دوشنبه، بهمن ۱۱

حکم 12 سال حبس تعزیری برای نوید خانجانی


روز 10 بهمن ماه حکم نوید خانجانی شهروند بهایی و فعال حقوق بشر اعلام شد. این دانشجوی محروم از تحصیل که برای گرفتن حق ابتدایی تحصیل در دانشگاه میهنش برای خود و دیگر هموطنانش می کوشید، از سوی شعبه 26 دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی پیر عباس به 12 سال حبس تعزیری به اضافه جریمه نقدی محکوم شد.
این بیدادگاه در 29 آذرماه 89 تشکیل شده بود و در 10 بهمن ماه، حکم 4 صفحه ای نوید خانجانی به وکیلش شیما قوشه، ابلاغ گردید؛ حکمی که سنگین ترین مجازات را در میان احکام صادره برای فعالان حقوق بشر در بر دارد.
نوید خانجانی در 11 اسفند ماه 88 در منزل خود در اصفهان دستگیر شد و تحت بازجویی های شدید و بدرفتاری بازجویان خود قرار گرفت. مدتی را در زندان انفرادی بند مربوط به سپاه زندان اوین سپری کرد و در 13 اردیبهشت 89 به قید وثیقه 100 میلیون تومانی به طور موقت آزاد شد.

قاضی پرونده اتهامات وی را «نشر اکاذیب»، «تشویش اذهان و تبلیغ علیه نظام به واسطه‌ی انتشار اخبار و گزارش‌ها و انجام مصاحبه با تلویزیون و رادیوهای بیگانه»، «عضویت در شورای مرکزی کمیته گزارشگران حقوق بشر» و همچنین «تشکیل گروه محرومین از تحصیل» عنوان کرده است.

همه چیز از اینجا شروع شد که یک جوان ایرانی که مانند هر جوان دیگر در سراسر این دنیا آرزوی پیشرفت و آینده ای روشن دارد،به علت اعتقادش به "دیانت بهایی" اجازه تحصیل در دانشگاه های کشورش ایران را نداشت. نوید خانجانی سمبلی از 1000 ها جوان بهایی است که پس از انقلاب فرهنگی 1359 نتوانستند در دانشگاههای ایران تحصیل کنند. آنهایی هم که در حال تحصیل بودند از دانشگاه اخراج شدند.

چرا دولت ایران چنین حکم سنگینی را به نوید خانجانی داده است؟ او نه تنها فعال حقوق بشر است و در برابر تبعیض تحصیلی با عده ای دیگر ایستاده و فعالیت می کند، "بهایی" هم هست. یک اقلیت غیر رسمی مذهبی که دولت ایران از بدو پیدایشش، اندیشه خاموشی گرفتن و انقراضش را در سر می پروراند.سعی نمود آنها را در همه ابعاد اجتماعی از سایر هموطنانشان جدا سازد و از سوی دیگر شروع به بدگویی و تهمت پراکنی و سم پاشی افکار و قلوب ایرانیان بر ضد بهاییان نمود.
پروژه طولانی مدت به حاشیه راندن بهاییان، می توانست چند ثمر عمده داشته باشد:-1 حس همدردی و عاطفی نسبت به این گروه اجتماعی به علت در ارتباط نبودن دیگران با آنان از بین برود و آنگاه سرکوب و هجوم را بیشتر کنند و با بی تفاوتی سایر ایرانیان بتوانند به پاک سازی کامل اجتماعی بهاییان موفق شوند. 2- بهاییان را نسبت به مسائل ایران و ایرانیان بی تفاوت کنند و این چرخه از هم گسستگی و بیگانه سازی و مرز تراشی میان ایرانیان را کامل کنند.

اما حال سرنوشت همه ایرانیان به یکدیگر گره خورده اگر تا چند سال پیش تنها بهاییان به علت باور مذهبیشان اجازه تحصیل در دانشگاه را نداشتند، ، حال این چتر تبعیض گسترده تر شده و این تگرگ بی عدالتی بر مناطق بیشتری می بارد.هر روز دانشجویانی به عنوان فعال حقوق بشر و ستاره دار و ... از حق تحصیل محروم می شوند و کاری که نوید و سایر دوستانش می کنند این است که این چتر، هیچ گاه ، برای هیچ کس و تحت هیچ شرایطی نباید گسترده شود. ناراحتی از این است که فردی که علمدار این مبارزه تبعیضی شده از همان جامعه به زعم ایشان به گوشه رانده شده است. جامعه ای که باید بنا به پیش بینی و عملکردهای ایشان تا به حال اثری از آن باقی نمی ماند.

اما به گفته عبدالبها، فرزند بنیانگذار دیانت بهایی: "...و از غرائب وقوعات این است که اعظم وسیلۀ صون و حمایت این حقیقت نورانیّت، هجوم اعداست و آلام و محن بی منتها، زجاج آن سراج اریاح است و سبب سلامت آن سفینه، شدّت امواج..."

شنبه، بهمن ۹

این بار دانشگاه یزد از یک دانشجوی بهایی تهی می شود: شهروز شهید زاده


در ادامه روند اخراج دانشجویان بهایی در سراسر ایران، شهروز شهیدزاده از دانشکده مهندسی منابع طبیعی دانشگاه یزد اخراج شد. این شهروند بهایی اهل شهرستان یزد در 29 آذر ماه ۱۳۸۹ درحالی که پنجمین ترم تحصیلی خود را به اتمام رسانده بود، دیگر اجازه ادامه تحصیلات خود را نیافت. وی دانشجوی رشته مدیریت مناطق خشک و بیابانی بود و به علت اعتقاد به آیین بهایی از این دانشگاه اخراج شد.

چهارشنبه، بهمن ۶

اخراج فرانه منصوری، دانشجوی بهایی از دانشگاه سهند تبریز


جوابهای سربالا، انتظار برای گرفتن کارت دانشجویی، سایتی که مسدود است و عاقبت اخراج؛ این ارمغانی است از دولت ایران به فرانه منصوری از دانشجویان بهایی که مشغول تحصیل در دانشگاه سهند تبریز بود.
فرانه منصوری که در رشته مهندسی پزشکی این دانشگاه تحصیل می کرد در پایان ترم 3 و در 22 آذر ماه 1389 به طور شفاهی از دانشگاه اخراج شد. به او نیز مانند دیگر دانشجویان اخراجی بهایی، مدرکی کتبی دال بر علت اخراجش (اعتقاد به آیین بهایی) داده نشد.
به گزارش جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی، برای او و یکی دیگر از دانشجویان بهایی این دانشگاه از ترم دو کارت دانشجویی صادر نشد. اظهارات مسئولین دانشگاه حکایت از این می کرد که موضوعی سربسته در میان است . رئیس این دانشگاه به فرانه منصوری اعلام داشته بود که "کاری از دست من بر نمی آید، من هیچ اطلاعی ندارم که آیا نهایتا شما را اخراج می کنند یا خیر، ممکن است یک روز با من تماس بگیرند و بگویند فلان دانشجو از حق تحصیل محروم است، من هم به آن دانشجو ابلاغ میکنم. من فقط پیام آنها را به شما می رسانم و کار بیشتری از من بر نمی آید."
با آنکه وی توانست ترم سوم را نیز از طریق اینترنت در این دانشگاه به اتمام برساند، با مسدود شدن سایت دانشگاه، ادامه مسیر نیز برایش امکان پذیر نشد. پیگیری های این دانشجو، بی جواب ماند یا با پاسخ های بی ارتباط و نامناسب، بسته نگاه داشته شد. با تغییر ریاست این دانشگاه حتی امکان ادامه گفتگو نیز برای این دانشجو از میان رفت.در پایان، توصیه های مشفقانه مسئولین دانشگاه به وی این بود که "بروید به دنبال کارهای دیگر و یا پذیرش در موسسات دیگر بپردازید»
پیشتر نیز در اسفند ماه 87، فراز وزیر زاده، سما نورانی و سینا دانا که مشغول تحصیل در رشته مهندسی پزشکی این دانشگاه بودند، به علت اعتقاد به آیین بهایی از ادامه تحصیلات خود باز ماندند. آنها تنها یک ترم اجازه تحصیل در دانشگاه کشور خود را یافتند.

* برای اطلاعات بیشتر می توانید به این لینک مراجعه کنید:
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/03/blog-post_06.html

اخراج آرزو صمیمی دانشجوی بهایی


دانشجوی دیگری تنها به علت اعتقاد به دیانت بهایی از دانشگاه اخراج شد. آرزو صمیمی که پیشتر در دانشگاه علم و صنعت بهشهر مشغول تحصیل بود، از ادامه تحصیلش باز ماند. به گزارش جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی، در فرم دانشجویی این دانشجو که در سایت رسمی دانشگاه گذارده شده بود، بدون پرسش از وی، مذهبش را "اسلام" عنوان کرده بود. زمانی که این دانشجو برای اصلاح فرم خود به دانشگاه مراجعه کرد، مسئولین وی را اخراج کردند.
حرکت مسئولین این دانشگاه گواه این است که بر خلاف گفته شان، تنها دلیل اخراج دانشجویان بهایی و نیز ثبت نام نکردن بقیه آنها "اعتقادات مذهبی " ایشان است.

دستگیری فیض الله روشن


نیروهای امنیتی شهرستان ساری برای چندمین بار در صبحگاه روز 25 دی ماه 89 اقدام به دستگیری فیض الله روشن نمودند. به گزارش خبرگزاری هرانا، این شهروند بهایی پس از احضار به اداره اطلاعات ساری در این روز، بازداشت و به مکان نامعلومی برده شد. پیش تر نیز در بامداد روز 19 مرداد 89 منزل فیض الله روشن برای چندمین بار مورد یورش نیروهای امنیتی ساری قرار گرفت.
فیض الله روشن پیش از این در سال 86 به تحمل 1 سال و نیم حبس تعزیری در زندان ساری محکوم شده بود و دوران محکومیت خود رادر 30 اردیبهشت 88 به پایان رسانده بود.
حکم وی بنا براتهامات دروغین و بی اساس "اقدام علیه امنیت ملی از طریق تبلیغ به نفع گروههای مخالف نظام"(منظور بهایی بودن است)، صادر شده بود.
بی گمان پس از دستور رهبری به حوزه های علمیه مبنی بر شروع فعالیت هایی بر ضد بهاییان، فشار و آزار بر این جامعه اقلیت نیز بیشتر شده است. بنا بر گزارش رسانه های دولتی هر روز عده ای از طلاب پس از اتمام دوره هایی درباره"بهاییت" به شهرهای مختلف سفر می کنند تا به گمان خود با "فتنه های" این "فرقه" مقابله کنند. استان مازندران یکی از مراکزی ست که گوی سبقت را درباره این دروغ افشانی و تحریک ها از سایر مناطق ربوده است.
به نظر می رسد علاوه بر اختناق اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی که از 30 سال گذشته برای منزوی نمودن جامعه بهایی ایران ترتیب داده شد و به نتیجه مطلوب نرسید، روشهای قدیمی با شیوه و نامی جدید تکرار می شوند. مسئولین قصد دارند با تنگ تر کردن حلقه محدودیت بر این جامعه از یک سو و سم پاشی افکار مخاطبان خود از سوی دیگر، بزرگترین جامعه اقلیت دینی ایران زمین را مجبور به مهاجرت اجباری از وطن خود کنند.
از آنجا که همیشه در پاسخ به سوالات مکرر جوامع بین المللی در ارتباط با نقض حقوق بشر در ایران کوچه علی چپ را انتخاب می کنند، یا سعی می کنند مغلطه کنند یا حقیقت را وارونه و سوال را با سوال پاسخ دهند، ادامه آشکار آزار بر بهاییان ایران زمین کمی دشوار تر شده بنابراین به روشهای پنهان تری روی آورده اند؛ روشی که کم و بیش بر سایر شهروندان ایران زمین روا می دارند و مقصدش تهی کردن این آب و خاک از هر گونه تنوع اندیشه، فکر، دین و حتی ظاهر است.

* در ارتباط با فیض الله روشن می توانید به لینک های زیر مراجعه کنید:
http://khabarnavard.blogspot.com/2010/08/blog-post_15.html
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/01/blog-post_11.html

سه‌شنبه، بهمن ۵

خشم ، قدرت!


نگاشته زیبای زیر اثر رها ثابت عزیز از شهروندان بهایی زندانی در شیراز است:


خشم قدرت جسد پاره پاره عشق را ناجوانمردانه به تازیانه تعصب می کوبد تا شاید ناله اش حکایت عبرت آمیز خلایق گردد. دریغا که ناله اش آواز خوشی است که رگ غیرت عشاق را به جوش می آورد .آهنگ رزم الهی است و آواز بزم ربانی و نمایش حقیقت روحانی . فرصت سماع است در بارگاه جانبازی یاران و جولانگاه عشق بازی در قربانگاه تسلیم .
چنانچه می بینی که ابراهیم اسماعیل را به ریسمان رضا آورده و یعقوب یوسف را به ردای صبر پوشانده و مریم تاج خار مسیح را در پای صلیب بر سر نهاده و رسول الله راس سید الشهدا را در دستار سبز غیرت بر دستان زینب کبری پیشکش کرده.
در این بزم جانفشانی به نظاره ایستاده ای که تعظیم و تکریم این حقایق نورانی تو را به سجده شکر می برد . طاقت این همه حضور را نداری که بر دستان حوریان حریر پوش هفتصد و پنجاه گلوله آغشته به گوشت و خون را طبق کشان می آورند در حالیکه سروش غیب آواز سبوح و قدوس سر داده . حیران می مانی که ندا می رسد ببین اینبار لطیفه ربانی خود به قربانگاه عشق رفته است . جبرئیل و ملائک در گاه - سدره المنتهی و درخت طوبی - قاب قوسین و حقیقت معراج به سکوت نشسته اند . سکوتی که جولانگاه نور معرفت ازلی است از برای نقوش دیگری از تجلی حقیقت .
در این سکوت پر معنا تجلیات دیگری از ذات حقیقت تعین می یابد و حوریات دیگری از سراپرده های غیب بقا بیرون می آیند و چشمه های دیگری از معرفت به جوش می آیند و جاری می شوند تا در اراضی قلوب یابسه نهالهای دیگری از عشق را برویانند . از این حضور آنقدر لطیف شده ای که سکون نداری می خواهی بروی ولی اول لطافتت را ستر می کنند بعد حضورت را لباس حصول می بخشند و آنگاه اذن رفتنت می دهند.
رها
6/10/89

چهارشنبه، دی ۲۹

ممنوعیت دفن یک شهروند بهایی در مشهد




ادامه آزار و اذیت بهاییان مشهد؛ این بار اجازه دفن یک درگذشته بهایی صادر نشد.در 25 دی ماه 89 زینت قربانی از شهروندان بهایی مشهد از دنیا رفت و خانواده او طبق قوانین جاری به بهشت رضا مراجعه کردند تا جواز کفن و دفن را دریافت کننداما مسئولین این گورستان اعلام داشتند که اجازه دفن و خاکسپاری برای این درگذشته صادر نمی شود. پیگیری خانواده زینت قربانی از استانداری و فرماندهی مشهد، جوابی را در پی نداشت و همه مسئولین از جواب سرباز زدند و تنها اعلام کردند که محل جدیدی برای دفن مردگان بهایی در نظر گرفته شده و باید در آن محل دفن شود. این محل جدید در 40 کیلومتری خارج شهر مشهد و در جاده ای نا امن و نامناسب قرار دارد و فاقد هر گونه امکانات برای مراسم خاک سپاری مردگان است؛ حتی زمینش چنان سخت است که گود کردن آن و حفر گور بادشواری فراوان صورت می گیرد.
گلستان جاوید (گورستان بهاییان) بهاییان مشهد در محدوده شهری و در کمربندی سبزقرار دارد و مسئولین، علت عدم جواز را محل این گورستان عنوان کرده اند.این در حالی است که گلستان جاوید فعلی حدودا 26 الی 27 سال قبل توسط خود مسئولین به جامعه بهایی برای دفن اموات واگذار گردید ه است و در تمام این سالها بهاییان مشهد برای آبادی آن منطقه نهایت تلاش را کردند. حال با شرایط فعلی مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار گلستان جاوید مشهد می باشد ... هم اکنون بعداز گذشت چند روز هنوز خانواده متوفی موفق به دفن میت نشده اند .
قابل ذکر است بخش هایی از گلستان جاوید مشهد در 8 خرداد ماه 89 به دست افرادی به ظاهر ناشناس تخریب شده بود.

جمعه، دی ۲۴

این عروسکها چه می گویند؟ از که و از کجا؟












با قلاب یا میل، رجها را جلو می برند؛ رجهای روز و شب ودر و دیوار را. رجهای سرخ و زرد و آبی. در گوشه ای که از کودکی و لبخند و رنگ خبری نیست، کودکی و لبخند و رنگ می بافند. این آن چیزی ست که رزیتا واثقی و سیما اشراقی در گوشه زندان مشهد می آفرینند. زندانیانی که به علت اعتقاد به دیانت بهایی و با اتهاماتی واهی و دروغین مجبور به تحمل 5 سال حبس تعزیری هستند.
این بافته ها ی زیبا کار دست این عزیزان است.
*برای مشاهده تصاویر بزرگ تر می توانید روی آن کلیک کنید

اخراج دو دانشجوی بهایی از دانشگاه گنبد کاووس!


باز هم اخراج دانشجویان بهایی، این بار در گنبد کاووس. برخی در ترم آخر و بعضی هم در ترم اول. بصیر هروی و هاله سالاری، دو دانشجوی بهایی دانشگاه شمس گنبد، در ترم اول از این دانشگاه اخراج شدند. این دو دانشجو در رشته مهندسی عمران مشغول تحصیل بودند تا در 11 دی ماه 89 اطلاع یافتند به علت اعتقاد به دیانت بهایی اجازه ادامه تحصیلات عالی خود را ندارند.
به گزارش جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی،این بار نیز ریاست دانشگاه از تسلیم برگه کتبی اخراج و ذکر علت به طور نوشته شده،سرباز زد و تنها به بیان شفاهی اخراج بسنده کرد.اگر چه پس از ملاقات والدین این دانشجویان با ریاست مربوطه، اعلام داشت اصولا تنها اقلیتهای رسمی یعنی زردشتی، مسیحی و یهودی و مسلمانان اجازه تحصیل در دانشگاه را دارندو دیانت بهایی را دینی ساختگی و دشمن جمهوری اسلامی خواندو در پایان با ذکر خصوصیات مثبت اخلاقی و درسی این دو دانشجوی اخراجی، به والدینشان اظهار داشت که کاری از دستش بر نخواهد امد و تنها مامور اجرای دستورات است.
خیلی بهانه خوبی ست. بله البته ممکن است شغلش را ازدست بدهد یا حقوق ماهانه اش کم شود یا هر تهدید دیگری که امکانش باشد . چه راحت است که انسان شانه هایش را بالا بیندازد ولبهایش را جمع کند و بگوید من مامورم و معذور ! چقدر ساده است و تلخ عروسک خیمه شب بازی شدن و چه ساده است فراموش کردن و انسانها را ندیدن و شانه بالا انداختن. چه بار سبکی ست وقتی مسئولیت جرم دیگری را تنها وساطت می کنی و ضبط صوتی می شوی برای دشنام و بی عدالتیشان!
چه راحت می توان فراموش کرد که آن جوانی که روبروی تو ایستاده است و تو آینده اش را با یک کلام پوچ مچاله می کنی، انسانی ست چون تو، تویی که از انسان بودن، مامور بودن و معذور بودن را آموخته ای و به خود حق می دهی که از من کاری بر نمی آید و تنها موقعیت خود را نیز از دست خواهم داد و دمی نمی اندیشی که انسانی که روبروی توست حتی نمی تواند در سرزمینش درس بخواند و کاری بگیرد و وقتی تو با توهای دیگر می پیوندی و هزاران ریاست مامور با شانه بالاانداختن، جوانان این مرز و بوم را به حاشیه ای پرت می کنند و با خیال راحت سر بر بالین می گذارند، آب هم از آب تکان نخواهد خورد و هر روز پرونده های اخراجی و دانشجویان ستاره دار بیشتر خواهد شد و تو هنوز یک ماموری و معذور!

پنجشنبه، دی ۲۳

دنیای وارونه!

این متن توسط یکی از خوانندگان عزیز خبرنورد ارسال شده است:

دنياي وارونه وارونه

در سرزميني كه ابرها بدون اين كه ببارند مي گذرند بي شك ستم بيداد مي كند " كورش كبير"
اين جمله به كورش كبير نسبت داده شده، صحت اين نسبت چه حد است نمي دانم! اما نكته ي قابل تامل اين كه فكر نمي كنم اين جمله به ايران امروز برگردد و چرا اين پيام فرستاده شد نمي دانم! درست است كه مدتي است ابرها شهر و كشور را فرا مي گيرد و يا بدون باران و يا با بارشي اندك سرزمين مان را ترك مي كنند و مي روند اما اين كه دليل نمي شود ستمي در اين كشور وجود داشته باشد راحت تر كه بخواهم بگويم مدتي است واژه ي ستم براي ما بيگانه شده معمولا ستم بايد بر اقشار مردم وارد شود آن هم بر خلاف قانون اساسي يك مملكت. حال آن كه در هيچ كجا اين ستم را نمي بينيم و ذره اي جدا شدن از قانون اساسي را پيدا نمي كنيم براي روشن تر شدن مطلب نمونه هايي را ذكر مي كنم
1 – اقوام مختلف در ايران آزادي دارند و در تمام رده هاي مملكتي مي توانند صاحب پست و مقام شوند و بدون آن كه بپرسند از چه قومي هستي و يا زباني كه با آن صحبت مي كني چيست از استخدام شركت هاي دولتي تا رييس مجلس و رييس جمهور مي توانند كه خود را نشان بدهند.
2 – كارگران در كمال اعتماد به دولت به سر مي برند و مي دانند در هيچ كجا حقي از آنها ضايع نمي شود و دولت به تمامه هواي آنها را دارد پس در نهايت شادماني به كار مشغولند و سر هر ماه با لبي خندان حقوق مكفي خود را مي گيرند تا جلو روي خانواده شرمنده نباشند.
3 - حق داشتن دين و مذهب و آييني غير از دين رسمي به صراحت در قانون ذكر شده و به تمامه رعايت مي شود بدين صورت كه همه ي مذاهب در كنار هم و در كمال خوشي زندگي مي كنند و از اين ميان اگربخواهم نمونه ي ارائه دهم به بهاييان مي رسيم كه بيش از سايرين آزادند: مراسم آييني خود را در كمال آزادي برگزار مي كنند، به هدايت كنندگان اين جامعه كه خود ياران مي خوانندشان امكانات اداره جامعه را مي دهند و با آنها همكاري مي كنند و همينك هر هفت نفر آنها در خوش آب و هوا ترين منطقه ي ايران به فعاليت مشغولند. دانشجويان اين آيين در بهترين دانشگاههاي كشور پذيرفته مي شوند و با آنها به خوبي برخورد مي شود. پيروان اين آيين مي توانند هر شغل دولتي كه مي خواهند انتخاب كنند و بدون واهمه از اين كه بهايي هستند در آموزش و پرورش و بانك و شركت نفت و ... استخدام مي شوند. در شغل آزاد هم وضعيت به همين منوال است و اصلا و ابدا آنها را نجس نمي دانند و مجوز است كه پشت سر هم براي شان صادر مي شود. شهروندان بهايي از بهترين امكانات رفاهي برخوردارند تازه اينها كه عقايدشان مسموم است مثلا اعتقاد به تساوي حقوق زن و مرد دارند و به اصل تعديل معيشت معتقدند و براي رفاه اجتماعي تلاش مي كنند و محبت و الفت و همبسته گي و در نهايت وحدت عالم انساني را در سر دارند و سعي در بهتر شدن دنياي پيرامون خود دارند و با چنين افكاري به آنها اجازه داده مي شود كه به راحتي در اين كشور فعاليت نمايند، ديگر مذداهب كه جاي خود دارند
4 – دانشجويان عزيز كه در عالي ترين رتبه از رفاه و آزادي انديشه و بيان به سر مي برند و خبري از خفقان و تهديد نيست. اگر هر از گاهي اعتراضي داشته باشند هنوز لب وا نكرده اند به خواسته هايشان توجه مي شود هرچند كه خواسته هايشان بر حق نباشد مانند اين كه رييس دانشگاه مستبد است و يك عقيده را بيشتر نمي پذيرد. و يا اگر بخواهند جنبش دانشجويي و يا فعاليتي در زمينه حقوق بشر راه اندازي كنند باز هم براي آنها همه گونه امكاناتي فراهم مي شود.
5 – زندان ها جز در موارد نقض حقوق بشر و يا دزدي و قاچاق و قتل كسي را نمي پذيرد و از زندان هاي مخوفي كه در ديگر كشورها وجود دارد و در آن روزنامه نگار به صرف عقيده اي مخالف آنچه در امور جاري مملكت رخ مي دهد و يا عده اي به خاطر داشتن مذهبي ديگر و يا دانشجوياني به خاطر ابراز عقيده و يا كارگراني به خاطر احقاق حق از دست رفته و ... خبري نيست
6 – با رعايت تمامي موارد حقوق بشر و در فضايي آزاد روساي مملكت انتخاب مي شوند و به مردم خدمت مي كنند، بدون آنكه ذره اي تخلف صورت گيرد
7 و 8 و 9 و ... تا بخواهيم مي توانيم به اين فهرست اضافه كنيم كه نشان از تعامل كامل بين دولت و مردم را نشان مي دهد، آن وقت نمي دانم از كجا و طبق چه مداركي از ستم و سخن مي رانيم كه بيداد مي كند؟!
اگر جمله كورش كبير را درست هم بدانيم باز هم براي ايران حتما علت ديگري وجود دارد كه باران نمي بارد. چرا غرض ورزي مي كنيم و همه چيز را به ستم نسبت مي دهيم؟ اگر باز هم قانع نشديد مي توان به موارد بيشمار ديگري نيز اشاره كرد كه نشان از رعايت قانون اساسي دارد.
مصاديق آزادي و عدالت و بيان آزاد و انديشه ي متفاوت كه در جاي جاي كشور به وضوح ديده مي شود و نمي خواهد براي آوردن ديگر نمونه ها وقتي از شما عزيزان گرفته شود.
در پايان ذكر اين نكته لازم است كه نه باريدن باران و نه نباريدن آن ربطي به ستم و ظلم ندارد پس بي خود يقه گيري نكنيم.
جانتان خوش
سرزمين مان پر بركت باد
د.ج

سه‌شنبه، دی ۲۱

شعری از مهوش ثابت از زندانیان بهایی


شعر زیر از زبان مهوش ثابت یکی از 7 مدیر پیشین جامعه بهایی ایران است که در زندان رجایی شهر سروده شده است:

مرزها ، مرزها ، مرزهای موهوم

مرزهای موهوم و تصورهای بی حاصل

مرز موهوم زمان ، مرز موهوم زمین

ومعماهای بی معنا

ورقمهای گنگ و مبهم

ما در نقطه ی صفر زمان نقطه ی صفر زمین سالها زیسته ایم

نقطه ی صفر زمان جایی که نه شبی هست نه روز

چه تفاوت هست وقتی که زمین می گردد در مداری بسته گرد خود پیوسته

چه تفاوت هست بین شب و روز

وچه معنا دارد مرز موهوم زمان در فضایی که صنوبر ها زیر نور مهتابی می رویند

وتو دائم باید که به یاد دل خود بسپاری که فلان روز گذشت وفلان ماه و فلان سال

چه تفاوت دارد که در این چمبره ی گیج زمین قفست را به کدامین قلاب بسته باشند به زور

چه تفاوت دارد در جایی که دگرحس زمان نیست در خاطر تو

ودگر حس مکان نیست

و هویت تنها در عبارتهای مبهم ساختگی است

اتهام، اتهام

مرز موهوم میان من و تو

ومراد من از این مرزهای موهوم ، بازی کهنه ی تکراری ماه و خورشید و زمین است که عمری است دور هم می گردند



بازی قدرت منظومه ی ما

بازی تکراری

من نمی خواهم وارد بازی اینها باشم

پرچمی می گیرم در دستم

پرچم یک گل پاک و سفید

روی آن واژه ی عشق

من مرادم از هر واژه که می گویم عشق است همین

چه حسابی هست که از یک واژه ، این همه معنای مختلفی می فهمیم و تفاهم نیست در فهم سخن



و چنین مرزی واقعاُ هست میان تو و من

و چنین مرزی را باید از میان بر داریم

ومراد من از تفهیم و تفهَم از عشق، حس آب است به همزیستی ریشه وخاک

حس نور است برای سفر شیره ی خام

و مرادم از عشق، نفس خورشید است در تصَورهای روشن یک برگ بزرگ

حس یک آوند است در نگهداری یک ساقه ی سبز

حس یک شاخه که سر بر می کشد از دیوار همسایه پر گل پر گل

ومرادم از عشق یک گل سرخ است تقدیم به تو

مرزهای موهوم به چه کار دل ما می آید

9/10/1389 رجایی شهر

پنجشنبه، دی ۱۶

فواد خانجانی به 4 سال حبس محکوم شد!


در ادامه اعلام احکام تعدادی از شهروندان بهایی، حکم دادگاه فواد خانجانی اعلام شد. بر اساس این دادنامه، این شهروند بهایی به 4 سال حبس تعزیری به دستور قاضی پرونده قاضی مقیسه محکوم شده است.
در متن دادنامه، نامبرده اتهامات بی اساس "اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرائم علیه امنیت کشور" و "مشارکت در اخلال و نظم عمومی" عنوان شده است. البته نکته دیگری که به وضوح از متن دادنامه می توان دریافت این است که این حکم سنگین به فامیلی وی نیز مربوط می شود. از آنجا که فواد خانجانی، نوه جمال الدین خانجانی از 7 مدیر پیشین دستگیر شده جامعه بهایی است، فشار بر این خانواده روز به روز افزوده می شود.
مایه افسوس است که این جوان 20 ساله به مانند دیگر جوانان بهایی از تحصیل در دانشگاههای کشور محروم ماند و وقتی مشغول گذراندن دوره های سازمان مدیریت صنعتی اصفهان بود، به همراه 14 جوان بهایی دیگر و به علت " اعتقاد به آیین بهایی" اخراج شد. بنابراین پاسخ هر بی عدالتی در این آب و خاک با بیدادی بزرگ تر داده می شود. اول اخراجش می کنند بعد هم به دانشگاه اوین فرا می خوانندش تا 4 سال دوره ببیند؛استادانش زندان بانان باشند و کتابهایش، چوب خط و روزنگارش بیداد و نقض حقوق اولیه.
فواد خانجانی در 7 اردیبهشت ماه سال جاری توسط نیروهای امنیتی دستگیر شد و به قید وثیقه آزاد گردید.
پیش از دستگیری وی، خواهرش لوا خانجانی و شوهر خواهرش بابک مبشر، پدرش نیکی خانجانی و دو تن از بستگانشان به نام های نوید خانجانی و بهفر خانجانی دستگیر شدند. اعلام چنین حکم سنگینی بیگمان نشان از این دارد که چتر بیداد هر روز بر جامعه بهایی ایران و بر ایرانیان سایه اش را بیشتر می گستراند.

چهارشنبه، دی ۱۵

نامه دیگری از پدر امید قنبری شهروند بهایی یازداشت شده!



اینجانب قنبرعلی قنبری پدر دو بازداشت شده بهائی ساری (امید و رویا قنبری ) متولد سال 1321شمسی به عرض میرساند که بعد از اتفاق دستگیری پسرم توسط ماموران اطلاعات در محیط کار ایشان در تاریخ 89.09.18 و بازداشت ایشان در بازداشتگاه ساری صرفا به دلیل اعتقادش به دیانت بهائی، فشارها تشدید شد و این موضوع فقط به بازداشت وی ختم نگردید .این فشارها به جائی رسید که عروسم (فتانه نوری ) نیز تن به تهدیدهای مکرر ماموران اطلاعات داد و بازداشت شد و همچنین دخترم (رویا قنبری ) هم که فقط برای پاسخگویی به چند سوال به ستاد خبری اطلاعات احضار شده بود بازداشت گردید. فتانه و رویا با قید وثیقه آزاد شدند ولی امید عزیزم همچنان در بازداشتگاه بدون هیچگونه اجازه برای ملاقات با خانواده به سر میبرد با پیگیریهای ما جهت آزادی فرزندم و مراجعت به ارگانهای قضائی شهر نه تنها هیچ جواب قاطع و قانونی به ما داده نمیشود بلکه با مراجعه ما یک نفر دیگر از اعضای خانواده را تهدید به بازداشت می کنند. بطوریکه وقتی در تاریخ 89.10.04 که برای دادخواهی جهت آزادی پسرم نزد بازپرس مربوطه در دادگاه انقلاب ساری رفتیم ایشان اظهار داشتند که ((هر وقت دو خواهر دیگر امید، خودشان را به اطلاعات معرفی کردند ما امید را آزاد میکنیم ))چطور میتوانم به حرفهای آنها اعتماد کنم ؟ گفتند رویا فقط برای پاسخگوئی به چند سوال نزد ما بیاید ولی او را بازداشت کردند .گفتند فتانه به سازمان اطلاعات نرود بلکه نزد دادستان استان برود و فقط به چند سوال او جواب دهد. نه تنها که فقط از او چند سوال نپرسیدند بلکه او را نیز بازداشت کردند. حال دو دختر دیگر مرا که برای پیگیری این جریانات به ارگانهای قضائی میرفتند وخواستار آزادی عزیزانمان می شدند را هم میخواهند تا خود را معرفی کنند.این با کدام یک از اصول قانون اساسی ایران و یا مواد مجازات اسلامی همراه است ؟ آیا آزادی کسی باید در گرو مسجونیت دیگری باشد؟ آیا نباید احقاق حق نمود و برای دادخواهی به مراکز قضائی مراجعه کرد؟ آیا دادخواهی برابر با بازداشت شدن است ؟ قضاوت با منصفین است.
بعد از ظهر 28 آذرماه یازده مامور اطلاعات در حالیکه اظهار داشتند که بسته ای برای شما آورده ایم به منزل ما بدون حکم تفتیش آمدند و ما توان مقابله با یازده نفر را نداشتیم تا مانع از ورود آنها به منزلمان گردیم. همه قسمتهای خانه را مورد تفتیش قرار دادند و کلیه کتب و اوراق مقدس آئین بهائی وتصاویر و تابلوهای مذهبی و حتی کتب قرآن وانجیل و تورات وتعدادی سی دی و نوار کاست وفیلمهای ویدئوئی و رسیور و برخی وسایل شخصی که اصلا به آنها مربوط نمیشد را با نهایت بی احترامی با خود بردند و تا آنجائی که میتوانستند به مقدسات آئین بهائی وشخص همسرم که مادری رنج دیده است و به من که در جایگاه پدر آنها هستم نهایت توهین و حرمت شکنی را داشتند.
دستگیری امید و رویا و فتانه اولین دستگیری استان مازندران نیست در طی دو سال اخیر نزدیک 60 بهائی به بهانه های مختلف و به انحاء گوناگون تهدید و بازداشت شدند و در بازجوئی ها از آنها فقط راجع به اعتقادشان به دیانت بهائی پرسش و پاسخ میگردد و به نظر دوستان اطلاعات اعتقاد به آئینی غیر از اسلام جرم محسوب می گردد.
مگر نباید آزادی بیان باشد؟در کجای دنیا فرد را به علت اجرای فرائض دینی اش بازخواست می کنند، بازداشت می کنند، زندانی می کنند، تبعید می کنند و...
جالبتر از همه این است که برای اجرای حکم بهاییان در ایران هیچگونه دادگاه علنی ترتیب داده نمیشود. ما خواستار این هستیم که عزیزانمان را که بازداشت می کنند در دادگاه علنی محاکمه نمایند تا برخی از افراد جامعه هم در جریان این محاکمات قرار گیرند. آیا این خواسته ی غیر قانونی و غیر منطقی است؟
ما با شرایطی که در ایران داریم و سوءتفاهماتی که متاسفانه بعضی از مسئولین جامعه نسبت به آیین بهایی دارند پیشنهادی مطرح کردیم و آن اینکه چرا مسئولین امور مجمعی ترتیب نمی دهند که چند تن از علمای بنام اسلام و چند مجری قانون و چند فرد بهایی دور هم جمع شوند و راجع به تک تک این سوءتفاهمات با استناد به آیات و احادیث اسلامی و اصول قانون اساسی با هم به مذاکره بپردازند تا مشکلات جامعه حل شود و نا برابری ها از بین برود؟ و با بازداشت افراد بیگناه که هدفشان فقط اصلاح جامعه ی ایران و زنده کردن روحانی آن است و کمک به هموطنانی است که نیازمند به یاری هستند فشار بر روی گروهی ایجاد کنند و چهره ی خودشان را در بین جهانیان به شیوه ای که در خور جامعه ی متمدن و عدالت خواه و مذهبی است تغییر دهند؟
میخواهید بدانید بهاییان به چه چیزی متهم هستند؟
بهاییان ایران متهم به آباد سازی ایران هستند. متهم به این هستند که به نقاط محروم جامعه می روند و علم و دانش خود را د اختیار دیگران و محرومین جامعه قرار می دهند. متهم به این هستند که فضیلتهای انسانی را به قشرهای مختلف جامعه تعلیم می دهند. متهم به این هستند که برای آبادی و پیشرفت جامعه دعا می کنند .
حال شما قضاوت نمائید که کدام یک از این اتهامات بر علیه نظام جمهوری اسلامی ایران است و موجب ترس و وحشت برای بعضی از مسئولین امور؟
ما تابع حکومت هستیم و با جان و دل به آنچه که در قانون آمده عمل می کنیم و برای آباد سازی آن نهایت تلاشمان را داریم ولی نمی توانیم فرائض دینی خود را ترک نماییم و آنها را تا جایی انجام می دهیم که هیچ خدشه ای به نظام و حکومت نرساند.
ای طالبان صلح، ما بهائیان ایمان داریم که روزی همه ی این ظلمها و فشارها و تهدیدها افسانه ای بیش نمی شود و دیگر جایی برای اجرای نابرابری و بی عدالتی نمی ماند و همه ی انسانها در زیر یک خیمه یک رنگ با وجود جمیع تفاوتها در صلح و آرامش به سر می برند و برای وصول به وحدت عالم انسانی و صلح عمومی تلاش می نمایند و به دیگران نیز در این مسیر یاری می رسانند.
بیایید برای وصول به این هدف والا دست در دست یکدیگر نهیم و با تمام وجودمان تلاش کنیم و از حضرت پروردگار نیز در این مسیر یاری بخواهیم.

