جمعه، آبان ۸

بازوهای شکسته ترازوی عدالت!

شهرام چینیان میاندآب

این مختصر، شرح دستگیری یک پسر جوان بهایی ست که به علت بی عدالتی مسئولین امور و تحریک و تعصب همسایگانش، بیش از 10 ماه است که بی دلیل در زندان اوین به سر می برد.

در26 بهمن 87 شهرام چينيان میاندوآب ساكن دهكده ي توحيد( حسن آباد باقروف)واقع در جنوب تهران به اتهامی واهي توسط وزارت اطلاعات ايران دستگير و شبانه به مكاني نامعلوم منتقل گرديد. بعد ازپيگيري خانوده وی و چند تن از بهاییان دیگر معلوم گرديد كه او را در يكي از بازداشتگاه هاي شهر ري محبوس و بعد از چند روز به زندان اوين منتقل کرده اند.
به استشهاد ساكنين اين قريه كه از دير باز از املاک بهائيان بوده است، این جوان 36 ساله در پی اختلاف مِلکی با يكي ازهمسايگان خود ، به دادگاه شکایت برده و بعد از احقاق حق از جانب قانون مصوبِ جمهوري اسلامي، مبني بر اينكه همسايگان آقاي چيننيان ملك مسكوني او را اشغال كرده اند، مورد خشم و حسادت ساكنين محل قرار گرفته است.

بنا بر گفته چند تن از اهالی این محل، نزدیک به چند هفته قبل از زنداني شدن شهرام چيننيان، مسلمانان اين دهكده به دروغ اعلاميه ای مبني بر مسلمان شدن او و تغيير نام وی به مهدي تهيه نموده و در بين ساكنين محل توزيع و با برپايي جشن و پايكوبي و توزيع شيريني به تحريك احساسات اين جوان اقدام نمودند و بعد از ناكام ماندن ازنمایش فریبکارانه خود و عدم عکس العمل تند از جانب او، به تنظيم استشهاد نامه اي دروغين مبني بر توهين آقاي چينيان به ائمه ي اطهار و امام زمان، ادعای مهدویت و من یظهره اللهی و سلوك او بر خلاف شئون اسلامي و ايراني پرداخته و سپس آن رابه امضاي تعدادي از ساكنين محل رساندند و هم چنين با پرداخت رشوه به مقامات دولتي موفق به تغییر حکم سابق دادگاه و زنداني نمودن اين فرد شدند.
شهرام چینیان تمام اتهامات را به صراحت رد کرده و اعلام داشته است که همسایگان برای به تنگنا انداختن او و خانواده اش این اتهامات را بر او وارد کرده اند.

به بیان اهالي محل سه هفته پس از دستگیری شهرام چینیان، مامورين وزرات اطلاعات او را با دستبند و با چشمان بسته به در منزل آورده و بعد از تفتيش منزل، وسايل شخصي وی را ضبط و به وزارت اطلاعات منتقل کردند و هم چنين مامورين وزارت اطلاعات از اهالي محل فيلمي مبني بر تاييد اتهامات وارده تهيه ودر ملا عام ايشان را مورد ضرب و شتم قرار دادند كه اين اقدام سبب استهزا و تمسخر همسایگان تحریک شده متعصب و اظهار رضايت و خوشنودی آنان شد.
در نهايت تمامي اين آزار و اذيت ها بر فردي روا می شود كه در محله ای محروم و فقیر نشین می زید، تنها مادري پير و برادري معلول دارد و خود او نان آور خانواده به حساب می آید.

نامبرده در حال حاضردر برخی فعالیتهای فرهنگی و خدماتی اوین نیز فعالیت می کند. مثلا رنگ آمیزی دفتر هفته نامه " آوای اوین" را به او سپرده اند. در ضمن وی عضو شورای نویسندگان "آوای اوین" نیز می باشد. حفاظت اطلاعات اوین از راه یافتن یک فرد بهایی به چنین محلی اظهار نگرانی می کند و روحانیونی که برای اقامه نماز به آن محل می آیند، حرکات و رفتار او را کاملا تحت نظر دارند.
و اینجا ترازوی عدالت شکسته می شود. اینجا انصاف و جوانمردی تنها واژه های قشنگ بر لبان است ولی پای عمل که می رسد ، از رمق می افتد و جایش را تعصب و منفعت طلبی و ناجوانمردی می گیرد.
در اینجاست که هر روز آمار فساد افزون می شود. اینجاست که هر ظالم و حق خوری به اسم دین دست به هر کاری می زند و عدالت گستران!!!، مظلوم را روانه زندان می کنند. اینجاست که احکام دادگاه با برق پول و رشوه عوض می شود. اینجاست که آدمها را می توان به بهای اندک خرید تا دست به هر کاری بزنند. اینجاست که خدا از دلها رفته است و بازیچه ای در ست بیدادگران شده است.
و وای بر آنان که داور حقیقی را از یاد برده اند و چنان از باده غرور مدهوشند که بوی متعفن بیداد را که از دستان و دهان و اعمالشان می تراود، نمی شنوند.

سوال بی جواب




8 آبان 88

"نمي دانم از كجا شروع كنم. نمي دانم از چه بگويم. من نويسنده ي خوبي نيستم؛ تنها مي خواهم از دلم بگويم، براي هموطنانم.

همه ي ما اهدافي در زندگي داريم، كوچك و بزرگ؛ امّا در ميان اين اهداف آرزوي تحصيلات عاليّه بارها و بارها در قلب و ذهن يك كودك تكرار مي شود. اين يكي مي خواهد دكتر شود و ديگري مهندس؛ يكي خود را خلبان تصوّر مي كند و آن ديگري معلّم. بسياري آينده ي درخشان خود را در تحصيل مي بينند. اين كسب علم است كه باعث رشد يك فرد و بنابراين جامعه مي شود. حال تصوّر كنيد كه حقّ تحصيل از كسي گرفته شود؛ حق دريافت علمي كه بتواني آن را به ديگران نيز انتقال دهي.

جواني را مي شناسم كه به اميد درس خواندن در دانشگاه و حضور در كلاس در كنار افراد ديگر از هر شهر و با هر دين، فرهنگ و رفتاري در كنكور سراسري شركت كرد. سال 85 بود؛ اوّلين سالي كه به او و جوانان همدينش اجازه ي ثبت نام در دانشگاه داده مي شد. حسّ خوبي داشت زيرا براي بار اوّل بايد در كنكور شركت مي كرد و رشته ي مورد علاقه اش، زبان انگليسي، را انتخاب كرده بود. مي دانست او و همه ي همدينانش خواهند توانست موفقيتي چشمگير در قبولي دانشگاه كسب كنند. همانطور هم شد. بسياري از همدينانش در دانشگاه هاي برتر ايران پذيرفته شدند و او نيز در رشته ي مترجمي زبان انگليسي در يكي از دانشگاه هاي نزديك به شهرشان. وقتي براي نام نويسي به دانشگاه مزبور مراجعه كرد نمي دانست كه پس از طيّ همه ي مراحل ثبت نام فقط با يك جمله حقّ تحصيل از او گرفته مي شود: "ما دستور گرفته ايم افراد بهائي را ثبت نام نكنيم ..." پرسيد چه كسي خواستار اين امر شده است؟ جواب گرفت مسئول حراست دانشگاه. پرسيد چرا؟ چرا بايد يك فرد بهائي از تحصيل محروم شود؟ آن فرد جوابي نداشت كه بدهد. آن جوان هم هيچ وقت جواب سؤالش را نگرفت. همين سؤال را طيّ تماس هاي تلفني، نامه هايش و حتي حضوراً بارها و بارها از مراجع مختلف پرسيد امّا باز هم جوابي نگرفت. او براي از دست دادن حقّ تحصيل حتّي نوشته اي نيز دريافت نكرد؛ دستوري كه براي عدم ثبت نامش به عنوان يك فرد بهائي داده شده بود درست به سادگي رساندن پيغامي به يكي از نزديكان به گوشش رسيد.

به رئيس دانشگاه نامه اي نوشت اما جوابي نگرفت. به حراست دانشگاه، وزارت علوم، تحقيقات و فنّاوري، وزارت كشور، شوراي عالي انقلاب فرهنگي، كانون وكلاي دادگستري مركزي، ستاد حقوق بشر ودفتر مركزاجراي آزمون ها بارها مراجعه كرد و نامه نوشت تا شايد جواب سؤال نه چندان سختش را بگيرد امّا هيچيك از اين سازمان ها، عليرغم آنچه از نامشان قلمداد ميشود، در جريان اين امور نبودند و يا اگر هم بودند خود را مسئول نمي دانستند. آنها در جريان نبودند كه جوان هموطنشان به علّت عقيده اش از تحصيل محروم شده است؛ خوب موضوع چندان مهمّي هم نيست؛ امثال اين جوان هم حدود سي سال است كه هر يك به نحوي از تحصيل علم محروم شده اند. چه كسي مسئول است؟ خدا آگاه است. بعضي از مراجع از او مي خواستند مدّتي بعد تماس بگيرد و پيگير امورش شود امّا او در هر بار پيگيري نيز جوابي نمي گرفت و با خود فكر مي كرد كه اين مدّت هاي كوتاه بوده اند كه براي پاسخ به بعضي سؤالات تا حدود سي سال به طول انجاميده اند.

او به ديوان عدالت اداري نيز مراجعه كرد، دادخواستي ارائه و طيّ آن وزارت علوم، تحقيقات و فنّاوري را مورد شكايت قرار داد، و تقاضاي صدور دستور موقّت مبني بر ثبت نام در دانشگاهي كه حقّ ثبت نام آن را داشت و همچنين لغو دستور وزارت علوم مبني بر محروميّتش از تحصيل را نمود امّا شكايت او از طرف ديوان مردود اعلام شد. يك سال به همين منوال بر او گذشت. سال 86 نيز در كنكور سراسري شركت كرد شايد كه پس از گذشت يك سال و اين همه پيگيري تغييري در جريان امور صورت گرفته باشد. پس از اعلام نتايج از طرف سازمان سنجش و ورود به سايت مربوطه با پيغام نقص پرونده روبرو شد، پيغامي كه براي همه ي همدينانش فرستاده شده بود.

پرونده ي انسانيت تك تك آن افراد نقص داشت، نقص عقيدتي كه آنان را از حقوق انساني محروم مي نمود. او به سازمان سنجش نيز نامه اي نوشت و چندين بار براي پيگيري نامه اش با اين سازمان و ساير مراجع وابسته تماس گرفت؛ جواب هائي كه سال گذشته نيز گرفته بود برايش تكرار شدند. او با خود فكر مي كرد مگر جز اينست كه به حكم آيه ي شريفه ي «لا ينهاكم عن الذين لم يقاتلوكم و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ان الله يحب المقسطين» دولت جمهوري اسلامي ايران و مسلمانان موظّفند نسبت به افراد غير مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامي عمل نمايند و حقوق انساني آنان را رعايت كنند؟ [1] آيا جز اين نيست كه دولت مذكور موظّف است همه ي امكانات خود را براي رفع تبعيضات ناروا و ايجاد امكانات عادلانه براي همه، در تمام زمينه هاي مادّي و معنوي به كار برد؟ [2] آيا مي توان اين اصل قانون اساسي را انكار نمود كه "همه ي افراد ملّت اعم از زن و مرد يكسان در حمايت قانون قرار دارند و از همه ي حقوق انساني، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي با رعايت موازين اسلام برخوردارند"؟ [3] آيا اين قوانين در رابطه با افراد بهائي صدق نمي كند؟

آري، اين جوان، همان جواني كه هنوز جواب سؤالش را نگرفته است، همان منم. مني كه صدها نفر را همانند خود بي جواب مي بينم. من يك جوان بهائي ايراني هستم. هنوز نمي دانم طبق چه قانوني حقّ تحصيل از من گرفته شده است."
افروز میرزایی

نقل از کمیته گزارشگران حقوق بشر

چهارشنبه، آبان ۶

چهره آبله روی نقض حقوق بشر

بی دلیل اخراج می شوند.
پیگیری های پیاپیشان بی نتیجه می ماند.
هیچ برگه و مستندی مبنی بر اخراج به ایشان داده نمی شود.
در علت اخراج جوابی جز " دستورهای از بالا" دریافت نمی کنند.
این است برخورد مسئولین ایران با دانشجویان بهایی دانشگاهها. هنوز یک هفته از شروع دانشگاهها نگذشته است که مژده نورانی، فرحناز فلفلی و اردلان تبیانیان از دانشگاه سمنان اخراج شدند. این سه دانشجو که در کنکور 88 پذیرفته شده اند بنا به دستور حراست دانشگاه اخراج شدند .
با وجود پیگیری های فراوان، پاسخی دریافت نکردند و مانند هزاران دانشجوی بهایی دیگر از حق ادامه تحصیل بازماندند.
ریاست دانشگاه، حاضر به تحویل هیچ مدرکی دال بر اخراج این 3 نفر نشد و علت اخراج را تنها " دستورهای از بالا" توصیف کرد.
این در حالیست که جوانان بهایی پس از انقلاب فرهنگی از حضور در دانشگاههای کشور ممنوع گشتند.هر سال هزاران چشم امیدوار به درهای بسته دانشگاه دوخته شد و بی جواب بازگشت؛ تا آنکه در سال 83 با برداشتن ستون مذهب از فرم دانشگاهها، به نظر می رسید امکان ورود دانشجویان بهایی حاصل شود؛ اما این سال نیز با بهانه هایی غیر واقعی چون "نقص پرونده" از ورود دانشجویان بهایی جلوگیری به عمل آمد. دانشجویان پذیرفته شده نیز به تدریج از دانشگاههای ایران اخراج شدند؛ برخی در همان ترم اول و بعضی در ترمهای آخر.
شگفت است که مسئولین ایران به هیچ رو حاضر به ارائه اسناد و مدارک کتبی به این دانشجویان اخراجی و علت صریح آن که " اعتقاد به آیین بهایی " ست، نیستند . زیرا هراسانند که ظلمِ آشکاری که بر این جوانان می رود، در گوش فلک صدا کند، حجابها به کناری رود و چهره آبله روی نقض حقوق شهروندی بیش از پیش به چشم ناظران آید.

سه‌شنبه، آبان ۵

دادگاه 9 بهایی در مشهد برگزار شد!

در 3 آبان ماه دادگاهی در مشهد برگزار شد. در این آخرین دادگاه، 9 بهایی که پیش از این بازداشت شده بودند، با حضور دو وکیل مدافع و قاضی پرونده به اتهامات خویش پاسخ دادند. اتهامات ایشان شامل: " تبلیغ علیه نظام، " اقدام علیه امنیت ملی"، " تکثیر سی دی" و " توهین به مقدسات" بوده است. وکلا به خوبی از حقوق موکلین خود دفاع نموده و برخورد قاضی پرونده نیز با این 9 نفر خوب بوده است.
پرونده داور نبيل زاده، سيما اشراقي، ناهيد قديري، نسرين قديري، رزيتا واثقی، هومن بخت آور، جلاير وحدت، سیمارجبيان و كاويز نوزدهي، مربوط به سال 84 است . در این میان خانم سیما اشراقی همراه با این افراد بازداشت نشد بلکه در بهمن 87 به همراه جلایر وحدت دستگیر و به زندان مشهد منتقل گردید.
این در حالیست که اکثر بهاییان را با همین اتهامات بی اساس دستگیر می کنند ولی مصادیق روشنی از آن به دست نمی دهند. البته این موارد تنها شامل بهاییان نمی شود؛ بلکه فعالان حقوق بشر، نویسندگان و حتی وکلا را نیز در بر می گیرد. کسی نمی داند مراد از تبلیغ علیه نظام چیست؟ آیا داشتن دیانت بهایی یا بیان اعتقاداتش، توهین به مقدسات شمرده می شود؟ آموزش اصول اخلاقی، هنرها و مهارتهای زندگی، سوادآموزی و بهداشت چگونه می تواند به اقدام علیه امنیت ملی تعبیر شود؟ دولت ایران،ملت ایران را چه کسانی می پندارد که خدمت به ایشان و بیان حقایقی درباره دیانت بهایی، اقدام علیه امنیت ملی تلقی می شود؟
این اتهامات یادآور مخالفتهای علما در راه اندازی مدارس به سبک نوین است. وقتی عده ای روشنفکر، تحصیلکردگان و برخی بابیان و بهاییان اقدام به تاسیس این مدارس زدند، بعضی علمای متحجر قد برافراشتند که اینها می خواهند دین مسلمانان را ببرند و بازار ما را بی رونق کنند. یکی از ایشان چنین گفت:
"اگر این مدارس تعمیم یابد، یعنی همه مدارس مثل این مدرسه باشد، بعد از 10 سال یک نفر بی سواد پیدا نمی شود. آن وقت رونق بازار علما به چه اندازه خواهد شد؟ معلوم است علما که از حرمت افتادند، اسلام از رونق می افتد. صلاح مسلمین در این است که از 100 شاگرد که در مدرسه درس می خوانند ، یکی دوتاشان ملا و باسواد باشد و سایرین جاهل و تابع و مطیع علما باشند"*
به همین دلیل است که آزادی بیان مساوی با توهین به مقدسات و اقدام علیه امنیت ملی تلقی می شود.

*ماشاالله آجودانی، مشروطه ایرانی، نشر اختران، ص266 و 267

دوشنبه، آبان ۴

گردباد ظلم در کویر یزد

در ادامه دستگیری بهاییان در نقاط مختلف ایران، سهیل روحانی فرد از شهروندان بهایی یزد دستگیر شد. وی در روز یکشنبه 26 مهر ماه به اداره اطلاعات شهر یزد احضار شد و در همان روز توسط نیروهای امنیتی بازداشت گردید. خانواده این مرد 44 ساله از سرنوشت و محل نگهداری او کاملا بی اطلاعند.
این در حالیست که منزل سهیل روحانی فرد در 5 مهر ماه سال جاری توسط مامورین اطلاعات یزد مورد هجوم و تفتیش قرار گرفته و کامپیوتر و موبایل وی ضبط گردید. احضار این شهروند یزدی 10 روز پس از دستگیری برادرش بهنام روحانی فرد صورت گرفت.
در حال حاضر 4 تن از بهاییان یزد در زندان این شهر به سر می برند. مهران بندی، رستم بهی فرد، بهنام روحانی فرد و سهیل روحانی فرد.
مهران بندی به 3 سال حبس تعزیری و سه سال و نیم تبعید به شهر بابک کرمان محکوم شد و از 7 شهریور 87 روانه زندان گردید. وی در حال حاضر دچار ناراحتی شدید قلبی و تنفسی ست و تا به حال چندین بار به سی سی یو منتقل شده است. با وضعیت نا مساعد جسمانی این زندانی، مسئولین به جز دو مرخصی کوتاه مدت، با توقف حکم، هیچ گونه همکاری با وی ننموده اند.
رستم بهی فر به سه سال و نیم زندان محکوم گردید که بعدا 2سال و نیم آن به شکل 5 سال تعلیقی تغییر یافت. وی از 6 اسفند 87 به زندان یزد وارد شده و سه ماه اول را در انفرادی به سر برده است.
از وضعیت سهیل و بهنام روحانی فرد نیز که هر دو به تازگی دستگیر شده اند، هیچ خبری در دست نیست و هنوز دادگاه یزد، حکمی را برای ایشان صادر نکرده است.

یکشنبه، آبان ۳

به دادگاه انقلاب احضار شد و بعد ....

به داگاه انقلاب می رود و دیگر از او خبری نمی شود. پیمان کشفی را هم در روز 27 مهر ماه دستگیر می کنند. در همین روز، وی را با احضاریه ای کتبی، " بابت پاره ای توضیحات" به دادگاه انقلاب تهران فرامی خوانند؛ ولی تا شب، خبری از او نمی شود. فردای آن روز، همسر و خانواده پیمان برای پیگیری وضعیت او به به دادگاه انقلاب شعبه بازپرسی امنیت می روند و جویای احوالش می شوند. مامورین به آنها اعلام می دارند که آقای کشفی در بند 209 اوین بازداشت شده و جرمش را هم خودش می داند ولی بر اساس گفته های مسئولین، تا دو ماه اجازه ملاقات با مامورین را نخواهد داشت و لباسها را هم از خانواده وی قبول نکردند.

پیش از این نیز در شهریور ماه با پدر پیمان کاشفی تماس گرفته شد و اعتراضاتی نسبت به برگزاری ضیافت نوزده روزه* در منزل پیمان کشفی نمودند. مامورین، اینگونه عنوان نمودند که با وجود تعطیل نمودن تشکیلات توسط دولت، شما حق تشکیل ضیافت را نخواهید داشت. پیمان کشفی با قبول اطاعت از حکومت در ارتباط با تعطیل کردن تشکیلات بهاییان ایران، تشکیل ضیافت را یک فریضه روحانی معرفی کرد که مانند سایر فرایض قابل چشم پوشی نیست و افراد بهایی به صورت فردی، اقدام به تشکیل این گردهمایی می نمایند. ماموری که با او تماس گرفته بود هم نامبرده را تهدید به مصادره اموال و احضار به دادگاه نمود.

در همین روزها تماسی با مدیر شرکت پیمان کشفی گرفته شد و از او خواستند تا این کارمند بهاییش را اخراج کند و تهمتهای ناروایی همچون " توهین به مقدسات اسلام" را نثار آقای کشفی کردند. اما واکنش مدیر شرکت بسیار شرافتمندانه بود. او که کاملا با کارمند خود آشنایی داشت و حرفهای مامور را نادرست می انگاشت، به دفاع از حقوق پیمان کشفی پرداخت و تمام اتهامات وارده را نادرست خواند. او اعلام داشت که کارمند خود به هیچ وجه اخراج نخواهد نمود مگر آنکه حکمی رسمی دریافت دارد و در ضمن حتی اگر او بخواهد پیمان را اخراج کند، همکاران مسلمانش اجازه چنین کاری را به وی نخواهند داد.
پس از تهدید و ترساندن های بی نتیجه وزارت اطلاعات و فشارهای چند جانبه بر خود او ، خانواده و رئیس شرکتش، مامورین امنیتی او را به دادگاه طلبیدند و او مانند بسیاری از بی گناهان، بدون جرم و خداحافظی روانه زندان پر وحشت اوین شد.

پس از انقلاب 57 بسیاری از فرصتها از بهاییان ایران گرفته شد و بیشتر حقوق شهروندی آنان از دست رفت. از آنجا که دولت ایران از امضا کنندگان اعلامیه جهانی حقوق بشر و دو میثاق نامه آن است، سعی دارد تا هر نقض حقوق بشر را به اسمی و با عنوانی مبهم توجیه نماید؛ گر چه در مورد بسیاری از این موارد نقض، هیچ جوابی برای گفتن ندارد و وانگهی چه جوابی می توان در برابر این سوالات داشت:
در این 30 سال بهاییان اجازه ادامه تحصیلات عالیه را نیافتند در حالیکه بر اساس همان قرار دادِ امضا شده، همه ایرانیان حق شرکت در دانشگاهها را دارند؟ چرا از ادامه کار یا استخدام در کارهای دولتی ممنوع گشتند؟ با چه عدلی، بی گناه به زندان می افتند؟ مزارهایشان به چه سبب به مزایده گذارده می شود و به دست اوباش تخریب می گردد؟ بازنشستگان ناتوانشان چرا از نتایج سالها خدمات به میهنشان محروم می گردند؟ کودکانشان را کدام سنگدلانی با خنجر تهدید و سنگ نیشخند و توهین ، می آزارند؟

و جوابها اینست: " خودتان بهتر می دانید"، توهین به مقدسات"، " زیرا که امنیت ملی را دچار اختلال کرده اید" و هزار برچسب دیگر؛ اما زمانی که مدارک و شواهد برای اجرای حکم باید عیان شود ، دستها خالیست و البته نیازی به مدارک نیست. زیرا که 200 بهایی در اوائل انقلاب بدون محاکمه و تنها به علت "اعتقاد به آیین بهایی" اعدام شدند و فرداهای بعدش، اعضای خانواده ها، پیکرهای سردِ زن و مرد و کودکانشان را به خاک سپردند. اما ذرات خاک تکان می خورد؛ انگار قلبی هنوز می تپید و مِهر و عشق به این آب و خاک وخاکیانش را فریاد می کرد.

* ضیافت نوزده روزه یکی از گردهمایی بهاییان است که هر نوزده روز یک بار برگزار می شود. در این تجمع سه بخش عمده وجود دارد: بخش "روحانی" مخصوص خواندن دعا و مناجات و تفکر بر معانی آن، بخش "اداری" مربوط به مشورت درباره مسائل جامعه بهایی و پیشنهاداتی برای بهبود و رفع مشکلات و نیز پیشرفت روحانی و اجتماعی بهاییان و سایر مردم می شود. در نهایت بخش " اجتماعی "ست که با هدف عمده الفت و محبت و تحکیم ارتباط بین اعضای جامعه بهایی صورت می گیرد. ضیافت شامل همه اعضای جامعه بهایی می گردد و در آن فرصتی برای انتخاب مسئولین جامعه بهایی در سطح محلی وجود دارد. اما پس از انقلاب 57 ، تمام محافل انتخابی بهایی تعطیل گردید و در نتیجه این کارکرد ضیافت در ایران از دست رفت .بهاییان در 30 سال گذشته محلی برای برپایی مراسم خود نداشته اند زیرا که تمام اماکن آنان توسط دولت غصب گردید؛ بنابراین جلسات دعا، مشورت یا ضیافت را در منزل خود و با تعداد محدود برگزار می کنند.

سه‌شنبه، مهر ۲۸

فریادی از ورای مرزها!




حمایت جمعی از هنرمندان و نمایندگان آزادی مذاهب از بهاییان ایران!


خطوط رنگ می بازند و مرزها به فرض بدل می شوند؛ در روزگاری که " عالم یک وطن محسوب " است و " اهل زمین ساکنان آن"*. دیگر ظلم و بیداد در هر جای این کره خاکی سربرآرد، همگان محکومش می کنند اگر چه از دین و نژاد و ملیت و باور دیگر باشند و ایران -سرزمین آزاده مردمان- که بر فرزندانش بی مهری می شود، بر زنانش ستم، بر دگر اندیشانش زندان و بر اقلیتهایش بی حرمتی و محدودیت، فریاد می زند از دردهای جگرخراش؛ و دیگران به حمایتش برمی خیزند تا بگویند: "اینک انسانها، پاره یک تنند و سلوهای یک پیکر و درد هر عضو، اعضای دیگر را به صدا خواهد آورد و اعصاب عالم را به حرکت."

در 26 مهر ماه قرار بود دادگاهی برگزار شود و 7 مدیر جامعه بهایی ایران محاکمه شوند. این محاکمه چند بار به تعویق افتاد زیرا که مدارکی دال بر اتهامات ساختگی جور نشده بود؛ ولی پیش از برگزاری دادگاه، بسیاری از مردم دنیا این نقض آشکار حقوق بشری که بر بهاییان ایران و نمایندگانشان( 7 مدیر زندانی)می رود، محکوم کردند. این اعتراض تنها به فشارهای وارد بر بهاییان محدود نمی شد، بلکه تمام ایرانیانی را که از حقوق مدنی خود محرومند یا در فشار و سختی به سر می برند، در بر می گرفت.

در ادامه گزارشی از گردهم آیی عده ای از ستارگان و هنرمندان تلویزیون و سینمای آمریکا، رئیس کمیسیون بین المللی آزادی مذاهب و رهبران مذهبی را می خوانید که برای احقاق حقوق مردم ایران و شرایط غیرعادی بهاییان ایران ، در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی جمع آمده اند:

"جمعی از ستارگان تلویزیون و سینمای آمریکا، هنرمندان ایرانی، رئیس کمیسیون بین المللی آزادی مذاهب و نمایندگان و رهبران مذهبی در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی گردهم آمدند تا ضمن نمایش حمایت خود از بهائیان ایرانی در داخل کشور، خواستار رعایت حقوق بشر و آزادی مذاهب در ایران شده و اعتراض خود را به زندانی شدن ناموجه ۷ فرد بهائی متهم به جاسوسی برای دولت اسرائیل در زندان اوین در یک سال گذشته ابراز کنند.

بهائیان زندانی که در ماه می ٢٠٠٨ در منازل خود در تهران دستگیر شدند از رهبران کمیته ملی بهائیان ایران به شمار می روند.

این برنامه سه ساعته که تحت عنوان «شب حقوق بشر و آزادی مذاهب در ایران» در حضور صدها تماشاگر که اغلب آنان ایرانی بودند درآدیتوریم بوارد دانشگاه کالیفرنیای جنوبی درلس آنجلس برگزار شد، هم زمان بود با نزدیک شدن محاکمات ۷ نفر از رهبران بهائی که از یک سال پیش تاکنون به اتهام جاسوسی برای دولت اسرائیل در بخش ۲۰۹ زندان اوین درتهران به سر می برند و احتمال دارد تا هریک ازآن ها در محاکماتی که در روز ۱۸ اکتبر آغاز خواهد شد به اعدام محکوم شوند. این در حالی است که زندانیان مذکور در طول چند ماه گذشته نتوانسته اند با وکیل مدافع خود خانم شیرین عبادی که از پس از وقایع انتخابات و شورش های پس از آن، در خارج از ایران اقامت دارد ملاقاتی داشته باشند.

این گردهم آیی به منظور آگاه ساختن عموم مردم از شرایط ناهنجار زندگی بهائیان ایرانی در داخل کشور برگزار شد. بهائیان ایرانی که یکی از بزرگ ترین اقلیت های مذهبی این کشور را تشکیل می دهند، در طول سه دهه گذشته، همواره مورد تهاجم و آزار واذیت رژیم جمهوری اسلامی بوده اند. این برنامه که مجموعه ای از چند سخنرانی و اجراهای هنری توسط هنرمندان بین المللی بود با خوش آمد گویی رئیس هندی تباردانشگاه کالیفرنیای جنوبی «وروس سونی» آغاز شد که لس آنجلس را یکی از متنوع ترین شهرهای جهان از لحاظ مذهبی خواند و درپایان سخنان خود ضمن حمایت از بهائیان ایران گفت «امشب همگی ما بهائی هستیم.»

پس از قرائت بیانیه ای از طرف رئیس شورای محلی بهائیان لس آنجلس که این گردهم آیی را «قدمی کوچک در راهی بزرگ » خواند، رانین ویلسون بازیگر و کمدین معروف تلویزیون آمریکا درحالی که خود را در پشت میله هایی شبیه زندان قرار داده بود، زندگی در جهان آزاد را موهبتی خواند که بایست هر آن برای داشتن آن سپاسگزار بود.

دکتر دوایت بشیر یکی از مقامات کمیسیون آزادی بین المللی ادیان وابسته به وزرات امور خارجه آمریکا در سخنانی وضعیت حقوق بشر در ایران را به خصوص پس از وقایع انتخابات ماه ژوئن ریاست جمهوری در این کشور وخیم تر از همیشه خواند:« در چند ماه گذشته بیش از ۱۰۰ نفر از تظاهرکنندگان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری در ایران به محاکمات نمایشی کشیده شده اند که چیزی جز به تمسخر کشیدن استانداردها و قوانین بین المللی توسط رژیم جمهوری اسلامی نیست. سه تن از این افراد به اعدام محکوم شده اند و هم اکنون کمیته حقوق بشرسازمان ملل متحد از مقامات ایران خواسته است تا در این رای خود تجدید نظر کنند. وقایع پس از انتخابات ماه ژوئن و مقابله خشونت بار با تظاهرکنندگان در خیابان های ایران به خوبی نشان می دهد که رژیم اسلامی ایران نه تنها یکی از بزرگ ترین ناقضان حقوق بشردر جهان به شمار می رود بلکه وضعیت حقوق بشر درایران در یک سال گذشته بدتر از همیشه شده است.» آقای بشیر در ادامه این سخنان گفت:« بهائیان تنها قربانیان رژیم تهران نیستند بلکه جمهوری اسلامی در ۳۰ سال گذشته بیش از ۸۰ هزار نفر اقلیت مذهبی، روزنامه نگار، دانشجویان، فعالان سیاسی و مخالفان خود را به قتل رسانده است.»

در پایان دوایت بشیر خواستار آزادی بلاشرط و فوری ۷ بهائی زندانی در ایران شد و از پرزیدنت باراک اوباما که همواره درسخنان خود از آزادی های مذهبی دفاع کرده است خواست تا در مذاکرات احتمالی خود با رژیم تهران این موارد مهم نقض حقوق بشری در ایران را به وضوح مطرح سازد.

برنامه با سخنرانی رهبران مذهبی مسلمان، مسیحی، یهودی و بودائی که هریک حمایت خود را از بهائیان ایران اعلام داشتند و بهائیت را« دینی که تمام ادیان دیگر را پذیراست» خواندند ادامه یافت و آنتونی عزیزی بازیگرایرانی هالیوود ضمن بازگوکردن مواردی از مظالمی که بر بهائیان ایران از جمله اعضای خانواده خود او در ایران رفته است به معرفی شهره آغداشلو بازیگر ایرانی برنده جایزه امی در هالیوود پرداخت که با یک پیام ویدیویی ضمن حمایت از حقوق بهائیان ایرانی «اقدام های تاسف بار دولت ایران علیه آنان» را محکوم کرد.

در این برنامه پیام ویدیویی نیز از رضا اصلان نویسنده و استاد الهیات دانشگاه کالیفرنیا پخش شد و هنرمندان برنده جایزه گرامی، کیسی پورتر و جیبی اکل، خواننده ایرانی تبار اوا بائر، و اندی مدنیان خواننده ساکن لس آنجلس نیز برنامه های هنری اجرا کردند.

بیست و پنج سال پیش نیز یک بار دیگر در شرایطی مشابه جمعی از رهبران مذهبی بهائیت دستگیر و زندانی و سپس توسط رژیم اسلامی ایران اعدام شدند. طبق لایحه تصویب شده ای در سنای آمریکا، دولت ایالات متحده عملکرد رژیم اسلامی را در برابر این اقلیت مذهبی به شدت محکوم کرده است و آن را تخلف خشونت بار در انجام قراردادهای حقوق بشری خوانده است و خواستار آن شده است تا دولت ایران این زندانیان را که فقط به دلیل اعتقادات مذهبی خود زندانی شده اند فورا آزاد کند."

* یکی از سخنان بهاالله است: " عالم یک وطن محسوب و مَن علی الارض اهل آن"

برای ملاحظه گزارش اصلی ، می توانید به لینک زیر، مراجعه کنید:
http://www1.voanews.com/persian/news/religion/USC-freedom-of-religion-64457727.html

یکشنبه، مهر ۲۶

دادگاهی که برگزار نشد!







صبح امروز 26 مهر ماه قرار بود 7 مدیر جامعه بهایی ایران موسوم به " یاران ایران" محاکمه شوند. خانواده های مهوش ثابت، بهروز توکلی، وحید تیزفهم، فریبا کمال آبادی، سعید رضایی،عفیف نعیمی و جمال الدین خانجانی خود را برای داداگاه امروز آماده نموده بودند. اما بار دیگر این دادگاه به تاخیر افتاد.
صبح یکشنبه 26مهر ماه پس از مراجعه بعضی از افراد خانواده این 7 نفر، به همراه یکی از وکلایشان -خانم مهناز پراکند-متوجه شدند، یاران ایران را به دادگاه نیاورده اند و در نتیجه اجازه ورود این خانواده ها به دادگاه داده نشد. از این رو خانم پراکند به نمایندگی از طرف خانواده ها به دادگاه رفته و خبر به تعویق افتادن زمان دادگاه را به طور رسمی دریافت نمود.

این در حالیست که روز گذشته عبدالفتاح سلطانی( یکی از وکلای این 7 نفر) در مصاحبه ای با کمیته گزارشگران حقوق بشر، احتمال برگزار نشدن این محاکمه را گوشزد نموده و در پاسخ به علت تعویق دادگاه چنین گفته بود:
"فردا به احتمال قوی دادگاه برگزار نخواهد شد. در تاریخ 15 شهریورماه بنده و وکلای دیگر این پرونده به قرار بازداشت موقت اعتراض نمودیم. مدت قرار بازداشت موقت قبل منقضی شده بود و دادگاه از نظر قانونی حق تمدید قرار بازداشت موقت را نداشت. پرونده برای رسیدگی به اعتراض بنده و سایر همکاران به دادگاه تجدید‌نظر ارسال شد. اصولا ظرف 4 الی 5 روز به اعتراض به پرونده‌هایی که متهمان آن در زندان به سر می‌برند رسیدگی می‌شود اما در خصوص این پرونده اکنون پس از گذشت حدود 40 روز از فرستادن پرونده به دادگاه تجدیدنظر حتی شعبه‌ای که پرونده به آن ارجاع داده شده باشد نیز برای ما مشخص نیست، به این معنا که مراجعه ما به قسمت رایانه بی‌ثمر بوده و هنوز حتی به ما اعلام نکردند پرونده به کدام شعبه رفته است.
این مطلب نشان می‌دهد که عده‌ای نمی‌خواهند این دادگاه برگزار شود. پیش‌بینی ما نیز همین بود که به احتمال زیاد دادگاه تا فردا برگزار نخواهد شد چرا که هنوز پرونده از دادگاه تجدیدنظر به دادگاه بدوی یعنی شعبه 28 دادگاه انقلاب عودت داده نشده است و تا زمانی که پرونده‌‌ای نباشد طبیعی است امکان رسیدگی وجود نخواهد داشت ".
هنوز تاریخ دیگری توسط دادگاه برای محاکمه این افراد تعیین نشده است و مسئولین امور بیان داشته اند که زمان آن متعاقبا اعلان خواهد شد.

شنبه، مهر ۲۵

مهران بندی در بندِ سختی و بیماری

مهران بندی امیر آباد، شهروند بهایی، چندیست که در زندان یزد به سر می برد. او تا به حال چندین بار دچار حملات شدید قلبی شده و به علت بی توجهی مسئولین زندان، وضعیتش وخامت یافته؛حتی چندین بار مجبور به انتقال وی به سی سی یو گشته اند. این مرد 45 ساله، چند روز پیش نیز در زندان دچار ناراحتی شده است ولی مسئولین زندان همکاری لازم را ننموده اند و بار دیگر شب هنگام، بیماری شدت گرفته و مجبور به انتقال وی به بهداری شده اند.
مهران بندی، توسط دادگاه یزد به 3 سال و نیم حبس و 3 سال تبعید به شهر بابک کرمان محکوم شده است. وی از 7 شهریور 87 راهی زندان یزد گردیده.
از آنجا که وی در حال گذراندن دوران محکومیت خود است، باید از حقوق و امکانات یک زندانی بهره برد ولی به علت تبعیضات ناشی از تعصب، این مهم انجام نمی پذیرد و مهران بندی را چندین بار مواجه با شرایط سخت جسمانی نموده است.

