پنجشنبه، مهر ۸

اخراج یک دانشجوی بهایی دیگر! این بار روح الله قدرت از رفسنجان


دیگر بار دولت ایران اثبات نمود که صداقتش نقش بر آب است و رشته های حرفهایش پنبه! بار دیگر دانشجویی بهایی از دانشگاههای ایران اخراج شد به جرم اعتقاد به آیین بهایی. بنا بر گزارش جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی، روح الله قدرت، که مشغول به تحصیل در دانشگاه علوم پزشکی رفسنجان بود، از ادامه تحصیل محروم ماند. وی نامه ای را از طرف وزارت بهداشت دریافت کرده است که عنوان نموده از ادامه تحصیل محروم شده است.
روح الله قدرت در 31 شهریور ماه سال جاری به اداره کل آموزش دانشگاه علوم پزشکی و خدمات درمانی رفسنجان، احضار شد و از طریق محمد محسن تقوی، مدیر بخش، آگاه گردید که دیگر اجازه ادامه تحصیلات خود را ندارد. نامبرده علت این محرومیت را صریحا، اعتقاد به دیانت بهایی عنوان کرده است. در ضمن وی عنوان داشته که این مسئولیت ماست که هر دانشجوی بهایی را که شناسایی کردیم، به حراست اطلاع دهیم تا سریع، اخراجش کنند.

اگر چه مسئولین امور، این بار نیز سندی که صریحا علت اخراج را اعتقاد به دیانت بهایی باشد، به دست این دانشجو نداده اند اما، به هر حال برگه ای ننگین از این عمل غیر انسانی به دست آمده است. اِسکن آن را که در سایت جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی، قرار داده شده، می توانید اینجا مشاهده کنید.
اما در اینجا دو حالت به وجود می آید:
1- یا دولت ایران از کار غیر قانونی و غیر انسانی خود مبنی بر اخراج جوانان کشورش به صرف عقیده، شرمسار است و بنابراین به جای اینکه ذکر دقیق علت کند و عینا بنویسد به علت "اعتقاد به فرقه ضاله بهاییت" (چنان که قبل ها برای هر اخراجی اعم از دانشگاه یا شغل می نوشت)، تنها به عبارت مبهم" به دلایلی" بسنده می کند.
حالت دوم که بیشتر به صواب نزدیک است، سیاست تزویر منشانه و دروغ پردازانه این حکومت است. این نظر با تفاوت بارز میان حرف و عمل مسئولین در ارتباط با اخراج دانشجویان بهایی به اثبات می رسد. چرا تمام مسئولین به طور " شفاهی" به وضوح به دانشجویان بهایی اعلام می کنند که علت اخراجشان اعتقاد به آیین بهایی ست ولی وقتی موضوع سند "کتبی " می شود، ناگهان سیاست و حرف دیگری را مطرح می کنند و از نوشتن علت واقعی اخراج این افراد، پرهیز می کنند و در بسیاری موارد حتی اخراج کتبی را دست دانشجو نمی دهند و تنها دسترسی او را به سایت قطع می کنند و او را ثبت نام نمی نمایند؟
به نظر می رسد این سیاست دوگانه، تنها برای حفظ آبروی نداشته صورت می گیرد. تا آقای محمد جواد لاریجانی بتواند در سازمان ملل مطرح کند که بهاییان اجازه تحصیل دارند و رئیس جمهور کشور نیز عنوان دارد که ایران آزاد ترین کشور دنیااست و همه از حقوقشان به طور برابر برخوردارند.
بیم و ترس از عیان شدن واقعیت اجتماعیی که بهاییان و دیگر دگر اندیشان در زادگاهشان، روبرو هستند؛واقعیتی کریه و آبله رو که به صد غازه و سفیداب نمی توان پوشاندش؛
نقض حقوق انسان و جنایت علیه بشریت.

حکم دو سال حبس تعزیری برای ژینوس سبحانی!


حکم اولیه ژینوس سبحانی هم صادر شد: دو سال حبس تعزیری. به گزارش جمعیت تبعیض تحصیلی، دادگاه انقلاب اسلامی حکم دوسال حبس را برای این شهروند بهایی صادر کرده است.
ژینوس سبحانی در طی دو سال گذشته ، دوبار دستگیر شد؛ هر دو بار هم در زمستان. ابتدا در25 دی ماه 87 و در پی هجوم به دفتر کانون مدافعان حقوق بشر.وی پیش از تعطیلی این دفتر به مدت شش ماه منشی این دفتر بود و نیز در بخش پاکسازی مین فعالیت می کرد. اتهام عمده ای که رسانه های دولتی در مورد بازداشت اول وی مطرح می کردند،" راه اندازی تشکیلات بهاییت" بود. او در اسفند ماه 87 به قرار وثیقه آزاد شد؛ اما این آزادی موقت، دیری نپایید و هنوز سالگرد این بازداشت ناجوانمردانه نرسیده بود که بار دیگر در 13 دی ماه 1389در خانه اش دستگیر شد. این بار ، نیروهای امنیتی، همسرش آرتین غضنفری را نیز به همراه خود بردند؛ به اتهام نخ نمای دست داشتن در آشوب های روز عاشورا. به همراه این دو نفر، 11 بهایی دیگر نیز دستگیر شدند. در این میان 3 نفر همان روز آزاد شدند و 8 نفر به همراه ژینوس سبحانی و آرتین غضنفری روانه زندان اوین شدند.
بازجویی های توانفرسا و انتقال از زندان اوین به رجایی شهر، شرایط را دشوارتر هم می کرد تا آنکه باردیگر ژینوس سبحانی در اسفند ماه 89 به قید وثیقه آزادی مشروط یافت.
دو ماه پیش دادگاه انقلاب آرتین غضنفری را به یک سال حبس تعزیری محکوم کرد و اینک همسرش ژینوس سبحانی. دو روز پیش نیز، لوا خانجانی شهروند بهایی دیگر حکم اولیه دو سال حبس خود را دریافت نمود. وی نیز در روز 13 دی ماه دستگیر شده بود. اطلاعی از اتهام دقیق این افراد در دست نیست.
آنچه روشن است، ظلمی ست که بر این بی گناهان می رود؛ بر اینان و بر هزاران ایرانی بی گناهی که با ترازوی شکسته عدالت در این مرز و بوم، محاکمه می شوند و خاک نمور زندان وظلم را تنفس می کنند.،

سه‌شنبه، مهر ۶

رقص آتش در دل نمایشگاه مبلمان یک شهروند بهایی!



نا امنی و وحشت هر روز گوشه ای از این مرز و بوم را به آتش می کشد. از ترور پزشکان گرفته تا آتش زدن خانه و مغازه و تخریب گورستان و این بار سوزاندن نمایشگاه مبلمان یک شهروند بهایی.
بنا به گزارش خبرگزاری هرانا، نمایشگا مبل طلعت احراری واقع در شهرستان کرج در نیمه شب اول مهر ماه در شراره های آتش سوخته است. افرادی به ظاهر ناشناس با شکستن شیشه مغازه و پرتاب مواد آتش زا، این محل را به آتش کشیده و از محل فرار کرده اند.
این ناامنی به طور خاص در سمنان با آتش زدن مغازه و شکستن شیشه خانه ها و اتوموبیل بهاییان این شهرستان، دیده شده است. سوزاندن محصولات کشاورزی یک پیرمرد بهایی در خِبر کرمان و جزین سمنان و نیز رفسنجان از دیگر نمونه های این خرابکاری ست. چند ماه پیش باغ بزرگی از بهاییان مرودشت به همراه درختانش به دست افرادی ظاهرا ناشناس تخریب شد. سوزاندن گورستان بهاییان مشهد و سنگسر نیز از دیگر شاهدان این ماجراست. تخریب و با خاک یکسان کردن روستای ایول در عرض 48 ساعت، نشان از حمایت دولت یا لااقل بی تفاوتی ایشان از این گونه نا امنی هاست.
حال بهاییانی که هر روز دستگیر می شوند و جان و مال و آسایششان به تاراج و تالان می رود " اقدام علیه امنیت کشور " می کنند یا کسانی که اجیر و مزد بگیرند و دستگاههای امنیتی با آن همه توانایی زبانزدشان قادر به دستگیری شان نیستند؟

حکم لوا خانجانی!


در ادامه اعلان حکم عده ای از شهروندان بهایی، دادگاه لوا خانجانی برگزار شد. بنا به گزارش جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی، دادگاه انقلاب در حکم اولیه خود، این شهروند بهایی را به دو سال حبس محکوم ساخته است. از اتهام نامبرده هیچ اطلاعی در دست نیست.
لوا خانجانی در 13 دی ماه 88در پی دستگیری همسرش، بابک مبشر، احضار و بازداشت شد. حدود 50 روز از ملاقات و تماس با خانواده اش محروم بود و 2 ماه در شرایط دشوار زندان اوین و رجایی شهر، سپری نمود. این دختر 23 ساله، به همراه 9 شهروند بهایی دیگر به بهانه حضور در اعتراضات روز عاشورا دستگیر شد و در 10 اسفند ماه با پرداخت وثیقه آزاد گردید.
پیش از این، دادگاه آرتین غضنفری از دیگر بازداشت شدگان دی ماه 88 برگزار شد و نامبرده به 1 سال حبس تعزیری محکوم شد. دادگاه همسر او، ژینوس سبحانی نیز برگزار شده است اما هنوز حکم وی علنی نشده است.
پس از دستگیری لوا خانجانی، پدرش نیکی خانجانی در 21 بهمن ماه 88 و برادرش فواد خانجانی نیز دستگیر شدند. پیش از آن نیز جمال الدین خانجانی یکی از 7 مدیر جامعه بهایی ایران که پدربزرگ لوا بود، دستگیر شد.
اعلام حکم ناعادلانه ای در حق لوا خانجانی در ادامه احکام ناعادلانه دیگر شهروندان بهایی صورت گرفته است. حکم10 سال حبس برای 7 مدیر پیشین جامعه بهایی، در حالی تنظیم گردید که وکیل ایشان، خانم شیرین عبادی، هر گونه اتهامی را بر ایشان نادرست می داند و بارها تاکید کرده است که هیچ شاهدی دال بر اتهامات عنوان شده توسط دادگاه وجود ندارد و اگر قاضی بی طرف باشد، حکم تبرئه را باید صادر کند.
اما بی طرفی کجا و دادگاههای ایران کجا؟!!

*تصویر لوا خانجانی و همسرش بابک مبشر که در دی ماه 88 دستگیر شده بودند.

سه‌شنبه، شهریور ۳۰

آزادی مشروط نورا نبیل زاده




نورا نبیل زاده پس از گذشت 3 ماه بازداشت در زندان مشهد به قید وثیقه 50 میلیون تومانی آزاد شد.
وی در تیر ماه 89 توسط نیروهای امنیتی مشهد در حال اجرای برنامه موسیقی برای کودکان پرورشگاه دستگیر شد. مامورین اطلاعات این شهرستان حکم بازداشت وی را در لحظه هجوم به پرورشگاه در دست داشتند. این دختر 23 ساله بیش از 2 ماه از بازداشت خود را در شرایط دشوار انفرادی سپری نموده است.
* برای اطلاعات بیشتر می توانید به این لینک مراجعه کنید.

http://khabarnavard.blogspot.com/2010/06/blog-post_24.html

یکشنبه، شهریور ۲۸

نامه ای به هموطنان!




این متن توسط یکی از خوانندگان عزیز خبرنورد نوشته و ارسال شده است:

" به حضور اشرف اولیای امور عرضه دارید از سرشک دیده یتیمان و ستمدیدگان حذر لازم، سیل خیز است. از دود آه مظلومان پرهیز باید، شرر انگیز است. تائید و توفیق از عدل و دادخواهی حاصل گردد، والله ولی المظلومین ... "

حقیقت چیزی نیست که بتوان آن را پنهان نمود. هرچند انکار شود و یامورد بی مهری قرار گیرد ، بازهم اشعه های گرم و پر نورش از لابه لای ابرهای تیره سیاه خواهد درخشید. آزادی شعار نیست ؛ آرمان هم نیست؛ آزادی حقیقت است. حقیقت مطلقی که در هر زمان به مقتضای استعداد بشر به مفهومی جدید رنگ می گیرد و جلوه می نماید. امروز گرچه آزادی در بن هر گلویی خفه می شود ولی پیوسته صداهای زیادی از برای تحقق آن بلند شده است ؛ خونهای زیادی ریخته شده است و نفوس زیادی جان و مال و فرزند، بل همه چیز خود را در طبق اخلاص فدا کرده اند. انگار این سنت تاریخ است که در هر زمانی تکرار می شود.
در این زمان که همه جا صحبت از اجرای قانون، تحقق حقوق حقه انسانی و برقراری عدالت و انصاف است بسیاری از شهرواندان ایران هستند که بخاطر تعصبات مذهبی، نژادی ، قومی، جنسی و دگر اندیشی مورد بی عدالتی و اعمال ناروای برخی از مسئولین امور قرار می گیرند.
بسیاری از جوانان به دنبال آزادی های مشروع خود در خیابانها یا در مراکز آموزش عالی مورد ضرب و جرح قرار می گیرند، عده زیادی از آنها محروم از تحصیل می شوند، بسیاری بازداشت می شوند و مورد تهمت ، اتهام و شکنجه های روحی و جسمی قرار می گیرند؛ بسیاری از زنان این دیار چشم بر لحظه آزادی خود دوخته اند تا از سلطه مردان نجات یابند؛ بسیاری از مذاهب و اقوام ایرانی از ظلمت جهل و تعصبی که همه جا را خفقان کرده است به دنبال عدل و انصاف و مساوات در این خاک هستند.
در این میان ، در کنار همه تعصبات کورکورانه و جاهلانه ای که زنان و دختران ، اقوام و مذاهب مختلف و دگر اندیشان و روشن فکران این سرزمین را محروم از حقوق انسانی و شهروندی خود کرده است، بهائیان اقلیت مذهبی غیر رسمی هستند که شاید بیش از دیگران در طول تمام سی سال گذشته انقلاب از هرگونه حقوقی محروم بوده اند؛ حق تحصیلات عالیه، اشتغال در پست های اداری ، حقوق بازنشستگی، ثبت ازدواج و هرگونه طلاق ، گرفتن پاسپورت و ... و بیش از دویست نفر از آنها در اول انقلاب به حکم عدم کتمان عقیده اعدام شدند؛ کسانی که دنیا به علم و هنرشان افتخار می کرد تنها به صرف عقیده جان باختند تا به جهت تعصبات جاهلانه برخی هموطنانشان دنیا از علم و هنرشان محروم گردد.
این شهروندان دراثر مشقات و تضییقات بی شماری که در طول سالهای متمادی تحمل نموده اند آماده اند تا در حلقه خویشاوندان ، دوستان، آشنایان و همسایگان چون نهادی از ثبوت قد برافرازند و چون مشعلی فروزان نور امید و شفقت را بر هموطنان خود برافشانند. اطمینان به آینده درخشان ایران را در قلوب خود و دیگران زنده نگاه دارند و بر این باور استوار باشند که سرانجام نور معرفت و دانایی غمام تیره جهل و نادانی را زائل خواهد ساخت و عدالت خواهی و انصاف طلبی مردم سبب خواهد شد که از چنگ تهمت و افترا رهایی یابند و محبت و وداد بر نفرت و عناد چیره خواهد گشت.
" بهائیان ایران با سلوک و منش خود نشان داده اند که واکنش صحیح در مقابل ظلم نه قبول خواسته های سرکوب گران است و نه پیروی از خوی و روش آنان. افرادی که گرفتار جور و ستم هستند می توانند با اتکا به قدرتی درونی که روح انسان را از آسیب کینه و نفرت محفوظ می دارد و موجب تداوم رفتار منطقی و اخلاقی می شود، ورای ظلم و عدوان بنگرند و بر آن فائق آیند. امید آنکه این بیان حضرت عبدالبهاء در گوشها طنین افکند : ایران مرکز انوار گردد ، این خاک تابناک شود و این کشور منور گردد."
به امید آن روز که همه با هم ، دست در دست هم برای تاسیس جامعه ای پیشرو و مرفه و پیشبرد تمدنی سازنده و تحکیم فرهنگی بر پایه یگانگی گام برداریم.
به امید روزهایی پر از سرور

شنبه، شهریور ۲۷

اعلام حکم شفاهی10 سال زندان برای "یاران ایران"


در پی چند هفته ای که از اعلام شفاهی 20 سال حکم زندان برای هر یک از 7 مدیر جامعه بهایی ایران منتشر شد، عکس العمل های بسیاری صورت گرفت.از سوی نهادهای مدنی، نماینده های کشورهای مختلف در سازمان ملل، سازمان ها و کمیته های حقوق بشری و ... .
دو روز گذشته در 25 شهریور ماه نیز خبر کاهش این حکم به 10 سال زندان توسط خبرگزاری رهانا منتشر شد.روز گذشته نماینده جامعه بهایی در سازمان ملل "دایان اعلایی" نیز طی مصاحبه ای با رادیو فردا ابعاد دیگری از قضیه را روشن ساخت.
تمام این احکام به صورت شفاهی به یکی از وکلای این 7 نفر اعلام شده است. هم 20 سال و هم 10 سال. اعلام احکام شفاهی معمولا به دو منظور صورت می گیرد : گذاردن زندانیان در وضعیت مبهم و بلاتکلیف و بررسی عکس العمل های جهانی، حقوقی و جامعه بهایی به خصوص در ایران.
عفیف نعیمی، سعید رضایی، فریبا کمال آبادی(طائفی)، جمال الدین خانجانی، بهروز توکلی، مهوش شهریاری(ثابت) و وحید تیز فهم، افرادی بودند که مشغول رسیدگی امور تربیتی و مذهبی اقلیت بهایی در ایران بودند.این افراد در واقع به علت اعتقاد به دیانت بهایی و سرپرستی بهاییان تحت فشار ایران، دستگیر شدند و بیش از دو سال در سخت ترین شرایط و بدون حکم در اوین و سپس رجایی شهر، روزگار گذرانیدند.دادگاهشان چند بار به تعویق افتاد و پس از دو بار دادگاه غیر علنی، پشت درهای بسته، بدون حضور خانواده هایشان و یک بار دادگاه در حضور تعدادی از اعضای خانواده و دو تن از وکلا، در خرداد ماه پرونده شان مختومه اعلام شد.

اتهامات بی اساس وارد بر ایشان" جاسوسی برای بیگانگان، اختلال در امنیت ملی، توهین به مقدسات و تبلیغ علیه نظام" عنوان شده بود. این درحالی ست که وکیل مدافع ایشان خانم شیرین عبادی طی چندین مصاحبه اعلام نموده بود، این افراد بی گناهند و هیچ مدرکی دال بر اتهامات عنوان شده وجود ندارد و اگر قاضی پرونده بی طرف باشد حکم بر "تبرئه" خواهد داد.این 7 نفر
از 25 اردیبهشت 87 بدون مرخصی و با تحمل 5 ماه زندان انفرادی در زندان به سر می برند.

تخفیف حکم 10 سال در دادگاه تجدید نظر اگر چه شعله امیدی در دل بشر دوستان می افروزد اما باز هم عدالتی در آن دیده نمی شود.کجاست سندی که نشان دهد اینان کمر به خیانت وطن و جاسوسی بسته اند؟ کجاست مدرکی که اقدامی علیه نظام و امنیت ملی در آن مشهود باشد؟
این اتهاماتِ کلیِ بی مصداق که تعداد زیادی از شهروندان بی گناه ایرانی را در پشت میله ها از آزادی و تنفس محروم داشته، هر روز در دادگاه های ایران بر میز محاکمه گذارده می شود و عدالت زیر خروارها خاک، مسلول و رو به مرگ.

جمعه، شهریور ۲۶

این بار اخراج 15 دانشجوی بهایی از سازمان مدیریت صنعتی اصفهان!


در ادامه روند بهایی آزاری، بیش از 15 تن از دانشجویان سازمان مدیریت صنعتی اصفهان، به دلیل اعتقاد به دیانت بهایی از ادامه تحصیل محروم شدند. تعداد زیادی از این افراد در ترم های آخر یا در حال اخذ مدرک خود بوده اند. اخراج و عدم ثبت نام این دانشجویان به صورت شفاهی به آنان ابلاغ شده و از اعلان حکم کتبی، مانند موارد پیشین پرهیز شده است.
بنا به گزارش جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی،شيدا نيکروان، نريمان افشار، فواد نمايی، ارسلان سعيدی، مهسا مشکين، سها يزدانی، فريور يزدانی، ميلاد محرمی، فائز صميمی، رامين درخشان، نغمه رستگار، ساغر اقدسی، فواد خانجانی از دانشجویانی هستند که ابلاغ شفاهی اخراج خود را تا 23 شهریور ماه دریافت کرده اند.
اگر چه مدیریت سازمان مدیریت صنعتی اصفهان، اعلام نموده تمام سعی خود را برای جلوگیری از این حکم ناعادلانه خواهد نمود، اما تا به حال تغییری در شرایط این دانشجویان صورت نگرفته است. مسئولین امور، از ابراز نام ارگانی که دستور این حکم را داده خودداری نموده اند اما بنا بر اساس اظهارات تعدادی از کارکنان این سازمان، سپاه و وزارت اطلاعات عامل این اخراج ها بوده اند.
اخراج دانشجویان بهایی، هر روز دامنه اش را بیشتر می گسترد.این تبعیض و ظلم آشکار علاوه بر محروم کردن این جوانان از حق مسلم تحصیل، اشتغال و موقعیت کاری را نیز از آنها می گیرد. تلاش مسئولین ایران علاوه بر فشارهای روانی بر این جوانان، ایجاد اختناق اقتصادی بر جامعه بهایی ایران است تا به گمان باطل خود این گروه از جامعه ایرانی را از حرکت وابتکار و امید باز دارند یا روانه دیاری دیگر سازند. البته این راهی ست که به ترکستان ختم خواهد شد؛ زیرا که تمام این کوششها و آب در آسیا کوفتن ها پیش از این نیز به شکل های دیگر در ارتباط با جامعه بهایی صورت گرفته اما...

* تصاویر از سایت رهانا گرفته شده است

پنجشنبه، شهریور ۲۵

نامه ای به دولتمردان!

نوشته د.ج

داشتم برنامه اي از شبكه دو مي ديدم در مورد وقايع برج هاي دو قلو، البته حيف كه به لحظات آخر برنامه رسيدم. يك جوان آمريكايي داشت در مورد اتفاق 11 سپتامبر توضيح مي داد و اين كه در اين اتفاق دست دولت و يهودي ها دركار بوده و با خودش بروشور و استندهايي را داشت كه در نزديكي محل حادثه هر روز به عابريني كه از آن محل رد مي شدند نشان مي داد و در توضيحاتش مي گقت كه چند بار پليس جلو ما رو گرفته و حتي بازداشت مان كرده اما ما متني را طبق قانون آمريكا كه حق آزادي بيان را در مكان هاي عمومي به ما مي دهد آماده كرديم و ديگه نمي توانند جلو كار ما را بگيرند و در ادامه توضيح داد درباره علل اينكه چرا در اين عمل غير انساني پاي دولت و موساد و بقيه دركار است.
من به اين كه آيا در اين اتفاق پاي اسلامگرايان افراطي در ميان است يا عوامل دولتي و يا قدرتمندان در پشت پرده كاري ندارم و تحصصي هم ندارم كه بخواهم اظهار نظري بكنم.
اما ايران با نشان دادن اين برنامه به با ارزش ترين حقوق انسان ها اشاره مي كند و آن هم آزادي است و حق ابراز عقيده حالا هرچه مي خواهد باشد، حتي اگر دولت آمريكا زير سوال برود باز هم به احترام آزادي اين كار را مي توان انجام داد.
در يك مكان عمومي جواني بدون ترس از اين كه از او فيلمبرداي مي شود و ممكن است فردا را به چشم نبيند دولت را متهم مي كند كه در واقعه 11 سپتامبر به مردم دروغ گفته اند و براي اينكار بروشورهايي تهيه مي كند و به مردم مي دهد و عقيده خود را با آنان در ميان مي گذارد.
سوال اين است كه در يك كشور كه به عقيده دولتمردان ما نه تنها كشوري آزاد نيست بلكه توسط جهان خواران و مستبدان اداره مي شود بدون اندكي ترس مي توان ابراز عقيده كرد و نه از تهديد خبري است و نه از نيروي فشار و لباس شخصي ها و ديگر عواملي كه مانع از اين كار شوند.
اما در كشور عزيزمان ايران چه؟ در كشوري كه ادعا مي كنيم جزو مترقي ترين كشورهاي جهان مي باشد! كه ادعا مي كنيم قانون اساسي اش از ظرفيت هاي بالايي برقرار است! كه رئيس جمهورمان و وزير امور خارجه و نماينده حقوق بشرمان در همه جا جار مي زنند كه آزادي بيان در ايران بيشتر از هرجاي ديگر دنيا وجود دارد! كه هيچ كس به خاطر عقيده اش در زندان به سر نمي برد و از اول انقلاب تا به امروز كسي به خاطر ابراز عقيده و پيروي از مرام و يا دين و مسلك خاصي اعدام نشده است! آيا در اين كشور مي توان به آزادي ابراز عقيده كرد؟ آيا مي توان به عنوان مثال بروشورهايي تهيه كرد و اعدام هاي دهه 60 را زير سوال برد؟ آيا مي توان از وزارت اطلاعات درخواست كرد كه عده اي خواهان روشن شدن وضعيت آن اعدام ها هستند؟ كه عده اي هنوز نمي دانند چه بر سر بستگانش ان آمده كه نمي دانند گور آنها كجا واقع شده؟ كه مي خواهند توضيح قانع كننده اي بشنوند از دلايل اعدام عزيزانشان؟
يك نمونه ديگر : آيا مي توان نگاهي ديگر بار به حادثه سينما ركس آبادان انداخت؟ آيا مي توان در نزديكي آن سينما پلاكادرهايي آماده كرد و در بروشورهايي كه آماده مي شود توضيح داد كه بياييد به آنچه دولت در مورد انفجار سينما ركس گفته با ديده ترديد بنگريم كه شايد عواملي به جز عوامل رژيم شاهنشاهي در آن دست داشته باشند؟ آيا چنين اقدامي مساوي با به زندان و شكنجه افتادن آن عده از مردم كه ابراز عقيده مي كنند منجر نمي شود؟
نمونه ديگر: آيا به هم ميهنان بهائي مان اجازه مي دهيم به خاطر ظلم هايي كه به گمان خودشان بر آنها رفته طي بروشورهايي روشنگري كنند و به راحتي به مردم اطلاع دهند كه به خاطر آنكه عقيده اي به جز آنچه دولت مردان داشته و دارند به زندان افتاده اند؟! طي سي سال لاينقطع هر دولتي كه بر سركار آمده آنها را محدود كرده، شكنجه كرده ، زنداني كرده، اعدام كرده ، نفي بلد كرده و يا تهديد كرده كه اگر از ايران نرويد خانواده تان را اذيت مي كنيم ،‌ آنها را مي دزديم، جنازه فرزندت را چند روز بعد پيدا مي كني! آيا اجازه دارند از اين گونه فشارها سخن بگويند؟! البته طبق قانون اساسي كه آزادي بيان را محترم مي شمارد، البته طبق قانون اساسي كه وجود هر گونه عقيده اي را در كشور آزاد مي شمارد، البته طبق قانون اساسي كه عامه مردم را در سرنوشت سياسي و اقتصادي و اجتماعي خويش به مشاركت مي خواند و رفع تبعيضات ناروا را در زمينه هاي مادي و معنوي براي همه شهروندان مي خواهد، اين كار مجاز است، اما آيا در واقعيت اين آزادي در ايران وجود دارد؟ از خير بروشور و پلاكادر و انجام فعاليت هاي ادامه دار گذشتيم آيا بهائيان اجازه دارند در يك روزنامه فقط يك نوبت به آنچه در اين سي سال بر آنها گذشته اعتراض كنند؟ از سي سال هم گذشتيم همين يكي دو سال اخير چه؟ آيا مي توانند به حكم هاي نابه جايي كه براي آنها بريده شده اعتراضي داشته باشند؟ مثلا 20 سال حكم هفت بهايي كه اداره امور جاري جامعه خودشان بر عهده شان بوده يا حكم چهار سال زنداني سه جواني كه خدمت به بچه هاي پايين شهر شيراز را بر عهده گرفته بودند آن هم با مجوز، يا به حكم سراسر ناجوانمردي كه در حق رزيتا واثقي در مشهد صادر شده كسي كه براي ايران بهتر لحظه اي از پا ننشسته و اكنون از درد پا رنج مي برد و هم اينك زير شديدترين فشارها قرار دارد.
نمونه ديگر: فرض كنيد همين فردا عده اي جوان بخواهند در مورد جنگ تحميلي و 8 سال دفاع مقدس و آنچه بر سر ايران در اين 8 سال رفته از زاويه اي ديگر نگاه كنند، فرض را بر آن بگيريم كه حرف شان هم منطقي نيست اما طبق آنچه در قانون آمده مي توانند بدون ترس و زندان نظرشان را با ديگر مردمان مطرح كنند آيا هنوز شروع به كار نكرده راهي زندان هاي مخوف نمي شوند؟ يادمان باشد در بالا اشاره به اين نكته داشتيم كه جوان آمريكايي چند سالي است كه به اين كار مشغول بوده و طبق بندهاي قانون اساسي كسي نتوانسته مانع كار او بشود و از صدا و سيماي ايران هم اين فيلم پخش شده كه خود اعترافي است بر آزادي بيان در آمريكا(اين نكته لازم است كه نگارنده اعتقاد ندارد كه در آمريكا تمام موازين حقوق بشر رعايت مي شود) و البته يادآوري آرزوي جوانان ايراني كه روزي بتوانند اين گونه دولت و اجتماع خود را نقد كنند.
آيا اگر خانواده هايي كه در اين جنگ تحميلي آسيب هاي فراواني ديده اند و حق بيشتري نسبت به ديگر مردمان دارند مي توانند از مسئولين بپرسند چرا بعد از آزاد سازي خرمشهر و برگشت عراق به كشور خود جنگ ادامه پيدا كرد؟ يك بار هم كه شده كلاه خود را قاضي كنيد و جوابي منطقي بدهيد.
اگر آن گونه كه خود ادعاي مي كنيد مردم ايران در كشوري آزاد به سر مي برند پس چگونه است كه آن جوان در دولت استكباري و خشن آمريكا مي توانند به اين راحتي فعاليتي مستمر را در نقد دولت داشته باشد و در ايران از كارگر و معلم و دانشجو گرفته تا كاسب و بازاري و معتقدين به باوري جز باور شما به محض انقتاد و يا براز عقيده خود سر از زندان در مي آورند و در پاره اي موارد نام و نشاني از آنها باقي نمي ماند؟
به آن خدايي كه شما با نامش مردم را به خفقان وادار كرده ايد و مردم ايران عاشقانه دوستش دارند، به آن خدايي كه وسيله اش كرده ايد تا هرآنچه در پس ذهن مسموتان مي گذرد را به اجرا گذاريد و مردم ايران از قرن ها پيش از اسلام به او مهر ورزيده اند قسم تان مي دهم، قسم تان مي دهم به خدايي كه در دل ايرانيان است و مي دانيم كه مهربان است نه به آنچه شما ساخته ايد و پنداري جز زورگويي كاري ندارد، يك بار به اين فيلمي كه خودتان پخشش كرده ايد نگاه كنيد به آزادي بيان در جهان كاري نداريم، فقط به همين فيلم نگاه كنيد و بدانيد كه ما به همين مقدار هم نمي توانيم از آنچه بر سرمان رفته شكايت كنيم همين مقدار كه جاي خود دارد اصلا نمي توانيم حرف بزنيم! اگر بخواهيم مورادي از آزادي بيان در دنيا مثال بزنيم كه در ايران وجود خارجي ندارد و فقط مقداري از آن به عنوان مخدوش كردن اذهان جهانيان در قانون آورده شده قلم به شكوه مي افتد.( البته در پاره اي موراد بنا به مصلحت انديشي هايي كه به سود دولتمردان و به زيان مردم جهان است حقوق بشر ترجيه مي دهد اذهانش مخدوش شود)

نه به انصاف اشاره مي كنم ، نه به جوانمردي و نه به ديگر فضائلي كه هر دولت مردي براي اداره مملكت به آن نياز مبرم دارد و در پايان اين نامه هيچ چيز از شما نمي خواهم چرا كه آب در هاون كوبيدن است.
فقط نمي توانم از ذكر اين نكته بگذرم كه هر دولتي كه مانع از نقد عملكردش شود به دولتي ديكتاتور تبديل مي شود.
هر حكومتي كه سانسور را تا آنجا پيش ببرد كه در كوچه و بازار حتي نتوان از گراني شكايت كرد از درون خودش را نابود مي كند.
هر دولتمردي كه نفس مردم را بگيرد جايي در بين مردم حتي در ميان خانواده خود نيز ندارد.
و از افرادي كه اين گونه به خانواده خود هم رحم نمي كنند آيا مي توان انتظار ايجاد فردايي بهتر داشت؟!
البته كه حسن خاتمه مجهول است

سه‌شنبه، شهریور ۱۶

شکستن شیشه منزل و اتوموبیل و مغازه در سمنان


باز هم شیشه خانه یحیی هدایتی به ضرب سنگ شکسته شد. عده ای به ظاهر ناشناس در شامگاهان و بامدادان سمنان، برای یازدهمین بار شیشه های منزل این شهروند بهایی را خرد کردند و فرار کردند. در این "امن ترین شهر کشور"(به گفته مسئولان سمنان) هنوز نتوانسته اند یا نخواسته اند خرابکاران را بیابند.
در همان شب عده ای دیگر از این افراد، برای چندمین بار تابلوی مغازه اکبر پورحسینی و شیشه اتوموبیل پیمان شادمان، دو تن دیگر از بهاییان سمنان را شکستند و گریختند و نیروهای انتظامی نیز تلاشی برای یافتن این افراد ننمودند.
این آزارها در سمنان،حلقه دیگری از زنجیره فشار بر شهروندان بهایی ست که به طور خاص از 25 آذر 87 آغاز شده است و هر روز رنگ و بعد جدید به خود می گیرد.

یکشنبه، شهریور ۱۴

شعار نویسی بر در مغازه! فریاد مرگ بر انسان!



"مرگ" ابهام آمیز ترین کلمه و آرزویش برای دیگری خشن ترین زبانی ست که یک انسان می تواند به کار بندد. " مرگ بر بهایی"، "مرگ بر بهایی اسرائیلی"، "مرگ بر بهایی جاسوس اسرائیلی" می توان کلمات دیگری را هم بر هم سوار کرد و ناسزا گفت. می توان قلبهای تهی و مغزهای ساده را از نفرت و نادانی پر کرد. می توان آن نفرت زدگان و مغزهای شستشو شده را اجیر هم کرد و به هر کاری واداشت.
شب گذشته عده ای به ظاهر ناشناس این احساسات آموخته را بر در و دیوار مغازه سروش گرشاسبی از بهاییان تنکابن، به تصویر کشیدند. شعار نویسی ، پدیده ای جدید و ناشناخته برای بهاییان نیست. از زمانی که این آیین از ایران زمین سر برکشید، از همان روز که منابر و رسانه ها، صحنه نمایش دروغ بافی بر ضد بهاییان و باورهایشان شد و از زمانی که دستها به قلم آشنا شد و دستهای جوهری با قلبهای پر شده از نفرت در هم تنید، شعار "مرگ بر بهایی" و امثال آن بر در و باغ و بیغوله و مغازه بهاییان پدیدار شد.
البته کسی با این آرزوهای نقش بسته بر دیوار نمرده است. هیچ کس از مشت های گره کرده که با فریاد "مرگ" سفت تر می شوند، جان به جان آفرین تسلیم نکرده است؛ اما چیزی که حسرت می آفریند این است که 30 سال جای نزدیک تر شده به انسان؛ به حقیقت انسان، کلام این اجیران از انسانیت دور شده است.

چهارشنبه، شهریور ۱۰

از همدان به نهاوند! انتقال سرور سروریان



البته "تبلیغ بهاییت" جرم بزرگی ست؛ در سرایی که باید زبان ها بسته بماند و "قلم" ها شکسته و این جرمی ست که صهبا خادمی و سرور سروریان را یک سال پشت میله های زندان همدان نگاه می دارد.
این دو شهروند جوان بهایی از 3 خرداد 89 دوران محکومیت یک ساله خود را آغاز کردند اما اینک پس از گذشت 3 ماه، سرور سروریان در روز 9 شهریور ماه به زندان نهاوند منتقل گردید. این زندان به گزارش خبرگزاری رهانا دارای شرایطی دشوارتر و نامناسب تر از زندان همدان است.