نه یک ماه و یک سال و 10 سال بلکه بیش از 100 سال است که روشنفکران ایران در پی بدست آوردن آزادی قلم وبیانند.
از آن روزهای پر شور و ولوله انقلاب مشروطه که شعار آزادی و قانون و دموکراسی بر لبان مشروطه خواهان جاری بود تا به امروز که هنوز قلم ها و زبان ها به جبر، دم فروبسته و خموش د ر غلاف قلمدان و کام خفته است. روزنامه ها که با تلاش هوشمندان و روشن اندیشان پا گرفت و سعی در بالا بردن اطلاعات و درک مردم کرد و برای بقایش چه خونها داد و چه سرهایی چون ملک النتکلمین بر دار کرد، حال به شکل عروسک خیمه شب بازی در دست بعضی گردانندگان حکومت می گردد و هر چند وقت یک بار، به بهانه مقالات " مخالف نظام و اسلام" بسته می شود.
از همان زمان هم علمای ایران تمام قوانین مشروطه را برگرفته از احکام اسلام می دانستند و حتی درباره آزادی بیان، آن را مفهومی مستفاد از قرآن می شمردند و به معنای آزادی در امر به معروف و نهی از منکر و نیز آزادی کلام دربرابر حکومت مستبد قاجار قلمداد می کردند ولی وای به روزی که سخن از آزادی مذاهب و بیان عقاید ایشان می شد که فریاد "وادینا و وا اسلاما"یشان بلند می شد . در زمان تصویب متمم قانون اساسی، تمام اصولی که به نفع مساوات و برابری مردم ایران بود توسط علمای دینی مورد اعتراض قرار گرفت و به شدت با آن مخالفت شد؛ از جمله مساوات تمام مردم ایران و اقلیت ها در برابر قانون و آزادی عقیده و بیان که به وضوح مغایر اسلام خوانده شد.
حال نیز به همین گونه است. گزارشهایی حاکی از تشکیل سمینارهای مختلف در دانشگاهها وجود دارد که برخی در سایتهای رسمی منتشر شده و بعضی از زبان دانشجویان شنیده می شود مبنی بر اینکه افرادی برای آگاه کردن جوانان به دانشگاهها می روند و درباره خطرات بهاییان برای جامعه اسلامی، صحبت می کنند و هر چه می خواهند دروغ و تهمت و افترا می زنند و در دل خویش مسرورند که در راه اسلام –شما بخوانید قدرت خودشان- گامی برداشته اند و عده ای ایرانی بی دفاع محروم از آزادی بیان را به خاک کشانده اند. این سمینارها به اسامی و عناوین گوناگون در نیشابور، شیراز، سمنان، قم و اصفهان برگزار شده و البته جالب است که این سخنان در جمع عده ای ساده دل و عامی بیان نشده بلکه برای دانشجویان و حقیقت طلبان گفته شده.
آری یک طرفه به قاضی رفتن کار سست عنصران و دروغ گویان است والا چه ترسی وجود دارد که بهاییان نیز حضور یابند و اجازه داشته باشند دیانت خود را معرفی کنند و در برابر سوالاتی که می شود پاسخ دهند؛ نه تنها به عنوان پیروان دینی که مدعی ست 150 سال پیش از ایران سر برکشیده و راههایی برای آبادانی ایران و درمانی برای دردهای عالم دارد بلکه به عنوان افرادی که 150 سال است هر گونه تهمت و افترایی درباره شان زده شده و حتی یک بار هم اجازه و آزادی بیان عقاید و وضعیت خود را در سرزمین خویش نیافته اند.
کسی که دو واحد روش تحقیق حتی با کیفیت پایین گذرانده باشد می داند که محقق باید برای پاسخ سوال خود به منابع دست اول و معتبر رجوع کند و از شنیده ها و منابع دست چندم و به خصوص نویسنده ها و گوینده های مغرض با آن مطلب بپرهیزد تا رگه هایی از حقیقت را به دست آورد؛ البته اگر هدف از سوال، رسیدن به پاسخ درست و مقصد از تحقیق، دستیابی به حقیقت باشد.
جای نگرانی ست که دانشجویان ایرانی که هر کدام با دشواری بسیار پا به دانشگاه می گذارند، از یک سو واحدهای روش تحقیق می گذرانند و از سوی دیگر برایشان روشهای قلب واقعیت را کنفرانس می دهند. شاید یکی از مهمترین علل دور افتادگی ما از کاروان تمدن و پیشرفت همین باشد
از آن روزهای پر شور و ولوله انقلاب مشروطه که شعار آزادی و قانون و دموکراسی بر لبان مشروطه خواهان جاری بود تا به امروز که هنوز قلم ها و زبان ها به جبر، دم فروبسته و خموش د ر غلاف قلمدان و کام خفته است. روزنامه ها که با تلاش هوشمندان و روشن اندیشان پا گرفت و سعی در بالا بردن اطلاعات و درک مردم کرد و برای بقایش چه خونها داد و چه سرهایی چون ملک النتکلمین بر دار کرد، حال به شکل عروسک خیمه شب بازی در دست بعضی گردانندگان حکومت می گردد و هر چند وقت یک بار، به بهانه مقالات " مخالف نظام و اسلام" بسته می شود.
از همان زمان هم علمای ایران تمام قوانین مشروطه را برگرفته از احکام اسلام می دانستند و حتی درباره آزادی بیان، آن را مفهومی مستفاد از قرآن می شمردند و به معنای آزادی در امر به معروف و نهی از منکر و نیز آزادی کلام دربرابر حکومت مستبد قاجار قلمداد می کردند ولی وای به روزی که سخن از آزادی مذاهب و بیان عقاید ایشان می شد که فریاد "وادینا و وا اسلاما"یشان بلند می شد . در زمان تصویب متمم قانون اساسی، تمام اصولی که به نفع مساوات و برابری مردم ایران بود توسط علمای دینی مورد اعتراض قرار گرفت و به شدت با آن مخالفت شد؛ از جمله مساوات تمام مردم ایران و اقلیت ها در برابر قانون و آزادی عقیده و بیان که به وضوح مغایر اسلام خوانده شد.
حال نیز به همین گونه است. گزارشهایی حاکی از تشکیل سمینارهای مختلف در دانشگاهها وجود دارد که برخی در سایتهای رسمی منتشر شده و بعضی از زبان دانشجویان شنیده می شود مبنی بر اینکه افرادی برای آگاه کردن جوانان به دانشگاهها می روند و درباره خطرات بهاییان برای جامعه اسلامی، صحبت می کنند و هر چه می خواهند دروغ و تهمت و افترا می زنند و در دل خویش مسرورند که در راه اسلام –شما بخوانید قدرت خودشان- گامی برداشته اند و عده ای ایرانی بی دفاع محروم از آزادی بیان را به خاک کشانده اند. این سمینارها به اسامی و عناوین گوناگون در نیشابور، شیراز، سمنان، قم و اصفهان برگزار شده و البته جالب است که این سخنان در جمع عده ای ساده دل و عامی بیان نشده بلکه برای دانشجویان و حقیقت طلبان گفته شده.
آری یک طرفه به قاضی رفتن کار سست عنصران و دروغ گویان است والا چه ترسی وجود دارد که بهاییان نیز حضور یابند و اجازه داشته باشند دیانت خود را معرفی کنند و در برابر سوالاتی که می شود پاسخ دهند؛ نه تنها به عنوان پیروان دینی که مدعی ست 150 سال پیش از ایران سر برکشیده و راههایی برای آبادانی ایران و درمانی برای دردهای عالم دارد بلکه به عنوان افرادی که 150 سال است هر گونه تهمت و افترایی درباره شان زده شده و حتی یک بار هم اجازه و آزادی بیان عقاید و وضعیت خود را در سرزمین خویش نیافته اند.
کسی که دو واحد روش تحقیق حتی با کیفیت پایین گذرانده باشد می داند که محقق باید برای پاسخ سوال خود به منابع دست اول و معتبر رجوع کند و از شنیده ها و منابع دست چندم و به خصوص نویسنده ها و گوینده های مغرض با آن مطلب بپرهیزد تا رگه هایی از حقیقت را به دست آورد؛ البته اگر هدف از سوال، رسیدن به پاسخ درست و مقصد از تحقیق، دستیابی به حقیقت باشد.
جای نگرانی ست که دانشجویان ایرانی که هر کدام با دشواری بسیار پا به دانشگاه می گذارند، از یک سو واحدهای روش تحقیق می گذرانند و از سوی دیگر برایشان روشهای قلب واقعیت را کنفرانس می دهند. شاید یکی از مهمترین علل دور افتادگی ما از کاروان تمدن و پیشرفت همین باشد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر