داستان چوپان دروغگو را همه مان خوانده ایم. او هم برای تفریح وخندیدن 3 بار دروغی گفت و بار دیگر کسی به حرفهایش اعتنا نکرد و آنگاه خود طعمه دروغهای پیشینش شد. اظهارات آقای دری نجف آبادی نیز بی شباهت به این داستان نیست.
او سه بار درباره بهاییان به ایراد سخن پرداخته و در هر سه بار دروغهایی گفته که عقل سلیم را به خنده می آورد ولی دروغ آخرش از همه بزرگتر است: " هفت ایرانی بهایی اتهامات خود را پذیرفته اند"
این جمله فقط برای بستن دهان مدافعان حقوق بشر گفته می شود. برای خموشی گرفتن اعتراضاتی که ریشه تبعیض و بیداد را در ایران می خواهد بخشکاند.
هر گاه صحبت از حقوق تضییع شده بهاییان با هموطنانمان پیش می آید ، آنان می گویند چرا تقیه نمی کنید؟ دروغی مصلحتی ست آخر جان و مال و ناموستان در خطر است و ما می گوییم با مظلومیت و قانون و صداقت، حقوق شهروندیمان را می خواهیم نه با دروغ و مخفی کاری. این را خود دادستان کل کشور هم که هر روز حرفش را عوض می کند، می داند.
این صداقت، نمایشی دروغین برای جلب ترحم مردم و مجامع بین المللی نیست.هیچ انسان و هیچ عقیده ای حاضر نیست تنها به علت نمایشی پوچ جان و عمر و آسایش و کودکان و آینده خود را از دست بدهد. جامعه بهایی ایران هیچگاه خود را چیزی جز آنچه بود، معرفی نکرد. زیرا قدرت را نه در جدال و فساد و خشونت و ریا و دروغ یافت بلکه در صداقت و یکرنگی آموخته بود. قدرتی که برای حاکمان و بسیاری از مردم ایران باور پذیر نیست. قدرتی که با استقامت و صبر و محبت ریشه کرده و رشد می کند و با هر بادی بر خود نمی لرزد.
چگونه می توان باور کرد که بعد از 160 سال کشتار، زندان، محرومیت، توهین و نشر اکاذیب در رسانه ها و منابر،باز هم تعالیم و آموزه های بهایی هر روز در سطح دنیا گسترش می یابد و در قلبها نفوذ می کند؟ چه کسی باور می کند بعد از این همه جداسازی جامعه بهایی از سایر مردم ایران، فشارهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی که هر یک به تنهایی قادر به فلج کردن افراد است، نتوانسته روحیه ابتکار و پویایی و امید را از بهاییان برباید. این ناباوری سبب می شود توهم جاسوسی را در برخی اذهان بپروراند. چگونه اینان دوام آوردند ؟ هر چه کردیم نخشکیدند؟ سرد نشدند؟ به خشونت دست نزدند؟ پس لابد از سوی سیاستی حمایت می شوند؟
شاید از جایی به ایشان منابع مالی می رسد! حتما در فکر براندازی و کسب قدرتند! این جملات حتی بر زبان برخی از هموطنان هم شنیده می شود و البته بر ایشان خرده ای نیست زیرا جز آنچه در کتابخانه ها و رسانه ها بر ضد بهاییان و آیینشان نوشته شده چیز دیگری عرضه نمی شود.
برای افرادی که بهاییان را نیز در پی قدرت سیاسی می دانند باید بگویم، پادشاه پیشین ساموا بهایی بود اما دین رسمی کشورش مسیحی و 90 درصد مردم این کشور کاتولیک و پروتستان هستند. آیا او نمی توانست دین خود را مذهب رسمی کشور قرار دهد؟ آیا او این قدرت را نداشت که مردمش را مجبور به اجرای احکام عقیده خود سازد؟ آنچه درآموزه های دیانت بهایی وجود دارد اجازه دیکتاتوری و تحمیل عقیده و اجبار را به کسی نمی دهد حتی به بالاترین مقام کشوری.
آری در قانون جمهوری اسلامی ایران تفتیش عقاید ممنوع است ولی باید دید در عمل در اینجا چه روی می دهد. حرفهای آقای دری نجف آبادی بیان قوانین كشوري ست ولي آنچه عمل مي كند بر خلاف آن است. هیچگاه اتهاماتی که وی بر بهاییان می زند اثبات نشده و هیچ مدرکی دال بر آن به دست نیامده است ولی ایشان اجازه بیان آزادانه حرفهای خود را دارد بی آنکه "ارتباط" ، "جاسوسی"، " امکانات" و " محبت" را تعریف کند و مقصود ذهنی خود را بر دیگران عیان کند ولی بهاییانی که 9 ماه بدون تفهیم اتهامی واضح و اجازه حتی یک بار دیدار با وکیل با گذراندن ماهها انفرادی در زندان به سر می برند وحتی حق نوشتن یک کلمه را در رسانه ها ندارند. این است تمام امکانات و محبتی که ایران در حق بهاییان رواداشته است.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر