جمعه، آذر ۲۹

گردباد هجوم به سمنان


" مامورم و معذور. باور کنید" "ما را حلال کنید" این جملاتی ست که گه گاه بر زبان مامورین اطلاعاتی که به خانه بهاییان یورش می برند ، می گردد و این بار هجوم گسترده مامورین اطلاعات به خانه بهاییان سمنان.

7:15 صبح روز دوشنبه 25 آذر ماه به 20 خانواده بهایی هجوم برده شد.(این در حالیست که اولین گزارشها تعداد یورشها را 12 مورد ذکر کرده بودند) تعداد مامورین بازرسی در برخی خانه ها به 12 نفر نیز می رسید. این افراد با ماشینهای شخصی و پلاک تهران به در منزل این خانواده ها رفته و در بعضی موارد از نشان دادن حکم به طورواضح نیز سر باز زدند.
در بدو ورود، تمام موبایلهای ساکنین منازل ضبط و سیم تلفن ها کشیده شد تا از انتشار خبر جلوگیری شود. حتی از رفتن بعضی کودکان این افراد،به مدرسه ممانعت به عمل آمد. گشتن منازل و بردن وسایل افراد تا 11:30 صبح به طول انجامید و از عکسهای فردی و خانوادگی ، کتابها، موبایل، کامپیوتر، ماهواره و در برخی موارد چک پول و سند خانه مسکونی نیز فروگذار نکردند. حتی پس از هجوم به منزل بهفر خانجانی، اقدام به اخذ فاکتورها و اوراق و جواز کسب و کار وی نمودند.

پس از بازرسی ، تنظیم صورتجلسه ، بردن وسایل مورد نظر و فیلمبرداری از محل، اقدام به دستگیری خانم صهبا رضوانی نمودند. صهبا رضوانی- تنها فردی بازداشت شده در حمله اخیر- ساعت 7:30 صبح توسط دو مامور اطلاعاتی- یک مرد و یک زن روبنده دار و چادری – دستگیر و به حراست اطلاعات سمنان منتقل شد و با وجود قول مساعد مامورین مبنی بر آزادی وی تا ظهر دوشنبه، هنوز خبری ازآزادی وی به دست نیامده است.

این در حالیست که اقدامات گسترده ای از 4 ماه پیش بر ضد جامعه بهایی سمنان آغاز گردیده است. طی 4 ماه گذشته، تقاضای صدور جواز کار به 5 تن از بهاییان سمنان علی رغم طی شدن تمام مراحل اداری، رد شده است.

از سویی دیگر 2 هفته پیش از این یورش ، وزارت اطلاعات سمنان به تمام مغازه داران بهایی اعلان نموده بود که باید تمام کارمندان مسلمان خود را اخراج نمایند؛ چرا که هیچ مسلمانی نباید نزد کارفرمای بهایی مشغول به کار باشد.
حضور گسترده روحانیون در سطح مدارس سمنان برای اشاعه مفتریاتی درباره بهاییان ،درست یک هفته قبل از یورشه اخیر، از دیگر نشانه های این حملات گسترده ضد بهایی به شمار می رود. دستگاه های حکومتی این اقدام را با هدف آلودن اذهان دانش آموزان و نیز تحت فشار قرار دادن دانش آموزان بهایی انجام داده است.
در همین احیان بر دیوار دو مغازه جمله" اینجا نجس است" نوشته شده که البته چند روز بعد به علت سوالات بسیار خریداران در این ارتباط ،پس از مراجعه مالکین به نیروی انتظامی و تنظیم گزارش بنا به دستور نیروی انتظامی توسط مالکین پاک شده است.
فعالیت دیگری که بر ضد جامعه بهایی در این شهر صورت پذیرفته، تشکیل سمیناری با عنوان" سایه شوم" توسط کانون رهپویان وصال بوده است. این همایش در تاریخ 5 آذر ماه امسال به دعوت هیئت محبان حضرت فاطمه زهرا و با هدف " بررسی و نقدی برپیوند فرقه ضاله با صهیونیست" در تالار هلال احمر سنان برگزار شد. سخنران و در واقع موسس این کانون ضد بهایی، محمد انجوی نژاد بود که به ایراد تهمت و توهینهایی به این آیین پرداخت. به طور خاص از مربیان پرورشی، تعلیمات دینی و بعضی جوانان دعوت به عمل آمده بود.
نگاه کلی به تمام این اقدامات حاکی از آن است که برنامه ای گسترده و متمرکز برای شهرهای مختلف ایران برنامه ریزی و در حال اجراست.
نکته قابل توجه در اینجاست که بعضی مامورین بازرسی از علت کار خود اظهار بی اطلاعی می کردند و خود را مامور و معذور می خواندند و یا در نهایت ناآگاهی در پی دلارهایی بودند که به ظن آنها در جهت حمایت از فعالیتهای صهیونیسم می باید جمع شده باشد. حتی یکی از مامورین که از حمله ناجوانمردانه و غیر انسانی خود به شرم آمده بود، در زمان ترک منزل اظهار داشته است " ترا به خدا این کارها را به پای اسلام نگذارید".
و نگرانیش نیز به جاست. وای به روزی که بر تن پلید سیاست و قدرت، پیراهن دین کنند و به نامش بکشند و ببرند و بدزدند و دروغ گویند. دیگر درباره آن دین چگونه می توان اندیشید؟

یکشنبه، آذر ۲۴

نغمه آزادی نوع بشر سرا!

نه یک ماه و یک سال و 10 سال بلکه بیش از 100 سال است که روشنفکران ایران در پی بدست آوردن آزادی قلم وبیانند.
از آن روزهای پر شور و ولوله انقلاب مشروطه که شعار آزادی و قانون و دموکراسی بر لبان مشروطه خواهان جاری بود تا به امروز که هنوز قلم ها و زبان ها به جبر، دم فروبسته و خموش د ر غلاف قلمدان و کام خفته است. روزنامه ها که با تلاش هوشمندان و روشن اندیشان پا گرفت و سعی در بالا بردن اطلاعات و درک مردم کرد و برای بقایش چه خونها داد و چه سرهایی چون ملک النتکلمین بر دار کرد، حال به شکل عروسک خیمه شب بازی در دست بعضی گردانندگان حکومت می گردد و هر چند وقت یک بار، به بهانه مقالات " مخالف نظام و اسلام" بسته می شود.
از همان زمان هم علمای ایران تمام قوانین مشروطه را برگرفته از احکام اسلام می دانستند و حتی درباره آزادی بیان، آن را مفهومی مستفاد از قرآن می شمردند و به معنای آزادی در امر به معروف و نهی از منکر و نیز آزادی کلام دربرابر حکومت مستبد قاجار قلمداد می کردند ولی وای به روزی که سخن از آزادی مذاهب و بیان عقاید ایشان می شد که فریاد "وادینا و وا اسلاما"یشان بلند می شد . در زمان تصویب متمم قانون اساسی، تمام اصولی که به نفع مساوات و برابری مردم ایران بود توسط علمای دینی مورد اعتراض قرار گرفت و به شدت با آن مخالفت شد؛ از جمله مساوات تمام مردم ایران و اقلیت ها در برابر قانون و آزادی عقیده و بیان که به وضوح مغایر اسلام خوانده شد.
حال نیز به همین گونه است. گزارشهایی حاکی از تشکیل سمینارهای مختلف در دانشگاهها وجود دارد که برخی در سایتهای رسمی منتشر شده و بعضی از زبان دانشجویان شنیده می شود مبنی بر اینکه افرادی برای آگاه کردن جوانان به دانشگاهها می روند و درباره خطرات بهاییان برای جامعه اسلامی، صحبت می کنند و هر چه می خواهند دروغ و تهمت و افترا می زنند و در دل خویش مسرورند که در راه اسلام –شما بخوانید قدرت خودشان- گامی برداشته اند و عده ای ایرانی بی دفاع محروم از آزادی بیان را به خاک کشانده اند. این سمینارها به اسامی و عناوین گوناگون در نیشابور، شیراز، سمنان، قم و اصفهان برگزار شده و البته جالب است که این سخنان در جمع عده ای ساده دل و عامی بیان نشده بلکه برای دانش‌جویان و حقیقت طلبان گفته شده.
آری یک طرفه به قاضی رفتن کار سست عنصران و دروغ گویان است والا چه ترسی وجود دارد که بهاییان نیز حضور یابند و اجازه داشته باشند دیانت خود را معرفی کنند و در برابر سوالاتی که می شود پاسخ دهند؛ نه تنها به عنوان پیروان دینی که مدعی ست 150 سال پیش از ایران سر برکشیده و راههایی برای آبادانی ایران و درمانی برای دردهای عالم دارد بلکه به عنوان افرادی که 150 سال است هر گونه تهمت و افترایی درباره شان زده شده و حتی یک بار هم اجازه و آزادی بیان عقاید و وضعیت خود را در سرزمین خویش نیافته اند.
کسی که دو واحد روش تحقیق حتی با کیفیت پایین گذرانده باشد می داند که محقق باید برای پاسخ سوال خود به منابع دست اول و معتبر رجوع کند و از شنیده ها و منابع دست چندم و به خصوص نویسنده ها و گوینده های مغرض با آن مطلب بپرهیزد تا رگه هایی از حقیقت را به دست آورد؛ البته اگر هدف از سوال، رسیدن به پاسخ درست و مقصد از تحقیق، دستیابی به حقیقت باشد.
جای نگرانی ست که دانشجویان ایرانی که هر کدام با دشواری بسیار پا به دانشگاه می گذارند، از یک سو واحدهای روش تحقیق می گذرانند و از سوی دیگر برایشان روشهای قلب واقعیت را کنفرانس می دهند. شاید یکی از مهمترین علل دور افتادگی ما از کاروان تمدن و پیشرفت همین باشد

یکشنبه، آذر ۱۷

ذهن باغچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز تهی می شود





در مرداد ماه سال جاری 3 نفراز بهاییان یاسوج به علت آموزش ارزشهای اخلاقی و تعلیم و تربیت اطفال دستگیر شدند. زلیخا موسوی( روانبخش)، علی عسگر روانبخش و روحیه یزدانی، پس از دستگیری توسط نیروهای امنیتی به اداره اطلاعات یاسوج احضار و مورد بازجویی قرار گرفتند. در ضمن هنگام هجوم به منزل این افراد، کتب و تصاویر مذهبی و برخی لوازم شخصی توسط مامورین ضبط شد.
در 5 آبان ماه سال جاری، هر سه به ستاد خبری وزارت اطلاعات احضار و دستگیر شدند وتا سه شبانه روز هیچگونه خبری از محل و وضعیت ایشان در دست نبود. پس از انتقال ایشان به زندان مرکزی یاسوج، خانواده های ایشان از وضعیت زندانیان مطلع شدند ولی تا کنون نیز اجازه هیچ گونه ملاقاتی نیافته اند.
در دادگاه مورخ 28 آبان ماه هر 3 این افراد به اقدام عليه امنيت کشور از طريق تشکيل کلاسهاي ضد اسلامي به 2 سال حبس تعزیری محکوم شدند و از همان روز نیز در بازداشت به سر می برند.
خانم روحیه یزدانی در گروههای 15 نفره به کودکان آموزش مفاهیم اخلاقی نظیر احترام به والدین، محبت، صدق و راستی، خضوع و خشوع، امانت داری و نیز سرود، نمایشنامه و داستان می داد. تمام والدین این اطفال از بهایی بودن این خانم و نیز صاحبخانه ها (آقا و خانم روانبخش) مطلع بودند و با علاقه و میل خود اقدام به شرکت در این کلاسها می نمودند.
خانم روحیه یزدانی دارای 3 دختر در سنین کودکی و نوجوانی می باشد و دختر کوچک او 7 ساله است که از ندیدن مادر بسیار غمگین است.
اتهامی که به این افراد زده شده شامل دو بخش است: هدف: "اقدام علیه امنیت کشور" ، وسیله:" تشکیل کلاسهای ضد اسلامی" . از این حکم چند نتیجه می توان گرفت:
1- کشور از دید جمهوری اسلامی تنها با اسلامی بودنش معنا می یابد و بعد ملی و فرهنگی آن هیچ اهمیتی ندارد و این مطلب به واقع در ایران اجرا میشود چنانکه فرهنگ ایران پیش از اسلام که حاوی بخش عظیمی از فرهنگ ایران زمین است به دست خود مسئولین کشور در حال نابودی ست.
2- آموزش اصول اخلاقی و هنر ها مخالف اسلام است زیرا در کلاس اطفال ، این امور به کودکان آموخته می شود و درحکم، این کلاسها ضد اسلامی تلقی شده.
فکر می کنم اگر قاضی کمی تامل کند، در می یابد که با صدور این حکم منطقا به نتایج فوق می توان رسید و در واقع باید او را به علت فعالیت بر ضداسلام و جمهوری اسلامی زندانی کنند.
جمهوری اسلامی در یک نبرد یک سویه با خویش درگیر است. خوی جنگجویی و نفرت پروری که در مسئولین وجود دارد چنان ریشه دوانده که دچار بیماری همه ترسی شده اند. مدام در پی دشمن و جاسوس و بدخواه و مخالف می گردند تا به چنگ و دندان قدرت را به کف گیرند. فکر می کنند بهاییان در برابر ایشان می جنگند . در حالیکه در نبرد تنها قوای سازنده تحلیل می رود و چیزی که باقی می ماند بدن و ذهنی خسته و بی توان و عصبی است و خود هم می دانند که بهاییان سر جنگ با هیچکس را ندارند ولی از اجرای اصول اعتقادی خویش نیز ، هرگز کوتاه نخواهند آمد.
تعلیم و تربیت اطفال یکی از اصول اعتقادی بهاییان است . مقصود از اطفال تمام کودکان دنیا هستند. اهمیتی ندارد چه رنگ و نژاد و مذهب و ملیتی دارند . مهم اینست که این گنجینه های پر بها تربیت شوند تا استعداداتشان شکوفا شود، شاد و مسرور باشند و میل به ترقی و تعالی در وجودشان ریشه دواند تا بتوانند از بستگی جهل و اوهام و خرافات به درآیند و برای دنیای خود بهره و ثمری به ارمغان آرند. بهاییان از این اصل اعتقادی خود کناره نمی گیرند ولو اینکه به زندان و سختی بیفتند.
آیا تعلیم و تربیت اطفال ضد اسلام است ؟ آیا حضرت محمد خود مربی بشر نبودند؟ آیا عمر و هستی خود را برای تربیت مشتی عرب دورمانده از کاروان تمدن فدا نکردند؟ پس چگونه است که بعد از 1400 سال کسانی که سنگ اسلام را به سینه می زنند تعلیم مهارتهای زندگی و آموزشهای اخلاقی را برخلاف اسلام می دانند؟
البته این اول بار نیست که متشرعین خشک مغز تمام توان خود را مصروف داشته اند تا مردم ایران را از پیشرفت و تعالی باز دارند! در کشاکش انقلاب مشروطه که عقاید روشنفکران و آموزه های دیانت بابی و بهایی تاکید شدید بر تعلیم و تربیت و تاسیس مدارس به سبک جدید داشت،فردی مانند شیخ فضل الله نوری که علمدار دین مبین اسلام بود فریاد می زد که:
" ترا به حقیقت اسلام قسم می دهم آیا مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک، عقاید شاگردان را سخیف و ضعیف نمی کند؟"

* عنوان، برگرفته از شعر "دلم برای باغچه می سوزد" فروغ است. در این شعر فروغ باغچه را به عنوان نمادی از ایران قرار می دهد. چند بیت اول آن چنین است:
کسی به فکر گلها نیست
کسی به فکر ماهیها نیست
کسی نمی خواهد
باور کند که باغچه دارد می میرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز تهی می شود...