خیلی وقتها شنیده ایم که می گویند" تاریخ سخن می گوید" و حتی آن را به عنوان ضرب المثل هم به کار می بریم؛ اما به راستی اینگونه است؟
"تاریخ آموزگار است". "تاریخ تکرار می شود". "تاریخ همه چیز را روشن می کند".
سوالات دیگری هم مطرح است تاریخ را چه کسی می نویسد؟ در چه شرایطی؟ در چه زمانی؟ برای چه و به چه انگیزه ای؟ و چه اثری می گذارد؟...
تاریخ یا در زمان خود زاده می شود یا سالها بعد از طریق اسناد و مدارک یا مصاحبه و پرس و جو؛ ولی به هر حال نویسنده آن یک انسان است. انسانی در زمانهای مختلف . با خلقیات و عادات گوناگون. با اهداف متفاوت. هر چه باشد نویسنده تاریخ ، مورخ است؛ بنابراین تاریخ از غربال ایده ها، دانش، میزان انصاف یا غرض، منابع موثق یا غیر موثق و خلقیات او می گذرد و رنگ خاص خود را می گیرد. گاه مورخانی با ایده و نگاههای شبیه به یکدیگرتاریخ کم و بیش یکسانی را می آفرینند . بنابراین آنها نگاه خاص خود را البته که تاریخ تنها روایت رویداد ها نیست و نگاه و تحلیل نویسنده را هم می طلبد. بر تاریخ عرضه می کنند نه خود تاریخ را.
اما اشتباه در تاریخ نتایج گوناگون به بار می آورد. از غفلت کردن در تاریخ یک واقعه تا نتیجه گیری وارونه از حقیقت را شامل می شود و البته آفت این دو به یک میزان نیست. اشتباه در یک عدد ممکن است دید خواننده را کمی تار کند ولی تاریخی که به عمد یا سهو به گونه ای نوشته شده تا نتیجه ای اشتباه از آن گرفته شود ، خواننده را دچار توهم و حتی نا بینایی می کند به گونه ای که خودش نیز ملتفت آن نیست.
بله حتی گزاره های روشن و واضح را هم می توان به گونه ای در کنار هم چید تا نتیجه ای اشتباه از آن گرفته شود، تا چه رسد به وقایع تاریخی که در زیر خروارها گرد تردید زمان جا گرفته است. بنابراین به عقیده من تاریخ سخن نمی گوید. او به خصوص در کشور ما گنگ و بینواست. دهانش بسته و دست و پایش شکسته است. فریادش در زیر پنجه های بی انصاف برخی مورخان" نان به نرخ روز خور" خفه شده و بی رمق به گوشه ای افتاده. اینست سرنوشت تاریخ در ایران ما. از این تاریخ نه می توان درس گرفت نه او را آموزگارخود دانست. نه به حرفهایش بالید و پرورده شد و نه اعتماد کرد.
بعد از حمله اعراب و به دنبال آن هجوم وحشیانه مغول بخشی از نوشته های تاریخی ما از میان رفت و بسیاری از آنچه در کتابهای ایدئولوژیک درباره ایران باستان گفته می شود ذوقی و آمیخته به حب و بغض است. مثلا در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران آقای مطهری می خوانیم که ایران پیش از اعراب فرهنگ کتبی نداشته و کتابهایی از ایرانیان بر جای نمانده. فرهنگ ایران تنها در ساختن بنا و قصر ها بوده و در حوزه اندیشه کار ژرف و قابل توجهی نداشته برای همین هم تقریبا هیچ اثری از آثار پیش از اسلام وجود ندارد.
در بیشتر موارد مورخان جیره خوار حکومتهای زمان خود بوده اند و تاریخ افسانه ای، که جای بیدار کردن، خوانندگانش را به خواب فرو می برده. وقتی تاریخ بیهقی را می خوانیم از محمود و مسعود غزنوی چه در می یابیم؟ زمانی که ناسخ التوارخ را می خوانیم چه طور؟ تواریخ زمان قاجار که پر از تعریف و تمجید از شاهان بی لیاقت و علمای دینی بیکفایت است یا تاریخ روزگار خودمان که آن را با پوست و گوشتمان حس می کنیم، شرنگ و تلخی هایش را می چشیم، زخمهایش را بر وجودمان می بینیم و چهره فریبنده اش را که در زیر نقابی دینی پوشیده شده، درک می کنیم، ولی چیز دیگری از آن در کتب تاریخ می خوانیم.
نمی گویم تاریخ عاری از حقیقت است. می توان شرایط اجتماعی وبسیاری حقایق را از آن دریافت؛ ولی باید با دید نقادانه به آن نگریست. باید درباره یک موضوع به اصل مطلب مراجعه کرد، از منابع گوناگون بهره برد. درباره دیدگاه و تفکر و حتی خلقیات و آثار دیگر مورخ تحقیق کرد و آنگاه با خیالی نسبتا راحت آن را خواند و نتایجی گرفت.
در کشورهایی که آزادی بیان به معنای واقعی وجود دارد و هر حرف و دیدگاهی مجال بالیدن دارند ، می توان تا حدی به تاریخ اعتماد کرد اما در ایران نه! این را محکم می گویم. به طور مثال اینجا اگر کسی بخواهد درباره بهاییان و تاریخ دیانت بهایی اطلاعاتی کسب کند چه باید بکند؟ به کتابفروشی برود و از فروشنده کتابی را در این موضوع بخواهد . کتابهای بسیاری ست اما همه ردیه. به غیر از دروغ و تهمت که نوشتن آن برای نویسنده بی انصاف کاری ندارد، بسیاری از گزاره های صحیح هم به گونه ای در کنار هم قرار می گیرند که معنای مورد نظر نویسنده ازآن مستفاد شود. به روزنامه ها سر می زند .سایتهای بهایی هم که فیلتر است؛ می ماند سایتها و وبلاگهای ضد بهایی.آنها هم همینطور. بعد هم می پندارد متخصص در زمینه بهاییت پژوهی شده و نام محقق و مورخ هم بر خود می نهد. و دانش و درک اشتباه خود را در کام ذهن دیگران هم می ریزد.
آیا باز هم می توانیم بگوییم تاریخ سخن می گوید؟ آیا هر مورخی را می توانیم صادق و منصف بخوانیم؟
هویت تاریخی ما بر اساس دانش ما از گذشته و امروز ما شکل می گیرد . اگر نادرست شکل گیرد، تنه درخت عقاید ما جای سر کشیدن به سوی نور و راستی ، به جانب ظلمت و خاک روی خواهد آورد.
آیا بهتر نیست جای تاریخ را با مورخ عوض کنیم؟ مورخ سخن می گوید؟
"تاریخ آموزگار است". "تاریخ تکرار می شود". "تاریخ همه چیز را روشن می کند".
سوالات دیگری هم مطرح است تاریخ را چه کسی می نویسد؟ در چه شرایطی؟ در چه زمانی؟ برای چه و به چه انگیزه ای؟ و چه اثری می گذارد؟...
تاریخ یا در زمان خود زاده می شود یا سالها بعد از طریق اسناد و مدارک یا مصاحبه و پرس و جو؛ ولی به هر حال نویسنده آن یک انسان است. انسانی در زمانهای مختلف . با خلقیات و عادات گوناگون. با اهداف متفاوت. هر چه باشد نویسنده تاریخ ، مورخ است؛ بنابراین تاریخ از غربال ایده ها، دانش، میزان انصاف یا غرض، منابع موثق یا غیر موثق و خلقیات او می گذرد و رنگ خاص خود را می گیرد. گاه مورخانی با ایده و نگاههای شبیه به یکدیگرتاریخ کم و بیش یکسانی را می آفرینند . بنابراین آنها نگاه خاص خود را البته که تاریخ تنها روایت رویداد ها نیست و نگاه و تحلیل نویسنده را هم می طلبد. بر تاریخ عرضه می کنند نه خود تاریخ را.
اما اشتباه در تاریخ نتایج گوناگون به بار می آورد. از غفلت کردن در تاریخ یک واقعه تا نتیجه گیری وارونه از حقیقت را شامل می شود و البته آفت این دو به یک میزان نیست. اشتباه در یک عدد ممکن است دید خواننده را کمی تار کند ولی تاریخی که به عمد یا سهو به گونه ای نوشته شده تا نتیجه ای اشتباه از آن گرفته شود ، خواننده را دچار توهم و حتی نا بینایی می کند به گونه ای که خودش نیز ملتفت آن نیست.
