سه‌شنبه، تیر ۹

آتش بازیهای نیمه شب سمنان



افرادی ناشناس در سمنان( البته ناشناس برای ما نه برای مامورین دولتی) هر روز دست به شکستن و سوزاندن منازل، مغازه ها و اتوموبیلهای بهاییان می زنند. یکی از موارد اخیر،به آتش کشیدن شدن فروشگاه فیلتر پیمان شادمان است.
نیمه شب سه شنبه 8/4/88 مهاجمين نا شناس با شکستن شیشه و پرتاب مواد آتش زا به داخل فروشگاه پیمان شادمان، آن را به آتش کشیدند و با توجه به وجود انواع فيلتر و روغن اتومبیل خسارت قابل توجهی به بار آمد و تقریبا بخش زیادي از فروشگاه در آتش سوخت ولی با حضور ماشینهاي آتش نشانی از سرایت آتش به خانه های مجاور فروشگاه ممانعت بعمل آمد.
لازم به ذکر است که اين فروشگاه و اتومبیل پیمان شادمان نیزبارها مورد تهاجم مهاجمين قرار گرفته است.
این در حالیست که به نظر می رسد دولت ایران نگران اغتشاش گران است و هر روز عده ای را به این بهانه راهی زندان می نماید اما برای رسیدگی به خرابکاریهای روزانه این افراد ناشناس که برای شهروندان بهایی مشکلات فراوانی ایجاد کرده اند هیچ اقدامی نمی نماید. آیا دلسوزی حقیقی برای امنیت مردم ایران وجود دارد در حالیکه شکایات به هیج جا نمی رسد و بسیاری از این افراد اجیر شده یا آشنای مامورین دولتی هستند و برای تحت فشار قرار دادن بهاییان در سمنان اقدام به چنین اعمال بدوی و غیر انسانی می نمایند؛ در حالیکه دستگیری و یافتن این افراد برای نیروهای امنیتی که تمام خانه ها و افراد را تحت کنترل دارند، نباید کاری دشوار باشد.

آزادی به قید وثیقه

روز سه شنبه 9/4/88، منیژه نصرالهی ( منزویان) پس از گذشت 15 روز بازداشت و بازجویي هاي طولانی در زندان سمنان با قرار وثیقه 100 میليون تومانی موقتا آزاد شد. وی در تاریخ 27 خرداد ماه توسط نیروهای اطلاعات دستگیر و به اداره اطلاعات منتقل گردیده بود.
برای آگاهی بیشتر به لینک زیر توجه فرمایید:
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/06/blog-post_19.html

یکشنبه، تیر ۷

اجرای حکم بهاییان بهشهر

سال گذشته خطه مازندران شاهد هجوم به منازل، بازجویی و دستگیریهای فراوان بود. این بیداد به خصوص در شهرهای بهشهر، قائم شهر، ساری و تنکابن شدت بیشتری به خود گرفت. ضیاءالله الله وردی و همسرش صونیا تبیانیان، دو بهائی ساکن بهشهر (در استان مازندران)، که درپائیزگذشته حدود 50 روز بازداشت بوده اند، پس از دو جلسه محاکمه که در
اردیبهشت و خرداد 88 انجام گرفت؛ در تاریخ 3 تیر 88 به ترتیب به 2 و 1
سال حبس محکوم شدند
. اتهام آنها "اقدام علیه امنیت نظام" عنوان شده است وبه مدت 20 روز (تا تاریخ 23 تیر88) فرصت اعتراض به این حکم را دارند.
این در حالیست که در ایران هر گونه اغتشاش و نا امنی به بهاییان نسبت داده می شود در حالی که هیچگونه سند و مدرکی برای آن ارائه نمی گردد؛ از آتش زدن حسینیه شیراز تا ناآرامی های اخیر شهرها به خصوص تهران. قابل ذکر است که چه از منظر شرعی و چه حقوقی و اخلاقی، اتهام بی مدرک جرم و گناه محسوب می شود ولی هر روز بهاییان را با عناوین واهی و انهامات بی اساس مورد بازجویی، هتک حرمت و بازداشت قرار می دهند و تا به حال مدارکی مطابق واقع برای آن ارائه نداده اند.
قابل توجه است که مدیران جامعه بهاییان ایران نیز بیش از یکسال بدون حکم در اوین به سر می برند و در شرایط روحی و جسمی وخیمی روزگار سپری می کنند. دولت ایران هر روز آنان را به اتهامی متهم می کند و روز دیگر مطلبی بر آن می افزاید. هر از چندی به خانواده هایشان وعده دادگاه می دهد و روزهای بعد خلف وعده می کند.
گفته حافظ در اینجا به جاست که می گوید:
گوییا باور نمی دارند روز داوری کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند

لیست مشاغل بهاییان بر بلندای دیوارها

چندیست که سمنان در ناامنی و اضطراب به سر می برد. بهاییان سمنان هر روز به گونه ای مورد آزار قرار می گیرند. بسیاری از این موارد، نگرانی های امنیتی آشکاری را پیش روی آنان قرار می دهد.
بنا به دستورات و اطلاعات ارسالی به اصناف گوناگون شهر سمنان، چندیست ادارات مختلف و حتی دولتی ، لیستی از بهاییان همراه با شغل و صنف و نشانی محل کار آنان را در تابلو اعلانات خود نصب تموده اند. این لیست که به صورت غیر قانونی در محل الصاق شده است، در معرض دید عموم قرار می گیرد.
بی تردید این لیست توسط قوای دولتی و به منظور ارعاب و فشار بیشتر بر بهاییان سمنان در اختیار اصناف قرار گرفته است. این در حالیست که وزارت اطلاعات سمنان علاوه بر هجوم به منازل، تفتیش و دستگیری های فراگیر سمنان، اقدام به فعالیتهای موازی برای اخراج و آزار بهاییان در سمنان نموده است.
تشکیل سمینارهایی با موضوع " بهاییت" و تحریک افکار عمومی و فریفتن عده ای ساده اندیش توسط گروههای ضد بهایی مانند رهپویان وصال، سخنرانی های امام جمعه سمنان مبنی بر تشویق مسلمانان سمنان برای آزار رساندن و سعی در اخراج کردن بهاییان از این شهر، پلمپ مغازه ها و شکستن شیشه و آتش زدن خانه و مغازه بهاییان این شهر نمونه های دیگری از این آزارهاست.
قابل ذکر است که لیستی مشابه مورد مذکور و به صورتی گسترده تر، در شهر شیراز نیز توزیع و در اختیار اصناف این شهر قرار گرفته بود. این در حالیست که به نظر می رسد دولت ایران باایجاد مشکلات و فشارها بر جامعه بهاییان سمنان و سایر شهرها در حال بررسی عکس العملهای بهاییان و پیش بردن نیات خود است. تکرار روشهای مشابه در شهرهای گوناگون یکی از نشانه های این ترفنداست.
برای اطلاع از لیست منتشره در شهر شیراز می توانید به لینک زیر با عنوان" حراج امنیت ملی" توجه نمایید.
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/02/blog-post_5819.html

پنجشنبه، تیر ۴

هفت سنگ در نیمه شب

آزار و ظلم در حق شهروندان بهایی هنوز در سمنان ادامه دارد.در نيمه شب سه شنبه 2/4/88 مهاجمین نا شناس به مغازه دو نفر از شهر وندان بهایی سمنان حمله نمودند. آنان در حمله به مغازه فیلتر فروشی آقای پیمان شادمان
سعی نمودند که با پرتاپ سنگ و آجر شيشه های فروشگاه را بشکنند که البته نهایتا موفق به انجام این کار نشدند. همچنین این افراد با انداختن مواد آتش زا به داخل فروشگاه عينک سازي آقای اکبر پورحسینی قصد به آتش کشیدن آن محل را داشتند ولی خوشبختانه آتش به داخل مغازه سرایت نکرد و فقط خسارت جزیی ایجاد نمود.
به نظر مي رسد بهایی ستيزان با استفاده از موقعیت کنونی ایران، سعی در ادامه فعالیتهای ضد انسانی خود علیه بهاییان دارند. البته پیش از این که سایر شهروندان سمنانی نیز از امنیت نسبی برخوردار بودند، بهاییان سمنان با اضطراب کوکتل مولوتوف وشکسته شدن شیشه و هجوم نابه هنگام به منازلشان، سر بر بستر می گذاردند.

جمعه، خرداد ۲۹

بابل زیر ابر بیداد

مشفق سمندري هفته گذشته در دادگاه بابل با والدين خود ملاقات كوتاهي داشت. او در حال حاضر در قرنطينه زندان كه محوطه کوچكي است به سر می برد. این محوطه، بخش خاصي است كه زندانيان قبل از ورود به بند به آنجا مي روند. وی می تواند از روزنامه و قران استفاده كند و در حال حاضر امكان ملاقات ديگري ندارد .این در حالیست که برادر ايشان، مشتاق سمندري نيز به اطلاعات احضار شده اند.
برای اطلاعات بیشتر به لینک زیر توجه نمایید:
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/04/blog-post_873.html

تبعیض عقیدتی در ورزش ایران



خشایار زارعی نوجوان شانزده ساله بهایی از عضویت در تیم ملی جودو نوجوانان ایران محروم شد این در حالیست که وی قهرمان نوجوانان ایران و مدارس کشور شده است.
این در حالی اتفاق افتاد که سال گذشته نیز زمانی که وی برای مسابقات آسیایی نوجوانان یمن انتخاب شد، فدراسیون جودو ایران او را فاقد صلاحیت اعلام وعنوان کرد"خشایار چون بهایی است نمی تواند عضو تیم ملی باشد" و این مورد از طرف مربیان تیم ملی ، هیئت جودو استان فارس و حراست تربیت بدنی تایید شد و حراست مطرح کرد که این مسئله بر اساس قانون است اما برای کار قانونی خود مدرک و ماده قانونی مطرح نساخت و فقط به این بسنده کرد که مغایر با قانون است .
در مسابقات انتخابی اخیر تیم ملی نوجوانان که در تاریخ 25/3/88 برگزار گردید این تبعیض دوباره از طرف فدراسیون اعمال گردید بدین صورت که در ابتدا هیئت جودو استان فارس از معرفی خشایار به مسابقات انتخابی سر باز زد که پس از پی گیری های زیاد وتماس با آقای امینی رئیس فدراسیون جودو ایشان عنوان کردند که این مسئله هیچ منع قانونی ندارد و خشایار می تواند در مسابقات انتخابی شرکت کند اما در روز مسابقه بعد از اینکه خشایار مسابقات خود را با پیروزی پشت سر گذاشت یک دفعه فدراسیون اعلام کرد که خشایار فاقد صلاحیت می باشد و چون بهایی است نمی تواند برای مسابقات جهانی ارمنستان عضو تیم ملی باشد و عنوان شد که این مسئله از طرف حراست ( اداره اطلاعات) سازمان تربیت بدنی کل کشور مطرح شده است و ما نمی توانیم کاری انجام دهیم .
این تبعیض در حالی اتفاق می افتد که یکی از مفاد اساسنامه فدراسیون بین المللی جودو و فدراسیون های کشور های مختلف این است که آنها نهادهایی غیر دولتی هستند و از گرایش های سیاسی و تبعیض گرانه بدورند و در این اساسنامه تصریح شده است که یکی از وظایف این فدراسیون و شعبات آن در جهان دوری از هرگونه تبعیض ملی ، مذهبی ، قومی و نژادی می باشد البته این محدویت ها وتبعیض های مذهبی در فدراسیون جودو فقط محدود به مسابقات نیست بلکه افراد بهایی نمی توانند مدرک مربیگری و داوری بگیرند که مغایر با روح ورزش جودو است .
اینگونه مسائل نشان دهنده سیاسی بودن ورزش در ایران می باشد که هم با اساسنامه کمیته بین المللی المپیک مغایر است وهم با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و نشان دهنده ضعف ونقص در سیستم ورزش است که قابلیت ها ی افراد تعیین کننده موقعیت آنها نیست .