جمعه، مهر ۲۴

بر یاران ایران چه می گذرد؟







همگی می دانیم زندان های ایران باهمه سختیها ومشکلاتی که دارد اما امکاناتی هم دارد؛ مثلا زندانیان تخت خواب دارند که شبها و روزها روی آن می خوابند ودر لحظات بیداری روی آن می نشینند.اگرچه اتاق مستقل دارند؛ اما می توانند به اطاقها وسالن رفته وبا تعداد زیادی از زندانیان دیگر معاشرت نمایند ودر مواقع مورد علاقه شان به هواخوری رفته آفتاب بگیرند. می توانند با کارت خودشان هرروز به هر میزان به هرکس تلفن بزنند. زندانیان هر ماه ویا هر چند ماه یکبار به مرخصی می روند وده، پانزده روز یا بیشتر در مرخصی سپری می کنند. زندانیان می توانند کتابهای مورد علاقه خودشان را که در انتشارات رسمی منتشر می گردد به زندان ببرند ومطالعه نمایند.
تمام این امکانات مربوط به زندانیانی ست که در بند عمومی ساکنند؛ اما وضعیت زندانیان بند موقت به گونه دیگرست. یاران ایران نیز پس از 4 ماه تحمل حبس انفرادی و( مهوش ثابت 6 ماه انفرادی) تا به امروز در بند موقت به سر می برند. ممکن است بگویید از آنجا که این 7 نفر هنوز محاکمه نشده اند، اجازه استفاده از این امکانات را ندارند؛ اما بسیارند افرادی که بدون حکم در مرحله دادسرا به بند عمومی منتقل شده اند.
یاران ایران در زندان نیستند؛ در بازداشتگاه موقتند. آن محل تخت خواب ندارد. همانطور که رکسانا صابری نیز در مصاحبه خود با روزنامه " پابلیکو" اشاره کرده، مهوش و فریبا بر روی زمین با قالی نازک کهنه قهوه ای می نشستند. این 7 نفر هیجده ماه است روی زمین بتونی می نشینند ومی خوابند. به همین علت عفیف نعیمی به کمردرد شدیدی مبتلا گردید که البته بعد از 3 ماه تا حدودی بهبود حاصل نمود. وحید تیز فهم سه دهم بینایی یک چشم خود را به علت فشارهای زندان از دست داده است . بیشتر این 7 نفر از نشستن ممتد و طولانی روی زمین دچار زخم بستر شده اند. به تازگی آقایان اجازه یافته اند که صندلی بخرند؛ اما به خانمها این اجازه داده نشده است؛ بنابراین در وضعیت جسمانی خوبی به سر نمی برند .
یاران ایران هفده ماه است که در یک اطاق دو درسه متر، یعنی شش متر مربع زندگی می کنند. در این فضای تنگ، درِ اتاق نیز از پشت بسته شده است؛ بی آنکه هیچ نور آفتابی بتواند وارد فضا شود . دیدن نور آفتاب، محدود به لحظاتی ست که این 7 نفر را برای ملاقات خانواده هایشان، از سلول به اتاق ملاقات می برند. البته در شش ماه انفرادی مهوش ثابت وچهارماه انفرادی بقیه یاران،این نور آفتاب هم از ایشان دریغ شده است. گاهی اوقات در اتاق خانمها آنقدر هوا برای تنفس کم است که از مسئول بازداشتگاه در خواست می کنند دریچه کوچک روی در را که مخصوص دادن غذاست، برای مدتی باز نمایند؛ اما این در خواست هم هرگز پذیرفته نمی شود.
انیس این 5 مرد در تمام این مدت فقط خودشان بوده اند، اما خانمها همیشه دو نفر معاشر داشته اند که گاه گاه هم عوض می شوند. یاران ایران نمی توانند آزادانه به خانوده خود تلفن بزنند. بعضی از آنان که خواهر، برادر یا حتی فرزندانی در خارج از کشور دارند، نمی توانند با آنها تماس بگیرند. از مطالعه کتاب مورد علاقه خویش محرومند. تاکنون به مرخصی نرفته اند و حتی تا این اواخر از داشتن یک خودکار و یا مداد محروم بوده اند.
بازداشتگاه موقت محل نگهداری افراد برای مدتی بسیار کوتاه در حد چند ساعت ویا حداکثر چند روز است.با این وجود یاران ایران بیش از یک سال در این وضعیت به سر برده اند. اما تمام این مشکلات، محرومیتها، بازجویی های پیاپی ، اتهامات بی اساس، تندخویی زندانبانان، بیماری و ضعف، سبب نشده که روحیه و سرور خویش را از دست بدهند.
و این بار در 26 مهر ماه دادگاهی برگزار خواهد شد. در این دادگاه 7 نفر پای میز محاکمه خواهند رفت اما 7000000نفر محاکمه خواهند شد. زیرا که تمام بهاییان دنیا در هر جای این کره خاکی بر این عقیده اند که عصری جدید آغاز شده و روزگار تعصب، کدورت و نفرت، ظلم، بی عدالتی، ریا و تقیه و نقض حقوق بشر به سر آمده. تمام آنان عقاید نوینی دارند که تقالید و خرافه را به کنار می گذارد و جستجو و حقیقت را ارج می نهد. جای انحصار گرایی و خود شیفتگی، مدارا و دگر خواهی را ترویج می کند و بر این باور است که نمی توان عقیده ای را با کشتار، زندان، محرومیت و ارعاب، ریشه کن نمود.

برای مشاهده مطالب دیگر مربوط به یاران ایران به لینکهای زیر توجه فرمایید:
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/10/26.html
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/10/blog-post.html
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/08/blog-post_17.html
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/07/blog-post_9975.html
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/07/blog-post_09.html
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/05/blog-post_13.html
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/02/blog-post_4785.html
http://khabarnavard.blogspot.com/2008/10/blog-post.html

چهارشنبه، مهر ۲۲

سرود و نجوا قدغن!










در ادامه روند دستگیری شهروندان بهایی، بهنام روحانی فرد از بهاییان یزد در روز دوشنبه 20 مهر ماه دستگیر شد.
وی سالها در یزد زندگی می کرد ولی مدتی بود که ساکن تهران شده بود تا آنکه یکشنبه 19 مهر برای شرکت در مراسم خاکسپاری یکی از دوستانش با همسر و فرزندش به یزد آمد. صبح دوشنبه 20 مهر ماه ساعت 10 صبح در حالیکه قصد مراجعت به تهران را داشت، ناگهان مامورین امنیتی یزد ، او را از اتوموبیلش پیاده کرده و دستگیر نمودند.
با پیگیری های مکرر همسر بهنام روحانی فرد، نیروهای اطلاعات یزد اعلام نموده که او را دو ساعت بعد آزاد می کنند،اما این زمان را به 2 روز و سپس به یک هفته بعد موکول نمودند.
این در حالیست که نامبرده در 10 فروردین سال جاری نیز توسط اطلاعات یزد احضار و مورد بازجویی قرار گرفت.
بر اساس گفته مامور اطلاعات علت دستگیری وی خواندن سرودهای مربوط به آیین بهایی بوده است.
این دستگیری که موج جدیدی از حملات دولت ایران را به هنرمندان بهایی آغاز نموده ، یادآور ترانه"قدغن" شهریار قنبری است:
آبی دریا قدغن
شوق تماشا قدغن
پچ پچ و نجوا قدغن
رقص سایه ها قدغن
با هم و تنها قدغن
!برای شعر تازه اجازه بی اجازه
برای روز تازه اجازه بی اجازه!
غزل بگو به سادگی
بگو زنده باد زندگی!

کارنامه دولت ایران در 26 مهر ماه



در 15 اسفند ماه 1386 مهوش ثابت(شهریاری) را گرفته بودند و آنها 6 نفره ادامه می دادند. 5 مرد و یک زن. مهوش را در مشهد دستگیر کردند و به زندان انفرادی اطلاعات مشهد منتقل نموده، مورد بازجویی قرار دادند. خدا می داند چه ها بر او گذشت زیرا تا به امروز بعد از یک سال و 7 ماه نه حکمی برای او صادر شده، نه تا به حال به مرخصی رفته.
او در روز چهارشنبه 15 اسفند ماه به بهانه برگزاری مراسم خاکسپاری یک بهایی زاده در بشرویه به وزارت اطلاعات مشهد احضار گردید و از آن تاریخ 2 ماه در انفرادی و بازداشتگاه اطلاعات مشهد به سر برد . تا مدتی بستگانش از وضعیت او بی خبر ماندند و روزها در اضطراب گذراندند؛ تا آنکه ملاقاتی با پسرش ترتیب داده شد. وی از تهران برای دیدار مادرش به مشهد رفت ولی تنها توانست به مدت بسیار کم و از راه دور او را ببیند؛ در واقع نتوانست با او صحبت کند و حتی از سلامتی او مطمئن گردد. اردیبهشت بود که او را به اوین بردند و باز انفرادی شروع شد و بازجویی های پیاپی.
بعد نوبت 6 نفر دیگر شد. آنها را هم درسحرگاه 25 اردیبهشت 87 با یورشی ناگاه به منازلشان دستگیر کردند و به زندان اوین بردند. عفیف نعیمی، جمال الدین خانجانی، فریبا کمال آبادی، بهروز توکلی، وحید تیز فهم و سعید رضایی به همراه مهوش ثابت، 7 نفری بودند که با عنوان " یاران ایران"، مدیریت جامعه بهاییان ایران را بر عهده داشتند . جامعه ای که تنها به علت اعتقادش به آیین بهایی 30 سال از حقوق اولیه شهروندیش در ایران محروم شده بود. 200 نفر از مومنانش بی محاکمه و برخی بدون اطلاع خانواده هایشان کشته یا ربوده شدند، بسیاری به زندان افتادند و مورد شکنجه های طاقت فرسا قرار گرفتند، جوانانش از دانشگاه محروم ماندند، کارمندانش بی کار شدند، بعضی کودکانش در مدارس تحت فشارهای روانی یا اخراج واقع شدند، بازنشستگانش، حقوق تقاعد و مدتها خدمت صادقانه را از دست رفته یافتند. سالها از ثبت رسمی ازدواج در شناسنامه هایشان ممنوع بودند و گذرنامه ای به آنها داده نمی شد، بارها مانع دفن مردگانشان شدند وحتی 2 نفراز مسئولان جامعه بهایی را به علت دفن مردگانشان در کرج، 15 سال محبوس کردند. گورستانهایشان را تخریب و گودبرداری نمودند، رسانه های ایران ناجوانمردانه بر علیه ایشان به تهمت و افترا زبان گشودند، بی آنکه حتی یک بار بهاییان اجازه پاسخگویی به این بهتانها را بیابند، بناهای تاریخی و مورد احترامشان ویران گشت. مکانهای مذهبیشان توسط دولت غصب گردید.اموال هزاران نفر توسط دولت به تاراج رفت و تشکیلات رسمی مربوط به اداره امور جامعه بهاییان ایران در سال 1362، توسط دولت ایران تعطیل شد.
اما هیچ یک از این فشارها روحیه ابتکار را از آنان نگرفت و عشق به میهن و هم میهنان را از میان نبرد.
حال بعد از بارها اعلان تاریخ و وعده و وعید برای محاکمه این 7 نفر با اتهاماتی واهی چون" اقدام علیه امنیت ملی"، جاسوسی برای اسرائیل" و " توهین به مقدسات "، قرار است 26 مهر ماه محاکمه شوند.
این در حالیست که هر 7 نفر، اتهامات وارده را نادرست قلمداد کرده اند و سازمانهای بین المللی بارها اعلان نموده اند که این محاکمه باید در حضور ناظران بین المللی صورت پذیرد تا از منصفانه بودن محاکمه اطمینان حاصل کنند.
اما در 26 مهر ماه کارنامه ای دیگر خوانده خواهد شد و جهانیان مترصدند تا محاکمه این 7 نفر را در دادگاه ایران نظاره کنند.

سه‌شنبه، مهر ۲۱

"سراب"ی نقش بر آب

نمایشگاه بین المللی رسانه های دیجیتال از 8 تا 18 مهر ماه در مصلای تهران برگزار گردید. در این نمایشگاه نسخه جدید نرم افزاری با عنوان" سراب" به بازدیدکنندگان ارائه شد. به گزارش ایکنا این نرم افزار به منظور " معرفی و آشنایی با فرقه های ضاله" تهیه شده است و علی بنکدار طراحی و برنامه ریزی آن رابر عهده گرفته است. بر اساس اظهارات برنامه نویس این نرم افزار ، سراب به معرفی " هفت فرقه ضاله وهابیت، بهاییت، صوفیه، شیطان پرستی، و ..." پرداخته است. در ضمن بخشهایی از این نرم افزار با عنوان" بهشت" ، اصول دیانت اسلام و قرآن را معرفی نموده.
در نمایشگاه بین المللی کتاب نیز تعداد غرفه هایی که کتاب یا سی دی های ضد آیین بهایی را در معرض نمایش گذارده بودند، به طور چشمگیری افزایش یافته بود. حتی غرفه ای مجزا با نام "معرفی بهاییت" در میانه نمایشگاه برپا شده بود و فروشندگانی با صورت تراشیده و به ظاهر روشنفکر، بازدیدکنندگان را به خرید سی دی ها ترغیب می کردند و خود را منصف و فرهیخته و محقق جلوه می نمودند.
انتشار این ردیه ها از همان 160 سال گذشته یعنی زمانی که آیین بهایی از ایران سر برکشید، آغاز شد و در هر دوره ای رنگ و لعاب خاصی به خود گرفت. گاهی بهاییان را دشمن دین و زمانی بیگانه با انسانیت معرفی کردند. روزگاری جاسوس این کشور و روز دیگر جاسوس ملتی دیگر خواندند. آنچه در تمام این نوشته ها و گفته های دروغ پرداز مشترک بود، بر انگیختن حس انزجار و نفرت و ایجاد ترس و ارعاب در دل خواننده بود که مبادا جویای حقیقتی قصد پرسش کند و از در تحقیق برآید یا حتی با بهاییان ارتباطی برقرار کند، از مرامشان اطلاعی گیرد، از نزدیک با ایشان آشنا شود و نقشه های دروغ بافتِ نویسندگان و گویندگان به دید مخاطب آید.
این روند پس از انقلاب 57 گسترش بیشتری هم در تعداد و هم ابعاد یافت. کتابها، رسانه ها، منابر، مدارس و سمینارها سرشار از مطالبی بر ضد این جامعه گردید. راههای ارتباطی به وسیله اخراج از دانشگاهها و مشاغل دولتی بسته شد و اجازه هیچ دفاع یا بیان واقعیتی به جامعه بهاییان ایران داده نشد.
اما سیاست بهایی ستیزی از سوی مسئولین ایران از 4 سال گذشته شکل دیگری به خود گرفت. با سر کار آمدن افرادی با تمایلات " حجتیه" که به وضوح برای ریشه کنی بهاییان پاگرفته بودند، بر شدت دروغ پردازیها و آزارها افزوده شد. به افرادیکه بر ضد بهاییان مطالبی می نوشتند جوایز ارزنده و پست های عالی اعطا می شد. با هزینه بیت المال افرادی برای پرونده سازی و تحقیقهای نمایشی اجیر شده و تهمتهایی را با عنوان وقایع تاریخی یا اجتماعی به بازار کتاب ایران یا عرصه های دیگر رسانه سرازیر می کردند. حتی با گوش خود شنیدم که یک استاد با سواد اما خود فروخته می گفت: " چرا عمرم را صرف تحقیق در اموری کنم که برایش چندرغاز هم نمی دهند در حالیکه بالاترین پول را برای نوشتن ردیه برای بهاییان می دهند".
با گسترش گفتمان حقوق بشر در ایران و توجه بیشتر ایرانیان داخل و خارج از کشور به حقوق از دست رفته این گروه و نیز شرکت بیشتر بهاییان درفعالیتهای توسعه اجتماعی و اقتصادی ایران، حملاتِ دولت نیز بیشتر شد. این گونه مخالفتها برای آنکه نمای فرهنگی به خود بگیرد، در قالب کتابهایی به ظاهر مستند( پر از مغلطه های بارز برای اهل منطق و تحقیق) و پرونده سازی های فریبنده به مردم ارائه شد. از کانالهای تلویزیونی نیز برنامه هایی با عناوین و تصاویر وحشت زایی چون" شیطان"، " گرگ"، " جمجمه آتش گرفته" با موسیقی ها و فضا سازی دهشتناک برای بینندگان نمایش داده شد.
اما شگفتا که با تمام این تلاشها برای آبله رو نشان داده چهره بهاییان، هر روز بر تعداد بیدار دلان و حق طلبانی که برای اعاده حقوق این گروه می کوشند یا به تحقیق راستین از خود آنان روی می آورند، افزوده می شود.

یکشنبه، مهر ۱۹

شیشه و سنگِ آشنا!


سپیده نزده و خروسخوان به خانه ها می ریزند و با دست بند می برند به ناکجا آباد. مغازه ها را آتش می زنند. سنگ قبرها را می شکنند. کودکان را می ترسانند. نیمه شب، شیشه پنجره راروی سر پیرزن بیمار می شکنند. روی دیوارهایش شعار و ناسزا می نویسند. پای منبرهایش جای حرف خدا و پیغمبر، دروغ و نفرت تحویل شنوندگان می دهند.
نه اینجا میدان جنگ نیست. این حوادث مربوط به 200 سال پیش هم نیست. این ها خطوط اولیه برای فضا سازی یک صحنه نمایش یا داستان هم نیست. اینجا سمنان است.
در ادامه همین آزارها که هر روز از سوی دولت ولی با اسم افراد ناشناس صورت می گیرد ، شیشه اتوموبیل یکی از بهاییان سمنان شکسته شد. چهارشنبه 15 مهر ماه موتور سوارانی به ظاهر ناشناس، شیشه اتوموبیل عادل فناییان را شکسته و فرار کردند.
عادل فناییان پس از 6 ماه تحمل حبس به تازگی از زندان سمنان آزاد شده است.
به نظر می رسد این گمنامان مردم آزار، تمایل دارند در هر شهری به شکلی بهاییان را بیازارند. مثلا در کرمان با آتش زدن و سوزاندن، در همدان با تبعید کردن، در شیراز با ناسزا گفتن وتهمت زدن و در سمنان با سنگ پرانی .
آری سنگ های این ناآشنایان! شیشه خانه و اتوموبیل و مغازه ها را خواهد شکست اما خرده شیشه هایش نام و انسانیتشان را خواهد خراشید.

بر زبان آری! در عمل نه!

قربانعلی دری نجف آبادی بار دیگر بر علیه بهاییان لب به سخن گشود. وی چندیست از سمت دادستان کل کشور به نماینده ولی فقیه در استان مرکزی و نیز امام جمعه اراک تغییر رتبه داده است.
او در روز شنبه 18 مهر ماه در جمع بانوا ن استان مرکزی به ایراد سخنانی درباره " بهاییان" پرداخته و فعالیتهای جامعه بهایی را با عناوینی چون" حرکتهای مرموز"، "جنایتکارانه" ، " خائنانه" و " جریان انحرافی" توصیف کرده است. امام جمعه اراک راه مقابله بااین جریان را تبعیت از ولایت فقیه و پررنگ نمودن اسلام ناب محمدی ذکر کرده.

به دستور آقای دری نجف آبادی در اسفند ماه 1387 تمام "جمعهای خادمین" که پس از تعطیلی تشکیلات سال 62 درایران به اداره امور جامعه بهایی می پرداختند، غیر قانونی و تعطیل اعلام شد. وی در سخنانی باور ناپذیر و دور از واقعیت، برخورد جمهوری اسلامی با بهاییان را " در نهایت رافت و محبت اسلامی" قلمداد کرد و اظهار داشت که ایران، بهاییان را از " تمام امکانات و حتی بیش از حد" بهره مند ساخته. او این سخنان را چندین بار بر زبان آورد و بهاییان را با القاب توهین آمیزی چون" جاسوسان اسرائیل" یا " خائنان به ایران" خطاب کرد.

این در حالیست که ایران بسیاری از حقوق اولیه شهروندی را از بهاییان دریغ داشته و از رسانه های وارونه اش به دروغ پردازی درباره آنان می پردازد و عجب در این است که کسی مسئول اجرای عدالت در ایران می گردد که درباره زندانیانی که هنوز حکمی برایشان بریده نشده با کمال بی عدالتی به تهمت و افترا لب می گشاید؛ دیگر معلوم است که وضع محاکمه و دادگاه و دادنامه ها در ایران به چه ترتیب خواهد بود؛ زیرا که اول شرط قضاوت، انصاف و اول شرط انصاف، دوری از حب و بغض و تحقیق حقیقی دور از جانب داری و تعصب است و این مفاهیم اگرچه بر زبان مسئولان خوب می گردد اما در باور و عمل ایشان، خیر.
برای موارد مشابه می توانید به اینک های زیر توجه نمایید:
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/02/blog-post_24.html
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/03/blog-post.html

شنبه، مهر ۱۸

سمینار فرق و مذاهب در مشهد


هر روز در گوشه ای از این مرز و بوم سمینارها یا جلساتی برگزار می شود. بعضی از آنها جای آنکه آگاهی مخاطبان را بیفزاید، جهالتشان را خواهد فزود یا ابری دیگر از توهم بر کدورت دلهایشان سایه خواهد افکند. یکی از این نمونه ها سمینارهایی ست که بر ضد آیین بهایی تشکیل می شو د.
در همین راستا جلسات نقد آراء و عقاید فرق و مذاهب از 16 مهر ماه در مدرسه علمیه آیت الله العظمی خویی مشهد برگزار خواهد شد.
در این سلسله جلسات حجـِّة الاسلام حسینی قزوینی، مروجی طبسی و توحیدی، بار دیگر به بحث و گفتگو درباره فرق و مذاهب خواهند پرداخت.
یکی از مذاهب مورد نظر که در این جلسات با عنوان" فرقه نما"! یاد شده ، آیین بهایی ست.
تا به حال تمام سمینارهایی با این عناوین کاملا یک سویه و تحریک برانگیز بر ضد دیانت بهایی تشکیل شده است و در بسیاری موارد مخاطبان خود را برای ایجاد آزار و فشار بر بهاییان تشویق می نمایند. از مثالهای بارز آن، دستگیریهای وسیع سمنان در آذر ماه سال گذشته، آتش زدن مغازه و اتوموبیل ها و یورشهای گسترده به منازل بهاییان مازندران ،پس از تشکیل سمینارهای این چنینی ست.

پنجشنبه، مهر ۱۶

آتش سوزی در رفسنجان!

شبانگاه 7 مهر ماه اتومبیل فرزاد موهبتی-تنها بهایی ساکن ملک آباد- در ملک آباد رفسنجان به آتش کشیده شد. این در حالیست که نامبرده در زمان وقوع حادثه در سفر به سر می برده؛اما برادر بزرگتر وی سهیل موهبتی که همراه با مادر و همسر و دو کودکش در خانه ایشان بودند، متوجه سوختن ماشین می شوند . پس از اطلاع به آتشنشانی، 15 دقیقه بعد آتش خاموش می شود ولی ماشین کاملا سوخته و از بین می رود.
افرادی ناشناس دو پیت چهار لیتری بنزین بر روی ماشین ریخته و آن را به آتش کشیده بودند.
لازم به ذکر است که چند روز پیش نیز شیشه های اتومبیل محبوب بندی از بهاییان ساکن رفسنجان توسط افراد ناشناس شکسته شد.

شکستن و سوزاندن خانه و مغازه و ماشین بهاییان حادثه ای جدید نیست. بسیاری، آتش زدن خانه بهاییان شیراز را یک سال پیش از انقلاب به یاد دارند که به تحریک حزب حجتیه صورت پذیرفت و دهها مرد و زن و کودک بهایی را بی اسباب و دارایی، آواره شهر و دیار دیگر کرد.
اما در دو سال اخیر به خصوص در سمنان، سنگسر وکرمان بر تعداد این نا امنی ها افزوده شده است. چندی پیش نیز شیشه های اتوموبیل نظام فناییان از بهاییان ساکن سمنان خرد گردید و منزل یحیی هدایتی 4 بار مورد حمله با سنگ واقع گردید و شیشه های منزل شکسته شد. فروشگاه فیلتر پیمان شادمان نیز به تازگی در سمنان توسط افرادی ناشناس! سوزانده شد.
پیش از آن نیز محصولات کشاورزی و باغ دو پیرمرد در "سنگسر" و "خبر" کرمان مورد هجوم افراد ناشناس و مردمان تحریک شده توسط روحانی شهر واقع گردید.
عجب آن است که این اجیران دولت که نان ظلم و بیداد بر سفره خانواده خود می گذارند و به گمان ثواب یا خرده مکنت، بی گناهانی را چنان دچار آزار می کنند، نام ناشناس بر خود می گذارند و عجب تر آنست که مامورین امنیتی که مسئول حفظ امنیت ایران زمینند، در این موارد پیدایشان نمی شود و هیچ مسئولیتی برای حفظ امنیت این شهروندان ایرانی بر عهده نمی گیرند .
برای اطلاع از موارد مشابه می توانید به لینکهای زیر توجه نمایید:
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/09/blog-post_29.html
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/09/blog-post.html
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/07/blog-post_22.html
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/06/blog-post_2321.html
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/05/blog-post_3757.html
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/04/blog-post_6299.html
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/02/blog-post_572.html
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/02/blog-post_14.html

چهارشنبه، مهر ۱۵

احضار و بازجویی بهاییان کاشان

چندیست که بهاییان کاشان هر بار به بهانه ای به اطلاعات سپاه احضار شده و پس از بازجویی آزاد می شوند.
در ادامه همین روند در 16 شهریور ماه، رزيتا ذبيحيان به اطلاعات سپاه احضار و پس از بازجوئي آزاد شد.
در روز اول مهر نیز شهرزاد مهجور، روحيه فنائيان، سهيل حسيني پور و فريدون فلاح به دادگاه فراخوانده شده و در پی بازجویی آزاد گرديدند.
در ضمن در همین روزها از تعدادی از بهاییان روستای مازگان* نیز خواسته شد تا در اطلاعات سپاه حضور یابند؛ رحمت اله شهيدي ، نورالله شهيدي ، نورالله سميعي ، شهرام احساني ، حشمت اله احساني و سياوش دبستاني، ساکنين این روستا از توابع کاشان احضار شده و پس از بازجوئي آزاد شدند.
مینا خاندل و بار دیگر رزيتا ذبيحيان در 4 مهر ماه به دادگاه احضار و آزاد شدند.
این بازجویی ها به خصوص بعد از تعطیلی دوباره تشکیلات بهایی در اسفند ماه سال 1387 شدت یافت؛ زیرا پیش از آن، اطلاعات هر شهر در ارتباط مستقیم با خادمین محل قرار داشت و بر خلاف گفته خود مسئولین، از اخبار و فعالیتهای جامعه بهایی مطلع می گردید اما پس از ایجاد محدودیت جدید، در واقع کانال ارتباطی خود با جامعه بهایی را قطع شده یافته است در نتیجه به فرد فرد بهاییان رجوع می کند تا مگر اطلاعی بیابد واستیحاشی ایجاد کند.
چندی پیش نیز در 28 مرداد ماه سال جاری نیروهای امنیتی کاشان به منزل وحید حقیقی یورش برده و پس از تفتیش منزل، او را به همراه خود بردند. یک زوج جوان نیز به نامهای داریوش لطیفی و مرجان ابوالفضلی تنها به علت تدریس خصوصی زبان مورد بازجویی قرار گرفتند و تهدید شدند که باید دست از تدریس خود بکشند.
*مازگان نام روستایی از توابع کاشان است که تمام اهالی آن بهایی هستند. ناحیه ای کوهستانی و ییلاقی ست و اکثر ساکنین آن را افراد مسن تشکیل می دهند. از آنجا که این روستا بهایی نشین است از طرف دولت، رسیدگی چندانی به ساکنین و محله نمی شود و به تازگی هم چندی از محلی ها را احضار نموده و مورد بازجویی قرار دادند.
برای ملاحظه اطلاعات بیشتر درباره اخبار کاشان می توانید به لینکهای زیر مراجعه کنید:
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/08/blog-post_2668.html
http://khabarnavard.blogspot.com/2009/09/blog-post_4161.html

گروهی از مسلمانان به دفاع از حقوق بهاییان پرداختند


لینکی که در زیر می بینید مربوط به فعالیت گروهی از غیر بهاییانی ست که برای احقاق حقوق بهاییان در دنیای مجازی شروع به کار کرده اند.
اول بار که انیمیشن آن را دیدم، اشک در چشمانم حلقه زد.
شاید فکر کنید برای آنکه خودم بهایی هستم و کسی جز خودم برای حقوق شهروندیم تلاش می کند؛ شاید هم از اینکه دلم خوش شده کسی غیر از درد خود، درد دیگری را هم دارد!
بله همه اینها بود،اما آنچه بیش از هر چیز مرا به شوق آورد حس یگانگی بود. اینجا بهایی دیگر یک اقلیت منزوی که به علت اعتقاداتش باید از حقوق انسانیش محروم گردد مورد خطاب نیست؛ اینجا انسان است که طرف صحبت قرار می گیرد فرقی نمی کند که چه آیین و رنگ و نژاد و فکری دارد. انسان است با همه خصوصیات یک انسان.
ایران ما به سوی آزادی پیش خواهد رفت؛ آزادی از قید تعصب و انحصار گرایی و این آزادی، مهر به ارمغان خواهد آورد، زخم قلبها را خواهد شست، دلها را به یکدیگر پیوند خواهد زد و ایرانی خواهد ساخت "متنوع ولی متحد" و ایرانیانی که نه تنها هم زبان بلکه هم دلند.
برای مشاهده فعالیتهای این گروه برای احقاق حقوق بهاییان به لینک زیر توجه نمایید:
http://www.radiofarda.com/content/f3_bahais_animation_Iran/1844559.html

جمعه، مهر ۱۰

نامه یک دانشجوی بهایی اخراجی

هر ترم و یا هر سالی که باشی ممکن است اخراجت کنند.احضارت می کنند و از آیینت می پرسند و اگر راستش را بگویی از حق اولیه ات محرومت می کنند. مسئولین دانشگاه چه چیز به دانشجویان خواهند آموخت: تسلیم در برابر زور، سکوت و خموشی و به رنگ خواسته های ناحق درآمدن، دروغ گویی و خیانت. این است آنچه آموزش عالی ایران از دانشجویان بهایی یا هر دانشجوی دیگری می خواهد و زهی خیال باطل که اگر یک بار به رنگ خواسته بیدادگران درآیی ، صد بار از حقوق انسانیت محروم خواهی شد. در ادامه نامه ای از "منا رضایی" از دانشجویان اخراجی مشهد خواهید خواند:
"اینجانب منا رضایی متولد سال 1368 در کنکور سراسری 88-87 در دانشگاه سجاد مشهد در رشته کاردانی برق الکترونیک پذیرفته شدم.
پس از طی مراحل اداری ثبت نام به عنوان دانشجو در این موسسه با دوستان واساتیدی مهربان شروع به تحصیل کردم. پس از گذشت یک سال تحصیل من در این موسسه مسئول اموردانشجویی مرا برای تکمبل پرونده احضار کرده و در این رابطه از بنده سوالاتی راجع به دین پرسیده و نظر شخصی خویش(نظری کاملا متعصبانه وخلاف واقعیت بود) را بیان و اظهار داشتند که بهاییان حق تحصیل ندارند.
در روز 21/6/88 که برای انتخاب واحد ترم 3 به سایت مراجعه نمودم فرم انتخاب واحد من بسته شده بود و من قادر به انتخاب واحد نبودم. به آموزش دانشگاه مراجعه نموده و علت را جویا شدم که مسئول مربوطه این موضوع را به مدیریت آموزشی دانشگاه ارجاع دادند. مدیریت آموزشی دانشگاه نیز در جواب سوال من در رابطه با منع انتخاب واحد فرمودند "ما از سازمان سنجش بخش نامه ای دریافت کردیم که شما مشمول این بخشنامه شده و از ادامه تحصیل منع شده اید. برای پیگیری و ادامه مراحل به گزینش دانشجو و استاد سازمان سنجش در تهران مراجعه کنید".
پس از مراجعه به حراست نیز همین جواب را دریافت کردم .در مقام مشخص شدن علت منع تحصیل خود به شورای آموزشی دانشگاه نامه ای ارسال کرده ام که منتظر جواب هستم . هر چند برای اولین بار نیست که ما بهاییان از حقوق حقه خود محروم می شویم ولی امیدوارم آخرین بار باشد و می دانیم که روزی خواهد رسید که ایران گلستان شود امیدوارم ما نیز در این راه سهم بسزایی داشته باشیم."

منا رضایی، دانشجوی محروم از تحصیل

منبع خبر : خبرگزاری هرانا

ترجمه ای از مصاحبه رکسانا صابری با روزنامه پرتغالی پابلیکو


ترجمه از http://www.iranpresswatch.org/post/5193
«ایمان شان نمی گذارد از مرگ بترسند»
25 سپتامبر 2009
یادداشت ویراستار: چنانچه پیشتر اشاره شد، شنبهء گذشته روزنامهء مشهور پرتغالی پابلیکو مقاله ای سه قسمتی دربارهء شرایط بهائیان ایران منتشر نمود. بخش دوم آن مقاله به ترجمهء اهدایی مارکو اولیویرا در زیر می آید.
اصل مقاله به پرتغالی در مقالهء دوم پابلیکو دربارهء بهائی، پرتغال 9-19-09 (hyperlink be maghaleh)
رکسانا صابری به پابلیکو: «ایمان شان نمی گذارد از مرگ بترسند»
دوست پسر رکسانا صابری در 31 ژانویه برای خود تولد گرفته بود. «دختر ایرانی چشم ژاپنی و با ملیت امریکایی» او قولش را شکست و با او بیرون نرفت، چون در آن روزِ سال به زندان اوین در تهران رفت. آنجا بود که در سلولی در بند 209 که مخصوص زندانیان وجدان است، مهوش ثابت و فریبا کمال آبادی، دو تن از رهبران جامعهء بهائی ایران را که به ترتیب از مارس و مه 2008 زندانی شده اند ملاقات نمود.
صابری در یک مصاحبهء ایمیلی با پابلیکو، پس از این که روشن می سازد از تجربهء خودش سخن نخواهد گفت می گوید: «مهوش در شش ماه اول در انفرادی بود و فریبا در چهار ماه اول.» البته از توصیف زنده اش به راحتی می توان دریافت که شرایط خودش نیز قبل از آزادی اش در 11 مه چندان متفاوت نبوده.
صابری توضیح می دهد: «سلول اوین دو در سه متری است. نزدیک سقف دو پنجرهء کوچکِ بسته بود که با ورقه های فلزی سوراخ دار پوشیده شده بود. دائم چراغی روشن بود. کف سیمانی اش با قالی قهوه ای نازکی پوشیده شده بود. آنها روی پتوهایی روی زمین می خوابیدند. حمامی آنجا بود، اما برای استفاده از دستشویی یا دوش باید دکمه ای را روی دیوار فشار می دادی تا نگهبانی را خبر کنی که اجازه بدهد از حمام استفاده کنی. به [مهوش و فریبا] در ماه های اول تقریباً هیچ ملاقات خانوادگی داده نشد. قلم و کاغذ نداشتند. مسئولان فقط اجازهء خواندن کتاب های اسلامی به ایشان می دادند. چندین ماه گذشت تا به کتاب های دیگر یا تلویزیون دسترسی پیدا کردند.»
دختر رضا از ایران و آکیکو از ژاپن گفت: «احساس می کردم مهوش و فریبا از مرگ نمی ترسند. برعکس مشتاقند هر چه لازم است بپذیرند تا ایمان شان را و رفاه جامعهء بهائی ایران را حفظ کنند. اعتقاد دارم ایمان و عقیده به آنها کمک می کند با وجود فشارهایی که رویشان هست و نقض حقوق اساسی شان، از نظر روحانی و روانی قوی و محکم بمانند.»
رکسانا با افسوس می گوید در بند 209 «بسیاری زندانی های دیگر را آوردند و بردند، اما مهوش و فریبا را نگه داشتند». او خود از کسانی بود که موفق شد بیرون آید؛ وقتی رژیم دریافت اعتراض بین المللی به منافعش لطمه زده، رکسانا را آزاد کرد.
رکسانا صابری، گزارشگر آزاد روزنامه ها و ایستگاه های رادیویی و تلویزیونی مختلف، از وقتی در سال 2003 به تهران نقل مکان کرد، اول به آوردن یک بطری شراب و سپس به فعالیت بدون مجوّز متهم شد. در آوریل، برایش اتهام جاسوسی و حکم هشت سال زندان بریدند. در 11 مه پس از تقاضای تجدید نظر، این حکم به دو سال تعلیقی کاهش یافت. چهار روز بعد به او اجازه دادند به امریکا برود. رکسانا بین حکم اولیه و آزادی اش، یک دورهء دو هفته ای اعتصاب غذا کرد، این دوره در درمانگاهی به پایان رسید.
رکسانای 32 ساله، بانوی داکوتای شمالی در 1997 و نزدیک به بانوی امریکا در 1998، قبل از این که اجازهء تماس با پدرش را بیابد، ده روز در زندان اوین به سر برد. پدر رکسانا بود که به دوست او، بهمن قبادی (فیلم ساز) اطلاع داد. رکسانا در تماس تلفنی ناتمامی به دروغ به او گفته بود که چون باید به زاهدان می رفته، نتوانسته در جشن تولد حاضر شود. او که فیلم هایش در ایران پس از توقیف در بازار سیاه به فروش می رسد، به زاهدان رفته بود اما نتوانسته بود او را بیابد. آنگاه تصمیم گرفت نامهء سرگشاده ای تحت عنوان «وای بر شما، وای بر ما/ شرم بر شما، شرم بر مانمی دانم این عنوان را درست نوشتم یا نه» به رژیم بنویسد.