بله حتی گزاره های روشن و واضح را هم می توان به گونه ای در کنار هم چید تا نتیجه ای اشتباه از آن گرفته شود، تا چه رسد به وقایع تاریخی که در زیر خروارها گرد تردید زمان جا گرفته است. بنابراین به عقیده من تاریخ سخن نمی گوید. او به خصوص در کشور ما گنگ و بینواست. دهانش بسته و دست و پایش شکسته است. فریادش در زیر پنجه های بی انصاف برخی مورخان" نان به نرخ روز خور" خفه شده و بی رمق به گوشه ای افتاده. اینست سرنوشت تاریخ در ایران ما. از این تاریخ نه می توان درس گرفت نه او را آموزگارخود دانست. نه به حرفهایش بالید و پرورده شد و نه اعتماد کرد.
بعد از حمله اعراب و به دنبال آن هجوم وحشیانه مغول بخشی از نوشته های تاریخی ما از میان رفت و بسیاری از آنچه در کتابهای ایدئولوژیک درباره ایران باستان گفته می شود ذوقی و آمیخته به حب و بغض است. مثلا در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران آقای مطهری می خوانیم که ایران پیش از اعراب فرهنگ کتبی نداشته و کتابهایی از ایرانیان بر جای نمانده. فرهنگ ایران تنها در ساختن بنا و قصر ها بوده و در حوزه اندیشه کار ژرف و قابل توجهی نداشته برای همین هم تقریبا هیچ اثری از آثار پیش از اسلام وجود ندارد.
در بیشتر موارد مورخان جیره خوار حکومتهای زمان خود بوده اند و تاریخ افسانه ای، که جای بیدار کردن، خوانندگانش را به خواب فرو می برده. وقتی تاریخ بیهقی را می خوانیم از محمود و مسعود غزنوی چه در می یابیم؟ زمانی که ناسخ التوارخ را می خوانیم چه طور؟ تواریخ زمان قاجار که پر از تعریف و تمجید از شاهان بی لیاقت و علمای دینی بیکفایت است یا تاریخ روزگار خودمان که آن را با پوست و گوشتمان حس می کنیم، شرنگ و تلخی هایش را می چشیم، زخمهایش را بر وجودمان می بینیم و چهره فریبنده اش را که در زیر نقابی دینی پوشیده شده، درک می کنیم، ولی چیز دیگری از آن در کتب تاریخ می خوانیم.
نمی گویم تاریخ عاری از حقیقت است. می توان شرایط اجتماعی وبسیاری حقایق را از آن دریافت؛ ولی باید با دید نقادانه به آن نگریست. باید درباره یک موضوع به اصل مطلب مراجعه کرد، از منابع گوناگون بهره برد. درباره دیدگاه و تفکر و حتی خلقیات و آثار دیگر مورخ تحقیق کرد و آنگاه با خیالی نسبتا راحت آن را خواند و نتایجی گرفت.
در کشورهایی که آزادی بیان به معنای واقعی وجود دارد و هر حرف و دیدگاهی مجال بالیدن دارند ، می توان تا حدی به تاریخ اعتماد کرد اما در ایران نه! این را محکم می گویم. به طور مثال اینجا اگر کسی بخواهد درباره بهاییان و تاریخ دیانت بهایی اطلاعاتی کسب کند چه باید بکند؟ به کتابفروشی برود و از فروشنده کتابی را در این موضوع بخواهد . کتابهای بسیاری ست اما همه ردیه. به غیر از دروغ و تهمت که نوشتن آن برای نویسنده بی انصاف کاری ندارد، بسیاری از گزاره های صحیح هم به گونه ای در کنار هم قرار می گیرند که معنای مورد نظر نویسنده ازآن مستفاد شود. به روزنامه ها سر می زند .سایتهای بهایی هم که فیلتر است؛ می ماند سایتها و وبلاگهای ضد بهایی.آنها هم همینطور. بعد هم می پندارد متخصص در زمینه بهاییت پژوهی شده و نام محقق و مورخ هم بر خود می نهد. و دانش و درک اشتباه خود را در کام ذهن دیگران هم می ریزد.
آیا باز هم می توانیم بگوییم تاریخ سخن می گوید؟ آیا هر مورخی را می توانیم صادق و منصف بخوانیم؟
هویت تاریخی ما بر اساس دانش ما از گذشته و امروز ما شکل می گیرد . اگر نادرست شکل گیرد، تنه درخت عقاید ما جای سر کشیدن به سوی نور و راستی ، به جانب ظلمت و خاک روی خواهد آورد.
آیا بهتر نیست جای تاریخ را با مورخ عوض کنیم؟ مورخ سخن می گوید؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر