه ایران نیست بلکه یادآور ادامه روند ظلم در سرزمینی است که یادگار دوران گذشته اش عدل و داد است و افتخار ملت ما به این است که روزگاری همه با تفاوتها و تنوع قومی و نژادی و مذهبی با نهایت محبت و مهربانی در کنار هم می زیسته اند و به هم احترام متقابل می گذاشتند .
باید متذکر شوم که واقعیت این است که دولتمردان ایران وقت را در اوضاع آشفته خاورمیانه و شمال آفریقا و هیجانات عظیمی که در اثر انقلابات در این گوشه از جهان ایجاد گردیده مغتنم شمرده اند و از این وضعیت سوء استفاده نموده اند تا زهر خودشان را یکبار دیگر بر پیکره جامعه معصوم و بی گناه بهایی وارد آورند و با توجه به اینکه اذهان و افکار گرفتار وضعیت سیاسی جوامع هم جوار است به راحتی ظلم وستم خود را روا دارند و مطمئن باشند که این فشار و زور بر هفت نفر بی گناه عضو هیئت یاران ایران سابق از دیدگان کسانی از جوامع مدافع حقوق بشر ، کشورهای طرفدار عدالت و هموطنان شریف وعزیزمان دور بماند .
اما ناعادلان شیطان خوی بدانند که خورشید زیر ابر پنهان نمی ماند ما بیداریم و مردم ایران از این ظلم و تعدی هوشیار. خطاب بنده شخص و ارگان خاصی برای دفاع از این ظلم و ستم نیست تمامی مردم ایران است . اگر امروز ما این اجازه را به تشدید ظلم ظالمین بدهیم مطمئن باشیم که اجازه ظلم و ستم بر خود را صادر نموده ایم و پذیرفته ایم که ما حق و حقوقی نداریم و آنان هر کار می خواهند می توانند انجام دهند .
جا دارد این را نیزمجددا بازگو نمایم که یاران ایران سابق (این هیئت هفت نفره) نزدیک به چهار سال است که در حبسند و تنها علت خطای آنان کمک به رتق و فتق امور جامعه اقلیت بهایی بوده است . دولتمردان ایران این عده را پس از دو سال و اندی از بند 209 زندان اوین به قصد اذیت و آزار و محدود کردن آنان به یکی از کثیف ترین و و از لحاظ بهداشتی پست ترین زندانهای ایران ، زندان رجایی شهر کرج منتقل کردند با این نیت که آنان را تحت فشار گذاشته و بتوانند از این آزار و اذیت بهره و سود ببرند . اما آنان فراموش کرده اند که نور الهی و محبت حقیقی با این بلایایی که برای احبای مخلص درگاه او عین عنایت است نمی توانند خاموش کنند . این بار نیز چون سی و یک سال گذشته ترفند آنها با شکست مواجه شد و هم بند کردن پنج مرد و دو زن با افرادی که به حبس ابد و یا اعدام محکوم شده بودند فرصتی را برای آنان ایجاد نمود تا هم بندان آنان را که از نگاه اجتماع ایران از جامعه طرد شده بودند را با قوه محبت الهی آشنا نمایند موهبتی که حضرت بهاءالله بر عالمیان ارزانی داشتند و از این طریق قلوب آنان را با نورش روشن نمایند و به این عده ای که در تفکر ناصحیح خود برای خود هیچ ارزشی قائل نبودند وخود را پوچ می دانستند بقبولانند که آنان هر لحظه ای اراده نمایند می توانند شرافت انسانی خود را بیابند و برای حرکتی تازه آماده شوند و در مسیر رشد و ترقی قرار گیرند. دولتمردان و جاهلانی که به این نیت آنها را منتقل کردند تا نور محبت الله و تعالیم حضرت بهاءالله را در وجود این نفوس (یاران ایران ) خاموش نمایند نه تنها نتوانستند که بالعکس محبت بهاءالله در وجود کسانی زبانه کشید که از نگاه دولتیان بی عقل و منش انسانی و طرد شده از جامعه بودند . آیا می توان گفت که این نیروی تقلیب کننده یک انسان عادی است که می تواند چنین تأثیری بر وجود مرده عده ای طرد شده از جامعه و حتی خانواده خود بگذارد یا نیرو و اراده و تاییدات الهی است که از طریق مجاری خود یعنی بندگان با و فای خود چنین تاثیر و انگیزشی را دوباره در وجود آنان (محبوسین به حبس ابد و اعدام) زنده می کنند و حیات جدیدی به آنان می دهند .
این عمل نه با هفت نفر اعضای هیئت یاران ، که با رها ثابت نیز در شیراز تکرار شد ، کسی که تا قبل از آزادی دو نفر از هم سجنانش (ساسان تقوی و هاله روحی) در زندان پلاک 100 اداره اطلاعات تحت مراقبت بود به یکباره برای تحت فشار قرار دادن او روانه زندان عادل آباد شیراز می شود و در دخمه ای تنگ و تاریک و بد بو ( به جهت فاضلابی که از آنجا رد می شود) که محل عبور و مرور جانوران موذی چون موش است ، که گویا شباهتی به آشپزخانه متروکه ای دارد آنهم در کنار کسانی که یا محکوم به اعدامند یا حبس ابد . بله اگر به نفس انسانی نگاه کنیم یک فرد عادی در اثر قرار گرفتن در چنین شرایط و محیطی قطعا تسلیم خواهد شد . اما اشتباه دولتمردان و متعصبین امور در این است که امثال رها ، یاران ایران و بسیاری از زندانیان بهائی و غیر بهائی این است که افرادی عادی و بی هدف نیستند که با وزش باد هم جهت گردند و مطابق میل آنان حرکت نمایند . بلکه قوه ایمانی همراه آنان است که هیچ کس قادر به خاموش نمودن آن نیست و نه تنها نمی توانند آن را خاموش نمایند بلکه کسانی چون رها از این قوه ایمانی در جهت روشن نمودن و احیا کردن قلوبی خاموش و افسرده استفاده می نماید . شاید به نظر مسببین این را ظلم می بینند اما این ظلم و ستم برای عاشقان جمال جانان به فرصتی مبدل می گردد تا نشان دهند که در تاریکترین و مظلمترین جایگاه نیز می توان به خدمت ابناء نوع بشر پرداخت و این است حقیقت جمله بلایی عنایتی .
این بحرانها در تمام دوران 167 ساله امر بهائی وجود داشته است اگر چه نهایتا این بحرانها موجب پیروزی امرالله گردیده است . حضرت اعلی به ماکو و چهریق تبعید می شوند تا نور امرش خاموش گردد اما آن آبی که آنان بر روی این نور می ریزند روغنی می شود تا شدت نورانیت این آئین را بیشتر نماید و حضرت بهاءالله را بیش از چهل سنه به نقاط مختلف تبعید نمودند که در نهایت هر محدوده نقطه عطفی می شود برای گسترش امر مبارکشان . امروز نیز اگرچه دولتمردان و علماء سعی می کنند با فشار و زور بر زندانیان بهائی علی الخصوص یاران ایران حلقه محاصره خود را تنگ تر نمایند اما قدرت الهی این حلقه تنگ شده را فرصتی برای اثبات حقانیت امر خود می نماید .
حال روی سخن این عبد به شما عزیزان عزیز تر از دل و جان از روشنفکران ، تک تک افراد بهائی و دوست داران و مدافعین حقوق بشر است و دیگر بار تمرکز و توجه شما را به تزاید ظلم در ایران وهمچنین تثبیت 20 سال حکم یاران ایران جلب می نمایم . و از شما می خواهم که برای دفاع از آنان قیام نمائید و به دفاع در برابر این جنایت ها برخیزیم و بدانیم که :
زندگی با همه وسعت خویش محفل ساکت و غم خوردن نیست
حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست
اضطراب و هوس و دیدن و نادیدن نیست
زندگی جنبش جاری شدن است
از تماشاگه آغاز حیات تا بدانجا که خدا می داند
ما می دانیم که بیداری و استواری ظلم ریشه در سکوت و بی تفاوتی ما است . سکوت هر کدام از ما یعنی ترویج ظلم و حمایت از ظالم . تا به کی باید بدینگونه راه وروش نمود . مگر معنای زندگی ما در همین است که هر کس کار خود را انجام دهد و در فکر منافع خود باشد . آیا سکوت امروز ما باعث نمی گردد که حق وحقوق امروزمان را نیز از دست دهیم . آیا فراموش نموده ایم که حضرت بهاء الله می فرمایند : آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند و آنچه برای خود می پسندی برای دیگران بپسند. آیا ما نیز حاضریم اگر ظلمی بر ما روا رفت سکوت دیگران را در برابر این مظالم تحمل نمائیم . پس چرا ساکتیم ، چرا چشم و گوش خود را بسته ایم . بیایید در این فرخنده ایام عید باستانی که خود یاد آور طلائیترین دوران این کشور مقدس است حرکتی نمائیم و من وتو راه و رسم عشق ورزی را به یکدیگر یاد دهیم و در مسیر از بین بردن ظلم و تعدی همانگونه که حضرت اعلی و حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء و بسیاری از احبا و هموطنانمان که در این راه جان شیرین و عمر گرانمایه را نثار نمودند بر اثر قدوم آنان حرکت نمائیم و فراموش نکنیم که کسانی از هموطنان ما در گوشه گوشه این سرزمین پهناور در زندان جلادن زمان اسیر هستند و اینان چه بهائی ، چه کرد و چه فارس و چه شیعه و چه سنی و چه مسیحی و چه صوفی برای عزت و شرافت ایران و ایرانی در تاریکترین نقاط محبوسند . حال وظیفه تک تک ماست که سکوتمان را بشکنیم و عیدی خود را به آنان از طریق دفاع از حقوق تضییع شده اشان بدهیم .

(ا . ر)

چهارشنبه، فروردین ۱۰

خاله سارا



این نوشته توسط یکی از دوستان عزیز خبرنورد فرستاده شده است:

چشم ها یی پراز اشک و نگرانی به انتظار خاله سارا و آقا علی به در دوخته است....
لبهایی شکسته و پر اضطراب به انتظار دریافت عشق و محبت بیدریغ خاله ساراو آقا علی می تپد...
ارواح خسته و پراز درد در انتظار نوازشهای خاله سارا و آقا علی ثانیه شماری می کند...

خدایا خاله سارا و آقا علی را هر جایی که هستند حفظ کن . سختی ها و نا ملایمات را برایشان آسان کن. آنها را به برکت تمام زحماتی که خالصانه برای کودکان و نوجوانان بمی متحمل شدند تایید کن. خدایا به ما صبر بده تا نبودشان را تحمل کنیم خدایا...

اینها زمزمه هایی است که این روزها در همه جای این خانه پر غم از زبان کودکان و نوجوانان معصوم جاری است.
خاله سارا و آقا علی از همان روزهای اول زلزله در کنار خانواده های آسیب دیده و کودکان و نوجوانان یتیم بم بودند.در تمام لحظات پر دردو غم با ایشان شر یک و سهیم شدندو با تمام وجود به خدمت قائم و برای برطرف کردن نیازهای عاطفی و مادی آنها از هیچ ایثار و فداکاری دریغ نکردند .
آنها تصمیم گرفته بودند تا تمام زندگی مادی و روحانی خود را وقف کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بد سرپرست کنند پس خانه و زندگی خود را در تهران فروختند و به بم مهاجرت نمودند.مکانی مناسب برای نگهداری حدود 120 کودک و نوجوان تدارک دیدند و با کمک ها و مساعدتهای بهزیستی و خیرین محلی و غیر محلی شروع به خدمت به این اطفال معصوم نمودند ودر رفع احتیاجات مادی آنها از هیچ خدمتی کوتاهی نکردند .همچنین در تربیت انسانی و روحانی آنچه در توان معلمین محلی بود را به کمک گرفتند از کلاس های ورزشی و نقاشی و زبان و موسیقی و... تا پرورش خلاقیت و رفع اختلالات یادگیری و مشاورها ی فردی و گروهی .
فضای پر از سرور و محبتی که در این خانه مهر و محبت بواسطه روح بلند خاله سارا و علی اقا بوجود آمده بود روح و قلب شکسته این کودکان و نوجوانان را چنان التیام می داد که غم از دست دادن پدر و مادر را روزبروز کمرنگ تر می کرد. احساس متعلق بودن به یک خانواده در کنار خاله سارا و آقا علی عزیز و سایر کودکان و نوجوانان بمثابه خواهر و برادر داروی درد دلتنگی ها و بهانه های گاه و بیگاه بود.
حالا دیگر این خانواده بزرگ بعد از حدود 8سال مدتی چند هفته است که از خاله سارا و علی آقاخبری ندارد . خدا کند هر چه زودتر سو تفاهماتی که برای اداره اطلاعات پیش آمده از بین برود و خاله سارا و علی آقا آزاد بشوند و به خانه مهر خود باز گردند . تا چشمهای منتظر بچه ها به دیدنشان روشن گردد و قلوبشان دوباره پر از سرور شود .
خدایا چه عیدی از این بالاتر که کانون گرم و پر از محبت این خانواده پر جمعیت دوباره جان گیرد.
ای پروردگار جمله را هوشیار کن و قوت و اقتدار بخش و مظاهر تایید و توفیق فرما که در نهایت برازندگی در بین خلق محشور شوند.

سه‌شنبه، فروردین ۹

بار دیگر تخریب گورستان بهاییان اصفهان





با بهار شباهتی ندارد؛ زیرا جای رستن، خویِشان شکستن و از ریشه برکندن است.
بار دیگر عده ای در لباس گمنامی به تخریب نهال های گورستان بهاییان اصفهان پرداخته اند؛ در بهار 90.

به گزارش جمعیت تبعیض تحصیلی، تعداد زیادی از نهال های کاشته شده در گورستان بهاییان این شهرستان در روزهای اول سال نود، شکسته شده است. این حرکت نمادین برای چندمین بار در ارتباط با گورستان بهاییان اصفهان صورت گرفته است. پیشتر در سال 87، 2500 اصله نهال به دست افراد ناشناس قطع شد و غسال خانه و تعدادی از سنگ غبرها با وسایل مجهز خاکبرداری تخریب شد. گورستان بهاییان نجف آباد و ویلا شهر هم پس از 17 بار تخریب، بار دیگر در پاییز 88 مورد یورش افرادی گمنام قرار گرفت.
سوزاندن، تخریب سنگ قبرها و غسال خانه و دیوارها، نوشتن شعارهایی بر ضد بهاییان و باورهایشان و نیز شکستن درختان و تخریب فضای سبز گورستان های بهایی به خصوص از سال 1384 شدت گرفت. خاک بردازی و تخریب قبرها در قائم شهر، سمنان، خاوران تهران، آبادان، مشهد،رفسنجان، جیرفت، دماوند، مرودشت، سنگسر و به مزایده گذاردن قبرستان بهاییان ایول از دیگر نمونه های این آزار آشکار بر شهروندان بهایی مرده و زنده این آب و خاک است.

نمادها را نمی توان دست کم گرفت. سمبل ها تنها ساختمان و علائم مشخصه و سنگ و چوب نیستند؛ حرکات انسانها نیز می تواند نماد باشد؛ و حرکات نمادین این افراد که ادعا می شود دولتی نیستند و ناشناسند، در برخورد با تنها نشانه قابل مشاهده و باقی مانده بهاییان ایران که سنگ قبرهایشان است، نیاز به توجه دارد.
در ابتدای انقلاب اسلامی تمام ساختمانها و اماکن بهاییان یا توسط دولت تخریب شد و جایش بنای دیگری ساخته شد یا مصادره شد و بازسازی اسلامی گردید. البته با دیگر اقلیت های دینی و حتی سنیان و دراویش هم رفتار بهتری نشد . اجازه ساخت مراکز جدید از ایشان گرفته شد و تعمیر بناهای مستهلک شده نیز به بوته تعویق افتاد.

بهاییان نیز طبق آنچه آموخته اند، نماد باورشان، عمل بر طبق آموزه های بهایی است و برای معرفی آیین و ایده های خود لزوم حتمی به بر ساختن نشانه جدا کننده از سایر ایرانیان ندارند. اما حال همین تنها سمبل برجای مانده بهاییان که گورستانشان ، است و به جبر و اراده خود دولت و برای جدا سازی اجساد مسلمانان از سایر ادیان ساخته شده مورد یورش خود ایشان قرار می گیرد. این حرکت سمبلیک دولت ایران نمادی ست بر سایر سیاست های آشکار و پنهان دولت ایران برای تخریب جامعه بهایی ایران؛ اما افسوس که ایمان و باور را به راحتی سنگ و چوب نمی توان از دل برکند!

