به داگاه انقلاب می رود و دیگر از او خبری نمی شود. پیمان کشفی را هم در روز 27 مهر ماه دستگیر می کنند. در همین روز، وی را با احضاریه ای کتبی، " بابت پاره ای توضیحات" به دادگاه انقلاب تهران فرامی خوانند؛ ولی تا شب، خبری از او نمی شود. فردای آن روز، همسر و خانواده پیمان برای پیگیری وضعیت او به به دادگاه انقلاب شعبه بازپرسی امنیت می روند و جویای احوالش می شوند. مامورین به آنها اعلام می دارند که آقای کشفی در بند 209 اوین بازداشت شده و جرمش را هم خودش می داند ولی بر اساس گفته های مسئولین، تا دو ماه اجازه ملاقات با مامورین را نخواهد داشت و لباسها را هم از خانواده وی قبول نکردند.
پیش از این نیز در شهریور ماه با پدر پیمان کاشفی تماس گرفته شد و اعتراضاتی نسبت به برگزاری ضیافت نوزده روزه* در منزل پیمان کشفی نمودند. مامورین، اینگونه عنوان نمودند که با وجود تعطیل نمودن تشکیلات توسط دولت، شما حق تشکیل ضیافت را نخواهید داشت. پیمان کشفی با قبول اطاعت از حکومت در ارتباط با تعطیل کردن تشکیلات بهاییان ایران، تشکیل ضیافت را یک فریضه روحانی معرفی کرد که مانند سایر فرایض قابل چشم پوشی نیست و افراد بهایی به صورت فردی، اقدام به تشکیل این گردهمایی می نمایند. ماموری که با او تماس گرفته بود هم نامبرده را تهدید به مصادره اموال و احضار به دادگاه نمود.
در همین روزها تماسی با مدیر شرکت پیمان کشفی گرفته شد و از او خواستند تا این کارمند بهاییش را اخراج کند و تهمتهای ناروایی همچون " توهین به مقدسات اسلام" را نثار آقای کشفی کردند. اما واکنش مدیر شرکت بسیار شرافتمندانه بود. او که کاملا با کارمند خود آشنایی داشت و حرفهای مامور را نادرست می انگاشت، به دفاع از حقوق پیمان کشفی پرداخت و تمام اتهامات وارده را نادرست خواند. او اعلام داشت که کارمند خود به هیچ وجه اخراج نخواهد نمود مگر آنکه حکمی رسمی دریافت دارد و در ضمن حتی اگر او بخواهد پیمان را اخراج کند، همکاران مسلمانش اجازه چنین کاری را به وی نخواهند داد.
پس از تهدید و ترساندن های بی نتیجه وزارت اطلاعات و فشارهای چند جانبه بر خود او ، خانواده و رئیس شرکتش، مامورین امنیتی او را به دادگاه طلبیدند و او مانند بسیاری از بی گناهان، بدون جرم و خداحافظی روانه زندان پر وحشت اوین شد.
پس از انقلاب 57 بسیاری از فرصتها از بهاییان ایران گرفته شد و بیشتر حقوق شهروندی آنان از دست رفت. از آنجا که دولت ایران از امضا کنندگان اعلامیه جهانی حقوق بشر و دو میثاق نامه آن است، سعی دارد تا هر نقض حقوق بشر را به اسمی و با عنوانی مبهم توجیه نماید؛ گر چه در مورد بسیاری از این موارد نقض، هیچ جوابی برای گفتن ندارد و وانگهی چه جوابی می توان در برابر این سوالات داشت:
در این 30 سال بهاییان اجازه ادامه تحصیلات عالیه را نیافتند در حالیکه بر اساس همان قرار دادِ امضا شده، همه ایرانیان حق شرکت در دانشگاهها را دارند؟ چرا از ادامه کار یا استخدام در کارهای دولتی ممنوع گشتند؟ با چه عدلی، بی گناه به زندان می افتند؟ مزارهایشان به چه سبب به مزایده گذارده می شود و به دست اوباش تخریب می گردد؟ بازنشستگان ناتوانشان چرا از نتایج سالها خدمات به میهنشان محروم می گردند؟ کودکانشان را کدام سنگدلانی با خنجر تهدید و سنگ نیشخند و توهین ، می آزارند؟
و جوابها اینست: " خودتان بهتر می دانید"، توهین به مقدسات"، " زیرا که امنیت ملی را دچار اختلال کرده اید" و هزار برچسب دیگر؛ اما زمانی که مدارک و شواهد برای اجرای حکم باید عیان شود ، دستها خالیست و البته نیازی به مدارک نیست. زیرا که 200 بهایی در اوائل انقلاب بدون محاکمه و تنها به علت "اعتقاد به آیین بهایی" اعدام شدند و فرداهای بعدش، اعضای خانواده ها، پیکرهای سردِ زن و مرد و کودکانشان را به خاک سپردند. اما ذرات خاک تکان می خورد؛ انگار قلبی هنوز می تپید و مِهر و عشق به این آب و خاک وخاکیانش را فریاد می کرد.
* ضیافت نوزده روزه یکی از گردهمایی بهاییان است که هر نوزده روز یک بار برگزار می شود. در این تجمع سه بخش عمده وجود دارد: بخش "روحانی" مخصوص خواندن دعا و مناجات و تفکر بر معانی آن، بخش "اداری" مربوط به مشورت درباره مسائل جامعه بهایی و پیشنهاداتی برای بهبود و رفع مشکلات و نیز پیشرفت روحانی و اجتماعی بهاییان و سایر مردم می شود. در نهایت بخش " اجتماعی "ست که با هدف عمده الفت و محبت و تحکیم ارتباط بین اعضای جامعه بهایی صورت می گیرد. ضیافت شامل همه اعضای جامعه بهایی می گردد و در آن فرصتی برای انتخاب مسئولین جامعه بهایی در سطح محلی وجود دارد. اما پس از انقلاب 57 ، تمام محافل انتخابی بهایی تعطیل گردید و در نتیجه این کارکرد ضیافت در ایران از دست رفت .بهاییان در 30 سال گذشته محلی برای برپایی مراسم خود نداشته اند زیرا که تمام اماکن آنان توسط دولت غصب گردید؛ بنابراین جلسات دعا، مشورت یا ضیافت را در منزل خود و با تعداد محدود برگزار می کنند.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۳ نظر:
خبر نورد عزیز
مرتبا وبلاگ شما را می خوانم و بر قوت قلم و قدرت برهان شما آفرین می گویم و غبطه می خورم.
انشاء الله هرجا که هستید موفق و پیروز باشید
خبر نورد عزیز
از شنيدن خبر دستگيری اقای کشفی شوکه شديم.ايشون بهترين همکاری هستن که من تا به امروز داشتم. اميدوارم هر چه زودتر ازاد بشن . هر روز برای سلامتيشون دعا ميکنيم.
پیمان عزیز به واقع کلمه مصداق این بیان است : "بهائی را به صفت
شناسند نه به اسم و به خلق پی برند نه به جسم" .
خیلی از شنیدن این خبر ناراحت شدم و از درگاه الهی درخواست صبر و استقامت برای پیمان کشفی عزیز و همه افرادی که به خاطر عقیده و نوع تفکرشان گرفتار این همه سختی و فشار شده اند دارم.
امیدوارم نور حقیقت در دل همه انسانها روشن شود و روزی برسد که همه انسانها در کمال آزادی بتوانند در کنار هم زندگی کنند.
هُو اللّه
ای پروردگار ای کردگار مهربان بندگانت در اطراف و اکناف مُتفرّق و متشتّت و پريشان سرگردان بی سر و سامان در هر نفسی در دامی گرفتار و در هر يومی در بومی سرگردان به ياد تو دل خوشند و به نار محبّتت در آتش سر گشتهء کوی تو اند و آشفته روی و موی تو عنايتی کن مرحمتی نما که کلّ در ظلّ ممدود و سايهء خيمهء محمود در تحت لواء مقصود مجتمع گردند و بر ارائک و سُرر متقابلين جالس گردند و از کأس موهبت نوشند و از صهباء عنايت سر مست گردند توئی قادر و توانا ای پروردگار اين سراجهای روشن را از ارياح امتحان و افتتان محافظت فرما و اين طيور بال و پر شکسته را در حديقه فضل آشيانه بخش اين بی نصيبان را نصيب ده و اين درماندگان را درمانی عنايت کن توئی کريم توئی رحيم توئی عليم . ع ع
ارسال یک نظر