ادامه آزار در سمنان

در ادامه آزار بهاییان در سمنان، مامورین وزارت اطلاعات در روز 27 خرداد به منزل منیژه نصراللهی( منزویان) مراجعه نموده و وی را برای پاره ای توضیحات به اداره اطلاعات منتقل نمودند. مامورین به همسر او اطمینان دادند که منیژه نصراللهی تا ظهر همان روز به منزل مراجعت خواهد نمود ولی تا بعد از ظهر خبری از وی به دست نیامد و با مراجعه به اداره اطلاعات سمنان به وی اطلاع دادند که پرونده او از تهران خواسته شده و منیژه نصراللهی فعلا در بازداشت به سر خواهد برد و از بستگان او درخواست البسه و اغذیه نمودند.
این بار نیز با حربه نیرنگ و عدم صداقت، افرادی را که هیچگاه در پی فرار نبوده اند ودلیلی نیز برای گریز نداشته اند، به یغما می برند.

دوشنبه، خرداد ۲۵

زبان خشونت



آدمیان به واسطه زبان و تفکر که زاینده آن است، بر دیگر موجودات برتری یافتند. زبان، ترجمان قلب و فکر انسانها گشت و گویایی بر گنگی و ابهام ظفر یافت. کودکانی که دیر به زبان می آیند فریاد می کشند، پرخاش می کنند و از خشونت برای بیان درونیات خویش استفاده می کنند. این کودکان ممکن است 20، ،30 ،40 یا حتی 70 ساله باشند ولی هنوز طریق استفاده از ابزار کلام را نمی دانند یا از آنچه در قلب و ذهن و درونشان می گذرد، ناآگاهند؛ بنابراین دیگران را مسئول تنهایی درون و نفهمی خویش می دانند.
گاهی این معامله بر هم می خورد انسانها لبریز از سخنند و سرشار از ترجمان ذهن و قلب اما "مهر است بر دهانشان و افغانشان آرزوست" این مهر و دهان بند به دست دیگری یا دیگرانی بر دهان دوخته می شود بنابراین سایر روشها را برای بیان اندرون خودبر می گزینند. در برخی شرایط شعر می گویند (برای آنان که می فهمند)، گاهی به انزوایی با سایه هایی از تسلیم تن در می دهند و گاه به خشونت می آیند برای آنکه به تن پوش تسلیم درنیایند اما این فغان و فریاد، این آتش و دود و پرتاب و مشت و ترش رویی تنها برای به دست آمدن حق مسلوبه خویش است؛ حق بیان. بیان آنچه آفریدگار مجرای کلام را برایش آزاد گذارده است و برخی آن را می بندند و لاجرم جایی سرباز می کند و آتشفشان خشم و هیاهو را فوران می کند.
اما خشونت در سوی دیگر نیز سر می کشد برای همان کودکانی که حرف زدن را نیاموخته اند . برای آنانی که زبانشان هم از جنس شمشیر و تیر و گلوله است نه از جنس شیر و جای شکوفایی ، میرایی به بار می آورد. اینان نیز برای بیان درون چاقو می کشند، فحش می دهند و می زنند و ناجوانمردانه می زنند . با باتوم و تیر و مشت به کسانی که بی سلاحند و تنها ابزارشان فغان است.بنابراین خشونت اوج می گیرد. خشونتی که در آن حرفها جان می دهند . گوشها کر و قلبهابه اضطراب می آیند و نتیجه اش ریختن خونهای پاکیست که خونبهای آزادی بیان است.
برای تغییر این زبان دو راه وجود دارد؛ راههایی که طولانی و پرپیچ و تابند.
آنان که جای حرف زدن انسان وار که برخاسته از قلبی انسان گونه و ذهنی انسانی ست به لگد پرانی و خشونت و حمله روی می آورند کارشان بس دشوار است؛ چه که جای لالایی صلح و آرامش و قصه های کودکانه آبی رنگ با فریاد و گلوله و خشونت به خواب رفته اند. به جای مهر و بخشش در قلبشان کینه و انتقام کاشته شده و در عوض رادمردی و تفکر، تعصب و ساده اندیشی. اینان می توانند مرزهای انسان را بشکنند و به موجوداتی فروتر تنزل کنند. قدرت تغییر را از کف دهند و در جایش به جبر طبیعت تربیت نیافته خویش دچار شوند. آنان راحت می توانند چاقو بکشند، سر ببرند و مشت بزنند. به چهره انسانها نگاه کنند و آب دهان بر آن بیندازند و همنوع خود را به جای نیاورند. آنها نه تنها زبان آدمیان را نیاموخته اند بلکه زبان دیگران را هم می برند و دهانشان را می دوزند. بر سرشان می کوبند و جگرگاهشان را به خشم می درند تا صدایشان را نشنوند.
اما گروه دوم از نبود آزادی بیان رنج می برند. سخنهایشان در پس دیوارهای برافراشته مانده و پر نیروست. به فریاد می ماند. قلبهایشان هم زخمی ست از آنکه حق انسانیشان هم از آنان دریغ شده. آنان نیز به زبان خشونت روی می آورند چه که از گفتار باز می مانند.
انسانیم . به هم نگاه کنیم؛ دو چشم و دو گوش و دهان و به کلام هم گوش دهیم.هم بیاموزیم که کلاممان انسانی و آزادی بخش باشد هم گوشهایمان به بیان دیگر انسانها گشوده باشد. آنگاه می بینیم چقدر به هم نزدیکیم.

چهارشنبه، خرداد ۲۰

اجرای حکم زندانیان

کارنامه سال 87 یکی از سیاهترین کارنامه های حقوق بشر ایران است. بیدادهایی که سرتاسر کشور را در نوردید و سایه کبودش را بر سر زنان، کارگران، اقلیتهای قومی و مذهبی، معلمان و روشنفکران گسترانید. در این سال تعداد زیادی از بهاییان دستگیر و محاکمه شدند، منازل بسیاری مورد هجوم قرار گرفت و جامعه بهایی بیش از پیش از حقوق حقه خویش محروم گشت. مدیران جامعه اش هر روز به اتهاماتی جدید و بی اساس متهم گردیدند و با کمال بی عدالتی بیش از یک سال است که بدون حکم در زندان اوین روزگار می گذرانند. در این میان بسیاری از بهاییان دستگیر شده، با قید وثیقه آزاد شدند و برخی برای اجرای حکم روانه زندان یا تبعید گردیدند.
سال جدید علاوه بر ادامه آزارها، سال اجرای حکمهاست . کم کم تمام افرادی که به قید وثیقه مالی یا ملکی رها شده بودند به زندان فراخوانده می شوند.
از جمله آقاى رستم بهى فر، از اعضاى پيشين ’خادمين‘ يزد و آقاى پيمان روحى، ساکن
يزد، که هردو از تاريخ ۱۱ اسفند ۱۳۸۷ در بازداشت بودند، در دادگاه محکوم
گرديدند. به موجب حکم دادگاه، آقاى بهى فر به یک سال و نیم و آقاى روحى به شش ماه زندان محکوم شده اند. خانه آقاى بهى فر در تاريخ ۲۱ آذر ۱۳۸۷ موردتجسس مأمورين قرار گرفت و همه مدارک بهائى او ضبط شد. خانه آقاى روحى در۳ دى ۱۳۸۷ مورد هجوم چهار مأمور وزارت اطلاعات واقع شد و همه مدارک بهائى
او نيز به تاراج رفت.

مجازات برای دفن اموات

در ادامه آزارهای گسترده بهاییان در شهرهای گوناگون ایران، 3 تن از بهاییان ویلاشهر( در نزدیک اصفهان) به علت دفن یکی از اموات در گورستان مخصوص بهاییان( موسوم به گلستان جاوید) دستگیر شدند.این افراد پس از چندی با قید وثیقه آزاد گردیده و در انتظار حکم به سر می برند.
آقایان هوشمند طالبی اسکندری، مهران زینی نجف آبادی، و فرهاد فردوسیان در تاریخ ۱۶ تیر ۱۳۸۷ باتهام «تصرف و استفاده غیر قانونی از ملک دولتی» محکوم گشته، و دادگاه ضمن تعیین جریمه نقدی به ایشان حکم نموده بود که «دست از تصرف آن ملک (گورستان) برداشته» و «آنرا به حالت سابق برگردانند» یعنی اموات مدفون شده را از آنجا خارج کنند. پس از تجدید نظر خواهی در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۸۷ دادگاه حکم به برائت ایشان داده و کاربری آن زمین را برای دفن اموات تائید کرد. لکن طبق اخبار جدید در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ تابلوی بزرگی با عبارت زیر در کنار قبرهای موجود نصب شد: «این مکان با عنایت به نامه شماره ۴۰۸۰ مورخ ۲ بهمن ۱۳۸۷ دفتر منابع طبیعی شهرستان نجف آباد به شهرداری واگذار و در تصرف شهراداری می باشد. لذا هر گونه دخل و تصرّف و دفن اموات در این مکان مطلقا ممنوع و در صورت مشاهده با متخلّفین به استناد ماده ۶۳۵ قانون مجازات اسلامی در خصوص دفن غیر مجاز اموات برخورد و از طریق مراجع قضائی تحت پیگیری قانونی قرار خواهد گرفت». مضافا خبر رسیده که شهرداری محل دستوری از وزارت اطلاعات دریافت نموده مبنی بر اینکه از ارائه خدمات آمبولانس به بهائیان برای حمل اموات به قبرستان بمنظور تدفین خودداری کند

دوشنبه، خرداد ۱۸

حکمی به رنگ اتهام


روز یکشنبه، 17 خرداد، حکم انور مسلمی از طریق شعبه اول دادگاه انقلاب ساری به وی اعلان گردید. نامبرده در تاریخ 2 آذر ماه سال گذشته در ساری بازداشت و خانه اش مورد تعرض نیروهای امنیتی قرار گرفت.وی پس از چندی به قید وثیقه آزاد گردید اما 28 اردیبهشت ماه88دادنامه ای مبنی بر اتهام و حکم او توسط شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی شهر ساری تنظیم گردیده است. در این دادنامه انور مسلمی به اتهام بی اساس "عضویت در جمعیتهای معارض کشور یا تبلیغ علیه نظام" به تحمل یک سال حبس بااحتساب ایام بازداشت سال گذشته محکوم شده است. دادگاه با ملاحظه "جزوات آموزشی، سی دی، نوار و کتابچه های " مربوط به آیین بهایی موجود در منزل انور مسلمی و با توجه به بیان صادقانه او مبنی بر اعتقاد به دیانت بهایی و اجرای اصول اعتقادی خود، او را متهم به " تبلیغ علیه نظام" نموده است.
این در حالیست که در سال گذشته شاهد دستگیری و یورشهای فراوان به منازل بهاییان شهرهای استان مازندران چون بهشهر، تنکابن، ساری و قائم شهر بوده ایم که در حال حاضر عده ای از ایشان به قید وثیقه آزاده شده و انتظار حکم خود را می کشند و چندی نیز در بازداشت به سر می برند.
اتهام تبلیغ علیه نظام به مانند بسیاری از اصطلاحات مرسوم قضایی از وضوح لغوی برخوردار نیست در حالیکه در حساس ترین بخش کشور یعنی در ارتباط با داوری و قضاوت و عدالت به کار می رود. در مورد بهاییان که همه با همین عنوان و چند اتهام جعلی دیگر در زندانها به سر می برند، تبلیغ علیه نظام در معنای تبلیغ آیین بهایی به کار می رود؛ یعنی معرفی اعتقادات بهایی به سایر هموطنان، با عنوان تبلیغ علیه نظام یاد می شود. بد نیست سری به منابع و کتبی که به عنوان مدرک جرم این افراد جلب گردیده بزنیم . در این کتابها فضایل انسانی، مفهوم دعا، تاریخ دیانت بابی و بهایی، تعلیم و تربیت اطفال و نوجوانان و آموزه های بهایی درج شده است چگونه می توان این مفاهیم را در معارضه با نظام قلمداد کرد؟ چگونه می توان کسانی را که حتی بدون ذکر نام بهایی در مناطق محروم به سوادآموزی کودکان پرداختند ، با دلایل واهی و بدون مدرک به 4 سال حبس محکوم کرد و نام عادل بر خود نهاد؟آیا می توان به هر بازاندیشی و تفکر، نام انحراف داد و با این واژه ها مردمان را از اندیشیدن هراساند و دل خوش داشت که تا ابد، حقیقت در پس نقابها خواهد ماند؟
برای اطلاعات بیشتر به لینک زیر توجه بفرمایید:
http://khabarnavard.blogspot.com/2008/11/blog-post_28.html

چهارشنبه، خرداد ۱۳

فرماندار اردستان و بهاييان



اردستان یکی از توابع استان اصفهان است که در شمال شرقی آن واقع گردیده و از نظر بافت شهری بیشتر به شهرهای حاشیه کویر چون یزد و کاشان ماننده است. بهاییان اردستان در طی ادوارگوناگون، مورد هجوم و آزار و قتل وغارت متعصبان و متحجران قرار گرفته اند و بسیاری ترک وطن کرده و عازم دیار دیگر شده اند. از سوی دیگر به علت تعصب بسیاری که در محل وجود داشته، محله بابیان و بهاییان از مسلمانان منفک گردیده تا به زعم ایشان با قطع سلام و کلام و توهین و تحریک، اردستان از بهاییان تهی گردد یا بهاییانش به اسلام گروند. در نتیجه در حال حاضر نیز بهاییان در محله ای مشخص به نام "باب الرحی" به معنای سر آسیاب زندگی می کنند. تقریبا تمام جوانان محل و بیشتر میان سالان به علت محدودیتهای شغلی و تحصیلی به شهرهای دیگر و اکثرا اصفهان نقل مکان نموده اند و تعدادی زن و مرد سالخورده و چند میان سال در محله باب الرحی روزگار می گذرانند و به شهادت اهالی اردستان از صدیق ترین و بی آزارترین ساکنان این شهرند.
در ادامه روند آزار و اذیت بهاییان در نقاط گوناگون ایران، این شهر نیز از تیررس این مظالم در امان نماند. 3 خادم محل که مسئول رتق و فتق و رسیدگی به امور بهاییان اردستان را بر عهده داشتند، بارها به وزارت اطلاعات خواسته شدند و بر در و دیوار منازلشان فحش و ناسزا و لعنت نگاشته شد.
امام جمعه آران و بیدگل که برای سخنرانی به اردستان آمده بود به مانند امام جمعه سمنان، از مردم شریف اردستان خواسته بود که با آنچه در توان دارند در اخراج بهاییان بکوشند . قابل ذکر است که خود مسلمانان منصف مسلمان که صدای امام جمعه را شنیده بودند، این مطلب را به گوش بهاییان رسانیدند. از سوی دیگر بر دیوارهای کاهگلی منازل شعارهای توهین آمیز خطاب به آیین بهایی و نیز بهاییان، همراه با اسم نگاشته شده که فردای همان روز با پاشیدن اسپری مشکی برروی آن تا حدودی مخدوش گردیده است.
شدت محدودیت در این شهر به گونه ای ست که بهاییان اردستان از ابتدایی ترین خدمات شهرداری محرومند و برای پاکسازی و آب و جاروب محیط و انتقال زباله ها، خود اقدام نموده و شهرداری مسئولیتی را در این مورد بر عهده نمی گیرد.
حال محمد حسین قاسم زاده ، فرماندار اردستان ، وجود بهاییان و مواد مخدر را از تهدیدات شهرستان اردستان می شمرد. حال باید دید ترس مسئولین از عده ای زن و مرد سالخورده که حتی از ابتدایی ترین حق شهروندی که خدمات شهرداری است محرومند به چه علت است؟
در این بیم نکته ای نهفته است و آن اقرار به نافرجام ماندن تمام تلاشها و تمهیداتی ست که دولت در طی سالها بر بهاییان اردستان در پیش گرفته.
البته از کسانی که بی حجابی را با قتل هم سنگ می دانند و با واژه ها بازی های خطرناک می کنند بیش از این نمی توان انتظار داشت.
مغالطه هم که نقل زبان ایشان است؛ بهاییان را در کنار مواد مخدر جزو تهدیدات اردستان قلمداد کردن، تنها به منظور انتقال بار معنایی منفی مواد مخدر است که در این جمله در کنار بهاییان نشانده شده تا برای فریب مخاطب ساده دل به کار رود.
برای مطالعه سخنان فرماندار اردستان به این لینک توجه بفرمایید:
http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=1508