دوشنبه، فروردین ۱

دستگیری نادر کسایی از شهروندان بهایی سمنان


در ادامه دستگیری های گسترده بهاییان سمنان در اسفند ماه 89، نادر کسایی بازداشت شد. در 26 اسفند ماه 89، نیروهای امنیتی، این شهروند بهایی را دستگیر نموده و برای بازجویی به اداره اطلاعات سمنان بردند.
پیشتر، در 21 اسفند ماه، چهار شهروند بهایی ساکن این شهرستان به نامهای زهره نیک آئین (تبیانیان)، الهام روزبهی(متعارفی)، ترانه ترابی (احسانی) و پویا تبیانیان پس از تفتیش منزلشان و ضبط کامپیوتر، کتب و مدارکشان دستگیر شدند. سه روز بعد، ژینوس نورانی از دیگر بهاییان سمنان توسط مامورین اطلاعات سمنان دستگیر شد و در نتیجه، با یورش اخیر نیروهای امنیتی، تا کنون 6 شهروند بهایی به زندان این شهر منتقل شده اند. این افراد تاکنون یک بار با خانواده خود تماس گرفته و خبر سلامتی خود را اطلاع داده اند.

شنبه، اسفند ۲۸

20 سال حبس برای هر یک از مدیران جامعه بهایی ایران










ارمغان نوروزی دولت ایران برای 7 مدیر پیشین بهاییان ایران، 20 سال حبس برای هر کدام بود. این حکم ناعادلانه، پس از سه سال حبس غیر قانونی و در آستانه سال نو، در میان انبوهی از رویدادهای تلخ و شیرین، به طور کتبی به وکلای مدافع ایشان اعلان گردید.
پیشتر در مرداد ماه 89 و در پی 3 دادگاه غیر علنی،این 7 نفر به 20 سال حبس محکوم شدند. این حکم شفاهی اعلان شده در دادگاه 28 انقلاب به قضاوت قاضی مقیسه، در 24 شهریور ماه 89، با حکم شفاهی تخفیف یافته دیگری به 10 سال حبس تقلیل یافت؛ اما اینک حکمی دیگر، آن هم کتبی، در روزهای پایانی سال 89.

نزدیک به 3 سال از آن بامداد اردیبهشتی می گذرد، که نیروهای امنیتی ، به خانه جمال الدین خانجانی، سعید رضایی، مهوش شهریاری، فریبا کمال آبادی، عفیف نعیمی، بهروز توکلی و وحید تیز فهم، یورش بردند. بعد از آن تا چند ماه بازجویی و بی خبری و انفرادی، بعد هم بازداشت بدون دادگاه در اوین و به دنبالش دادگاههای غیر علنی و گاه بی حضور وکلای مدافع؛ چندی پیش هم به زندان رجایی شهر منتقل شدند. فریبا کمال آبادی و مهوش شهریاری را به بند مجرمان خطرناک بردند و به تحریک زندانیان پرداختند تا با این میهمانان تازه وارد، ضرب شصتی نشان دهند و اینک 20 سال حکم پس از 3 سال زندانی غیر قانونی. خانم شیرین عبادی یکی از وکلای مدافع اصلی ایشان، اعلام کرده است، اگر قاضی دادگاه این 7 نفر، بی طرف باشد باید حکم تبرئه دهد؛ ولی زهی ذره ای انصاف.

عددها نمادند، همان طور که کلمات؛ اعداد به نظر تفسیر ناپذیر و صریح می آیند؛ اما چون با انسان ها پیوند یابند، ناگزیرند که معنا شوند؛ به خصوص وقتی جان آدمیان در میان باشد. 20 را نمی توان به تنهایی نگریست؛ آن هم 20 سال یعنی تقریبا یک نسل. 20 سال حبس برای یک فرد، آن هم بی گناه، ظلمی آشکار است. 20 سال، تنها یک خبر نیست که بر سر تیتر سایتها بیاویزد؛ یک عدد که هر روز تغییر می کند. یک دنیا حرف دارد؛ از برخوردی که 32 سال با بزرگترین اقلیت غیر مسلمان ایران رفته است و با سکوت و بی تفاوتی، پررنگ تر شده است. حتی یک ماه زندان برای فعال حقوق بشر، نویسنده، آزاد اندیش، هنرمند، روزنامه و خبرنگار، بیداد است، تا چه رسد به سال و سالها؛ اما نکته ای در این میان، 20 سال حکم زندان است که به این شهروندان بهایی داده شده است. هیچ یک از فعالان مدنی، روزنامه نگاران، فعالان حقوق بشر و ... با اتهامات بی اساس ریز و درشت، به 20 سال حبس محکوم نشده اند. 20 سال زندان، بالاترین حد زندانی ست که دولت ایران برای دگر اندیشان صادر کرده است و آن هم برای بهاییان. تنها یک رمز گشایی از عدد 20 در مورد حکم این 7 نفر، رویکرد ناعادلانه و کینه توزانه دولت ایران به بهاییان را نشان می دهد.

20 سال حکم زندان در روزهای پایانی سال، زمانی که شاید ذهنها سر سفره هفت سین است، زمانی که فاجعه طبیعی ژاپن و کشتار وحشیانه مردمان لیبی، سرتیتر و محتوای برنامه های خبری را انباشته است؛ زمانی که هر روز شعله اعتراض مردم خاورمیانه نسبت به دیکتاتوری بیشتر زبانه می کشد و توجه ایرانیان را نیز به خود جلب کرده است؛ شاید 20 سال حکم، خبری باشد که در میان این همه تیتر و درد و شادی، گم شود؛ شاید بهترین زمان برای اعلان این حکم ظالمانه! 20 سال حبس نه تنها برای 7 نفر بلکه برای تمام جامعه بهایی ایران، برای تمام ایرانیان آزاده ای که می توانند 20 سال بیداد را با گوشت و پوست خود حس کنند.

هفت سین عشق "رها ثابت" در نوروز 90



هفت سین عشق را می توان در این دخمه نمور و نیمه تاریک در سرمای سوزناک ایام آخر سال به برکت دعای سحر و رازو نیاز هنگامه افطار عاشقان آموخت:
می بینی که ایشان چون سر سجود به ستایش حق می گذارند چنان به رحمانیت او سقایت می شوند که از آب کوثر بیان حقیقت سرور می یابند .آنگاه به شکرانه این نعمت چنان به سماع می آیند که جمیع ذرات کائنات از جنبششان به جوش و خروش می آید. انگار نه انگار که ستم سدره وجودشان را مدتهاست که ناجوانمردانه تهدید می کند خود را چنان سزاوار سنان می دانند که گویی از ازل حقیقت وجودشان را از بهر ایثار آفریده اند تا ببخشند و بسوزندو روشنی ببار آورند. سعادت را در نیستی مطلق یافته اند و سودایی جز مستی از سکر سینای محبوب ندارند. صیامشان رزق و روزی عالمیان است و عیدشان شفاعت حیات روحانی از برای ارواح نفوسی که حقیقت ایشان را در تلائلو عظمت کبریایی او نظاره می کنند.
رها 22/12/89

بازداشت مصباح منقطع، شهروند بهایی تهران









در ادامه بازداشتهای گسترده شهروندان بهایی در سراسر ایران، مصباح منقطع در شامگاه روز 27 اسفند 89 دستگیر شد. به گزارش جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی، این شهروند بهایی ساکن تهران پس از هجوم نیروهای امنیتی تهران به منزلش بازداشت و به زندان اوین منتقل گردید. .این مامورین، منزل نامبرده را مورد بازرسی قرار دادند و آنگاه او را به همراه خود بردند

به نظر می رسد، بازداشت او در ادامه سلسه دستگیری های بهاییانی باشد که در زمینه کودکان مشغول کار هستند. در اسفند ماه همین سال، 3 شهروند بهایی در کرمان، سه تن در اصفهان و نیز 4 جوان دیگر در سمنان بازداشت شدند. چند ماه پیش نیز 4 جوان بهایی در ویلا شهر اصفهان به علت فعالیت در زمینه کودکان دستگیر شدند.

در سالیان گذشته نیز 3 شهروند بهایی مشغول به خدمات اجتماعی در زمینه کودکان در یاسوج و . سه تن دیگر در شیراز دستگیر شده و محکوم به تحمل 3 و 4 سال حبس شدند. نکته ای که در این دستگیری ها به چشم می خورد، هراس از ترویج دیدگاههای بهایی به کودکان است. دیدگاهی که دامنه محبت محدود را ازیک کیش و فرقه محدود، به تمام مردمان دنیا از هر نژاد و آیین و کشور و تفکری می گستراند. نگرشی به جای کاشتن علف هرز کینه و انتقام در دل کودکان، بذر بخشش و شادی می کارد. چیزی که با مذاق انتقام جویان و کینه پروران جور در نمی آید. حتی در مواردی که بهاییان فعال در حوزه کودکان، به حبس های طولانی مدت محکوم شدند، هرگز مدرک و سندی دال بر تبلیغ آیین بهایی در فعالیت های ایشان پیدا نشد؛ حتی کودکان و خانواده هایشان از دیانت این افراد، اطلاعی هم نداشتند؛ در حالیکه مسئولین اعلام داشتند صرف حضور آنان به عنوان بهایی، تبلیغ به حساب می آید.

جرم ایشان، یاری به کودکانی ست که متعلق به ایران زمینند و هر ایرانی آزاده ای مسئولیت رهایی ایشان از شوره زار نادانی، خشونت، تنگ نظری و تعصب را دارد. کودکانی که در گوشه و کنار این خاک گهربار به کنار گذارده شده اند و مسئولین هم نظری به وضعیت ایشان ندارند. در کشوری که همه چیز به انحصار دولت در می آید، حتی خدمات اجتماعی هم جرم محسوب می شود، خاصه آنکه به دست اقلیت به حاشیه رانده شده ای از سوی آن دولت صورت پذیرد؛ در حالیکه تک تک ما مسئول آبادانی این مرز و بومیم و فردای ایران به دستان فرزندان و کودکان این خاک، آباد خواهد شد. نشستن و صبر پیش گرفتن و دنبال کار خویش را گرفتن، آن چیزی ست که مردم ایران به آن ترغیب می شوند، تا نرم نرمک به مجسمه هایی فرمانبر و بی حاصل بدل شوند؛ تا آرام آرام روح ایرانی از همکاری، حس همبستگی و یگانگی با هموطن و دردآشنا شدن با زخم های این دیار، تهی شود!

دستگیری هوشنگ فناییان، شهروند بهایی آمل




باز هم در مازندران، این بار در آمل یک شهروند بهایی دیگر دستگیر شد؛ هوشنگ فناییان.
در صبحگاه روز یکشنبه 22 اسفند ماه 89، مامورین امنیتی ساری به محل کار این شهروند بهایی در آمل یورش برده و بعد از تفتیش محل کار و نیز منزل پدر وی در طبقه بالا، وی را دستگیر نمودند. در این هجوم، تعداد زیادی از کتب و نیز کامپیوتر نامبرده ضبط شد. از آنجا که در لحظه یورش مامورین امنیتی به محل کار هوشنگ فناییان، نامبرده تنها بوده است، اطلاعی از قانونی بودن حکم بازداشت یا تفتیش محل در دست نیست.
پدر وی که در طبقه بالای محل کار هوشنگ فناییان ساکن بوده، شاهد برخورد نامناسب نیروهای امنیتی با هوشنگ فناییان بوده است. پس از گذشت 6 روز از دستگیری وی، هیچ اطلاعی از محل نگاهداری و سلامتی او وجود ندارد و حتی اجازه نیافته است تماسی تلفنی کوتاه با خانواده خود داشته باشد.