دستگیری ادیب حق پژوه از شهروندان بهایی شیراز!


هر روز شعله ای دیگر بر آتش این بیداد افزوده می شود و هر زمان کوی و دیاری دیگر درشراره های این ظلم می سوزد. در ادامه این روند، ادیب حق پژوه از بهاییان ساکن شیراز دستگیر شد. بازداشت وی درصبح روز 9 دی ماه 89 و به دست نیروهای امنیتی شیراز صورت گرفته است.

شنبه، دی ۱۱

دستگیری مهین تاج روحانی از شهروندان بهایی ساری!


در ادامه روند رو به افزایش آزار و اذیت بهاییان مازندران، مهین تاج روحانی از شهروندان بهایی ساری در روز شنبه یازده دی ماه دستگیر شد। این دستگیری توسط مامورین امنیتی شهرستان ساری و پس از جست و جوی کامل منزل وی انجام پذیرفت.
پیش از این نامبرده طی تماسی تلفنی در بیست و هشتم آذرماه به ستاد خبری وزارت اطلاعات فرخوانده شد. بهانه احضار وی نیز چنین عنوان شده بود که به علت نداشتن سند سیم کارت موبایل برای پاسخ به برخی سوالات در محل ستاد خبری اطلاعات حاضر شود از آنجا که ادعای این مسئولین خلاف واقعیت بوده و موبایل وی دارای سند بوده ونیز احضار او به طور شفاهی و غیر رسمی صورت گرفته، وی به ستاد خبری مراجعه نکرد اما به علت عدم حضور یافتن هم او و هم همسرش آقای موفقی مورد تهدید قرار گرفتند.
این تهدید در روز چهارم دی ماه هشتاد و نه، جنبه عملی به خود گرفت و هفت نفر از مامورین وزارت اطلاعات ساری با برگه بازرسی منزل، به خانه مهین تاج روحانی یورش برده و اقدام به تفتیش منزل و نیز ضبط برخی وسایل نظیر کتب و عکس های مربوط به آیین بهایی، کیس کامپیوتر، رسیور و دیش ماهواره و نوارهای کاست و سی دی های فرزندان خانواده نمودند. این مامورین همچنین به زور از وی تعهدی گرفتند که باید در هشتم دی ماه خود را به ستاد خبری اطلاعات معرفی نماید.

آغاز محکومیت آرتین غضنفری شهروند بهایی در ماه پیش رو!


یک سال از دستگیری اولیه این شهروند بهایی میگذرد . آرتین غضنفری که در 13 دی ماه سال گذشته به همراه نه شهروند بهایی دیگربه زندان اوین منتقل شد، اینک باید دوران محبوسیت خود را آغاز کند. اگرچه سیزده دی ماه، تاریخ شروع محکومیت وی در نظر گرفته شده است ولی به علت بیماری حاد ریوی که سوغات سال گذشته اوین و رجایی شهر این جوان بود، یک ماه به تعویق افتاد و در واقع با درخواست وی مبنی بر مداوای بیماری ریوی تا ماه آینده موافقت به عمل آمد.
آرتین غضنفری پس از حوادث عاشورای سال گذشته توسط نیروهای امنیتی شهر تهران دستگیر شد. منزلش مورد تفتیش قرار گرفت. همسر وی ژینوس سبحانی نیز همزمان با او بازداشت شد. مدتها انفرادی و بیخبری، خانواده و اطرافیان او را در تشویش فراوان باقی گذارد. وی حتی اجازه نیافت در تعطیلات نوروزی در کنار خانواده خود باشد و در چهارده فروردین ماه سال جاری و پس از سه ماه محبوسیت در اوین و رجایی شهر به مدت یک هفته آزاد شد و بار دیگر تا بیست و نه فروردین ماه در اوین نگهداری شد و در نهایت با قرار وثیقه پنجاه میلیون تومانی آزاد گردید. دادگاه وی در همان فروردین ماه برگزار شد و نامبرده به یک سال حبس تعزیری محکوم گردید.
بیماری ریوی وی که پس از نزدیک به یک سال، درمان نشده است، حکایت از شرایط دشوار و غیر بهداشتی زندان های اوین و رجایی شهر دارد.

آغاز محکومیت شعله طائف از شهروندان بهایی سمنان


یک زن بهایی دیگراز سمنان به زندان اوین فراخوانده شد تا به سه زن بهایی دیگر که مدتی ست ساکن اوین هستند بپیوندد شعله طائف (نورانی) که پیشتر به یک سال حبس تعزیری محکوم شده بود از سوی اجرای احکام دادگستری سمنان ملزم به مراجعه به این سازمان شد تا دوران حبس خود را آغاز کند.
به گزارش خبرگزاری رهانا، این شهروند بهایی ملزم است که خود را در روز شنبه یازده دی ماه هشتاد و نه برای تحمل حبس خود به این مرکز معرفی نماید. شعله طائف در بیست و هشتم آذر ماه سال گذشته در سمنان دستگیر شد و به قید وثیقه به طور تضمینی آزاد شد. " اقدام علیه امنیت ملی" و " تبلیغ علیه نظام به نفع بهاییت" از اتهامات بی اساسی ست که در دادنامه این زن بهایی ذکر شده است.
در حال حاضر صهبا رضوانی، منیژه منزویان و سوسن تبیانیان از زنان بهایی سمنان، در زندان اوین به سر می برند. ورود شعله طائف به این منزلگاه جدید، شمار این زنان ساکن سمنان به چهار نفر می رسد. سمنان از شهرهایی است که در سال های اخیر آزار و اذیت فراوانی را بر ساکنان بهایی خود دیده است.

اخراج حشمت الله فروتن، شهروند بهایی از کار


بی گمان اختناق اقتصادی جامعه بهایی ایران، از آشکارترین اهداف دولت این کشور پس از انقلاب اسلامی بوده است. این هدف به روش های مختلف و با شگردهای گوناگون، اندیشه منفعل نمودن این بزرگ ترین جامعه اقلیت ایران را در سر می پروراند. از محرومیت از تحصیل گرفته تا پاک سازی های شغلی اول انقلاب و ممنوعیت از اشتغال در کارهای دولتی و بسیاری مشاغل آزاد، مصادره اموال تا آتش زدن اموال و محل کسب و منزل و اتوموبیل. از بستن حسا بهای بانکی تا عدم تمدید جواز اشتغال و پلمپ مغازه و این اواخر آنچه بیشتر چهره خود را نمایان می کند، تهدید صاحبکارها و روسای مشاغلی ست که بهاییان در آن مراکز مشغول کارند.
اخراج حشمت الله فروتن، شهروند بهایی ساکن آباده نیز از نمونه های آشکار این فشار اقتصادی دولت بر بهاییان ایران زمین است. وی با عنوان صریح "اعتقاد به آیین بهایی" از محل کار خویش اخراج شده است. به بیان گزارشگران حقوق بشر، با وجود چهل سال کار در یکی از اموزشگاه های شهرستان آباده، اداره اماکن این شهرستان، حکم اخراج وی را به علت "اعتقاد به دیانت بهایی" به او تسلیم کرده اند.
این شگرد، به خصوص در شهرهای کوچک تر، روز به روز عیان تر می شود. آتش زدن مغازه بهاییان در رفسنجان و سمنان و نیز کرج نمونه های دیگری از این روند است. بهرآتش کشیدن خانه های بهاییان روستای ایول، محصولات کشاورزی پیرمردی در سنگسر، باغی در مرودشت و باغی دیگر در خَبر کرمان شکلهای دیگری نقض حقوق انسانی بهاییان در مرز و بومشان است.

به گزارش همین خبرگزاری، اسماعیل فروزان، از شهروندان بهایی آباده، بعد از گذراندن نزدیک به ۱ سال زندان، بدلیل اعتقاد به آیین بهایی برای یک سال نیز به محلی دیگر تبعید شده است.

دستگیری سه شهروند بهایی در ارومیه


این بار پیکان بیداد در قلب آذربایجان غربی فرو نشست؛ ارومیه. سه شهروند بهایی ساکن این شهرستان، صبح روز سه شنبه هفتم دی ماه 89 بازداشت شدند. در بامداد این روز سرد زمستانی پنج خانه از منازل بهاییان این شهرستان مورد هجوم و تفتیش نیروهای امنیتی ارومیه قرار گرفت. در این میان ३ تن از ساکنان این منازل به نامهای شیوا کریمی، نوید مرغی و حمیرا پرویزی دستگیر شدند.
پیش تر نیز استان آذربایجان غربی به مانند بسیاری از استان های کشور شاهد برگزاری سمینارهایی بر ضد آیین بهایی و تحریک مردم این شهرستان ها برعلیه بهاییان بوده است।
برای اطلاع از این سمینار می توانید لینک زیر را مطالعه کنید।
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/09/blog-post_13.html