چهارشنبه، اسفند ۲۵

شعری از اعماق تیره زندان های ایران



این شعر زیبا و لینک یوتیوب توسط یکی از خوانندگان عزیز خبرنورد ارسال شده است:


برداشتی آزاد از نوشته رها ثابت زندایی بهایی در شیراز

بالشی از پر قو و زیراندازی نرم،
یک لحاف
يك قدک گلناری
و دو صد ناز برای مادر، پدر یا همسر
و چه سان فهم توان کرد :
یک پتو ، جای نمور، سرد و خشن.
سوز سرما و شبی نامانوس
و خیالی نگران

بوی خوش، جای تمیز، یک جهان آب ولرم
و دو صد پیراهن
و تو سرگردانی که کدام یک را بیارایی بر تن خویش
و چه سان فهم توان کرد:
در آن تنگی جا
تو بلرزی ز سرما و آبی سرد بر تنت،
بوی نا، بوی تعفن و یکی پیراهن
که بشوری و دو صد بار به تن جامه کنی

یک بغل آرامش،
دوستانی همه سبز
همه با روح ظریف
همه با خنده و شاد،
همه سرمست ز با هم بودن
و آن گاه اندر آن ظلمت جا:
چهر ها سرد و خشن
عده ای بی لبخند
که نهایت عمرشان باید آنجا طی شود
در اتاقی که به اندازه ی یک دخمه ی تاریک است.
دو قدم برداری
پیش چشمت جسم بی روحی ست به نام دیوار
و چو خواهی به چپ بر گردی:
چهره ها منتظرند تا خطایی بکنی.
همه بی تاب زمان
و زمان کند تر از هرجایی

عده ای زندانی
که زمانی خوش و شاد
در جهانی که کمی بیش از آن ظلمت گاه
می توان آزاد زیست
روزگاری داشتند
لیک این فقر چه آسان به تزلزل می کشد
روح تبدار مرا
یا تو را
یا همه را
یا تعصب که چسان می کوبد
با دو صد ها توهین و ستم
جسم درمانده ی از ره مانده.
و چه زجری دارد
دیدن اجسامی را که تو گویی روحشان مرده است
و چقدر سنگین است که بدانی:
آن چه اینان را به این تیره مغاک انداخته است
ظلم یک جامعه است،
مرگ یک فریاد است
که به قرنی مانده است در حنجره ها
و چو فریاد زنی
جای تو زندان است.
درد یک مملکت است که سرانش
همه چنگیز صفت بر همه گان تاخته اند
گوش كن ناله ي آن زنداني
كه در آن سوز و ستم همچو ماري به خودش مي پيچد
گوش كن ضجه ي آن بيوه زني
كه هنوز ناگه از خواب پرد،
مردي از جنسِ غريب
جسم و روحش بكشد
و همين كابوس را همه شب بيند و فرياد زند
گر كه داري چشم دل، بنگر:
كه چسان روح انساني ِ هر زنداني
زير بارِ تحقيرِهمه از هم بند بگير تا زندانبان
خرد و نابود شود
اين يكي قطره از آن درياهاست
كه در روح حقيقت جاريست
داغ ننگي ست كه در كشورمان
چون به هر شهر نظر اندازي مي بيني
داغ ننگي ست بر پيشاني تاريخ و زمان
همچو تاراج مغول،
چون ستم بر بابك،
مثلِ ويراني به دست اسكندر
و هزاران ستم خرد و كلان
كه دلِ ايران را چو شقايق داغدار كرده است
ليك بنگر كه چه سان از پس تيره مغاك
باز ايران است كه جاويدان است،
ملتي با فرهنگ،
مردمي زيبا گو،
همه از جنس بلور
روح تبدار زمان تشنه ي اقدام است،
جان در بند شده چشم بر دست من و ما دارد،
همچو يعقوب،
آرش،‌
طاهره يا قدوس
و هزاران مرد و زن در دل تاريخ و زمان
از قديم تا الان
قدمي برداريم،
همه آگاه شويم،
تا ستم مرده شود،
‌ريشه جهل و خرافات به همياري ما خشك شود.
جاهلان هم سازند،
ظالمان جلادند
ريشه ها را بزنيم.
حرف جاهل نيست،‌ظالم نيست،
ظلم و جهل اگر نيست شود:
جاهل آگاه شود،
ظالم بي ظلم شود
همه ايران عزيز
سر به سر خلد برين گردد و
فخر عالم بشود
قدمي برداريم،‌
قدمي برداريم،
قدمي برداريم
د.ج



* دوستان عزیز به این لینک در یوتیوب مراجعه کنید:

http://www.youtube.com/watch?v=OBQW567Z6zo

سه‌شنبه، اسفند ۲۴

اعلام حکم سه سال حبس تعزیری برای دیدار رئوفی، شهروند بهایی


دیدار رئوفی، شهروند بهایی ساکن تهران توسط شعبه 28 دادگاه تهران به ریاست قاضی مقیسه به 3 سال حبس تعزیری محکوم شد.
وی پیشتر در سحرگاه روز 25 دی ماه 87، به همراه یازده شهروند بهایی دیگر در تهران دستگیر شده و پس از بازجویی و نزدیک به دو ماه انفرادی، به قید وثیقه و در 21 اسفند ماه 87 موقتا آزاد شده بود.

دستگیری ژینوس نورانی از شهروندان بهایی سمنان در ادامه یورش و دستگیری های بهاییان سمنان


۲۱ اسفند ماه چهار شهروند بهایی ساکن استان سمنان به نامهای زهره نیک آئین (تبیانیان)، الهام روزبهی(متعارفی)، ترانه ترابی (احسانی) و پویا تبیانیان پس از تفتیش منزلشان و ضبط کامپیوتر، کتب و مدارکشان دستگیر شدند.

، روز ۲۱ اسفند ماه علاوه بر دستگیری چهار شهروند بهایی ذکر شده، نیروهای امنیتی با حضور در منزل چند تن دیگر از شهروندان بهایی سمنان و سنگسر یعنی سیامک ایقانی، نادر کسائیان و قربانی، اقدام به تفتیش منزل آنها نمودند و کامپیوتر، کتب، سی دی و حتی سند و مدارک افراد مربوطه را ضبط نمودند.

این در حالی ست که سیامک ایقانی از چند ماه پیش برای سپری کردن دوران محکومیت ۳ ساله اش، در زندان به سر می برد.

همچنین امروز 24 اسفند ماه، بهادر متعارفی دیگر شهروند بهایی در سمنان دستگیر شد اما بعد از چند ساعت بازداشت آزاد شد.

به نظر می رسد بازداشت این افراد در راستای بازداشت بهاییان فعال در حوزه کودکان است که طی چند هفته گذشته نزدیک به ۱۰ شهروند بهایی فعال در این حوزه در شهرهای کرمان، اصفهان و مشهد بازداشت شدند

در ضمن، روز گذشته در 23 اسفند ماه 89 نیروهای امنیتی سمنان، ژینوس نورانی از دیگر شهروندان بهایی سمنان را دستگیر کردند وهنوز هیچ اطلاعی از محل نگهداری وی وجود ندارد.

دوشنبه، اسفند ۲۳

دستگیری 4 شهروند بهایی در سمنان

در ادامه روند روزافزون آزار بهاییان در ایران، 4 شهروند بهایی دیگر در سمنان دستگیر شدند؛ "پویا تبیانیان"، "زهره تبیانیان"، "الهام متعارفی" و "ترانه احسانی"، در صبحگاه روز شنبه 21 اسفند ماه 89 توسط نیروهای امنیتی این شهرستان بازداشت شدند. چند تن از مامورین اطلاعات سمنان در 7 صبح این روز به منزل این 4 شهروند بهایی یورش برده و پس از جستجوی کامل خانه و ضبط برخی وسایل شخصی ایشان، آنها را به همراه خود به مکانی نامعلوم بردند.
پیشتر، پویا تبیانیان، یکی از بازداشت شدگان روز 21 اسفند ماه، 14 ماه محکومیت خود را به اتهام "تبلیغ علیه نظام از طریق تبلیغ بهاییت"در زندان سمنان سپری کرده بود و به تازگی از زندان این شهر آزاد شده بود.
آزار و فشار بر شهروندان بهایی سمنان به طور خاص از 25 آذر ماه 87 و پس از یورش گسترده نیروهای امنیتی به منازل 20 شهروند بهایی این شهرستان آغاز شد. پس از آن، فشار بر بهاییان سمنان شدت گرفت آزار بر دانش آموزان بهایی، تحریک مردم از طریق امام جمعه سمنان، آتش زدن مغازه و تهدید ، پرتاب سنگ و کوکتل مولوتوف به منازل بهاییان این شهرستان، شکستن شیشه خانه ها و اتوموبیل، آتش زدن و تخریب گورستان بهاییان این شهرستان، دستگیری های گسترده، پلمپ مغازه، شعار نویسی بر در و دیوار خانه بهاییان سمنان، از مواردی است که این شهروندان ایرانی در این سالیان دست و پنجه نرم می کنند.

جمعه، اسفند ۲۰

بدرودی بی دیدار! درگذشت همسر جمال الدین خانجانی از زندانیان بهایی





*



مرگ را دیده‌ام من.

در دیداری غمناک، من مرگ را به دست
سوده‌ام.

من مرگ را زیسته‌ام
با آوازی غمناک
غمناک
و به عمری سخت دراز و سخت فرساینده.


همیشه می گویند خاک آرام می کند. آشوب و بی قراری را می خواباند و ناباور را باور پذیر می کند. همیشه می گویند وقتی باید از دلبندت، دل برداری و دیدار روی و شنیدار آوایش را در این خاکدان، به سویی نهی، ذرات خاک را نگاه کن که پیکر بیجانش را می پوشاند و مرزی میان ناسوت و ملکوت می کشد.
امروز اشرف سبحانی همسر جمال الدین خانجانی به خاک سپرده شد. در ساعت 10 صبح دیروز، آن ساعت سرخ از تپش بازماند و امروز همنشین خاک خاوران شد.
بی گمان از درد و رنج و دوری و بی قراری رَست، از تنگنای این زمان کشدار و پر انتظار برای دیدار همسر که 3 سال بود بی محاکمه در پس میله های زندان بود. از درد بیماری و حرمان رها شد و به جهانی پر نور و سرور و آزاد و بی مرز و هجران پر گشود.
چندی بود بیماری جانکاهی جسمش را می آزرد؛ چنان دشوار که توان دیدار همسرش را نیز در همان ملاقاتهای کوتاه و گاه گاه نمی یافت. همسرش جمال الدین خانجانی، 79 ساله، بی آنکه او را در لحظه جان دادن، دیدار کند، با وی بدرود گفت. او حتی اجازه نیافت تا همدم سالهای سختی و شادمانیش را در لحظه ای که قرین خاک می شود و برای آخرین بار، بنگرد.

کاش لحظه ای یاد مرگ، بازجویان سنگدل را فراگیرد! کاش لحظه ای زهرخند مکررشان با یاد مرگ به تذکار بدل شود! کاش قاضیان دادگاهها و عاملین جنایتها برای دمی به یاد آرند، بی فردایی این عفریت پر بَزَک را!دنیا را! فردا را! آه های بی صدا را؛ و خدایی را که سال هاست لب طاقچه عادت از یاد برده اند.

* شعر از احمد شاملو
*تصویر سمت چپ: جمال الدین خانجانی و همسرش اشرف سبحانی
* تصاویر مربوط به خاکسپاری اشرف سبحانی در گورستان خاوران که بهاییان درگذشتگان خود را به خاک می سپارند.20 اسفند 89

احضار انیسا صفریان دانشجوی اخراجی به دادگاه ساری


انیسا صفریان ساکن بابلسر ، دانشجوی بهائی اخراجی دانشگاه علم و صنعت بهشهر"استان مازندران" که چندی پیش از بازداشتگاه وزارت اطلاعات ساری با قید وثیقه آزاد شده بود، در 14 اسفند ماه 89 برای شنیدن حکم نهایی به دادگاه شهرستان ساری احضار شد.

پنجشنبه، اسفند ۱۹

بازداشت ३ شهروند بهایی در کرمان


بار دیگر ویرانگران، از دیدار آبادانی لرزه بر اندامشان افتاد و داس ها بر دوش، در پی هر آنکه بذر عمران در خاک ایران می کاشت افتادند و ویرانی بار دیگر آغاز شد.
سومین شهروند بهایی نیز در کرمان دستگیر شد. نهاله شهیدی در 14 اسفند ماه 89 در حالی که مشغول سواد آموزی و خدمات اجتماعی به کودکان کرمان بود، توسط نیروهای امنیتی این شهرستان بازداشت شد. این شهروند بهایی، طی تماسی کوتاه در روز یکشنبه از انتقال موقتش به دادسرای بم خبر داده است ولی دیگر از محل بازداشت اکنون وی اطلاعی در دست نیست.
پیش از این نیز دو تن از شهروندان بهایی به نام های سامان استوار و سحر بیرم آبادی که مشغول خدمات اجتماعی در شهرستان کرمان بوده اند، بازداشت شدند.
سامان استوار از دیگر شهروندان بهایی، در 11 اسفند ماه 89 دستگیر شد و منزلش مورد تفتیش قرار گرفت . سی دی ها، کتب و تصاویر مربوط به آیین بهایی توسط این مامورین ضبط شد و نامبرده به محلی نامعلوم منتقل شد.
سحر بیرم آبادی نیز از دیگر شهروندان بهایی و فعال حقوق کودکان است که در اسفند ماه 89 توسط مامورین اطلاعات کرمان بازداشت شد.
دستگیری شهروندان بهایی در سراسر ایران زمین، به خصوص فعالان حقوق بشر و فعال در زمینه خدمات اجتماعی هر روز شدت بیشتری می گیرد.این افراد به همراه سایر شهروندان بهایی کرمان و نیز سایر هموطنان عزیز پس از فاجعه جانسوز بم به یاری خانواده های مصیبت زده پرداختند و تا به امروز نیز دست از حمایت کودکان و بازماندگان برنداشته اند.
*تصویر متعلق به نهاله شهیدی است

شنبه، اسفند ۱۴

سه شهروند جوان بهایی در اصفهان دستگیر شدند!





هنوز از آزادی سه شهروند بهایی بازداشت شده در اصفهان خبری نبود که سه نفر دیگر دستگیر شدند. این روزها آزار و فشار بر بهاییان اصفهان هر روز شدت می گیرد. از دستگیری و هجوم به منازل و مصادره اموال و اخراج از دانشگاه و مدرسه گرفته تا برگزاری دادگاههای غیر منصفانه و احکام سنگین حبس.

در ادامه همین روند، صبح روز گذشته جمعه 13 اسفند ماه 89،ثمن گلشنی 18 ساله، رومینا احراری و پیمان پناه 16 ساله در اصفهان و توسط نیروهای امنیتی دستگیر شدند.
پیشتر نیز در 24 بهمن 89، انیسا مطهر و میثاق محمد علی پور در منازلشان و پس از هجوم و تفتیش خانه هایشان بازداشت شدند و هنوز از آزادیشان خبری نیست. همان روز منزل فرهود اشتیاق از دیگر شهروندان بهایی اصفهان مورد یورش نیروهای امنیتی قرار گرفت و در منزل توسط ایشان شکسته شد ولی از آنجا که نامبرده در خارج از منزل بود، مدتی بعد و در پی احضاری به اطلاعات اصفهان، دستگیر شد. روز بعد، آراد اشتیاق، دانش آموز 16 ساله به علت اعتقاد مذهبیش از دبیرستان اخراج گردید.

و اینک 3 تن دیگر؛ آن هم دانش آموز و جوان. به نظر می رسد دانش آموزان بهایی نه تنها امید رفتن به دانشگاههای کشورشان را ندارند، بلکه باید در این تنگنای اجتماعی امروز ایران، آینده ای تنگ تر در پس میله ها بر خود ببینند. و این است روزگار شکوفه های ایران زمین، در این گردباد بیداد.

* تصویر سمت راست: پیمان پناه
تصویر سمت چپ: ثمن گلشنی