پنجشنبه، اسفند ۸

یک بام و چند هوا


از هر سو سخنی به گوش می رسد. یکی می گوید محبت و امکانات، یکی دیگر ریشه کنی، یکی قطع ارتباط، دیگری تعطیلی تشکیلات. این تهدیدهاییست که از زبان مسئولین ایران شنیده می شود..
در روز جمعه 2 اسفند سال جاری، امام جمعه سمنان سید محمد شاهچراغی ،نماینده ولی فقیه در سمنان،به خطابه ای تحریک برانگیز بر ضد بهاییان پرداخت. بنا به گزارش رسا نیوز ،وی اعلام می دارد نامه ای از دادستان کل کشور آقای دری نجف آبادی به وی ارسال گردیده و از او درخواست شده که درباره"اين فرقه ضاله" به مردم تذكر داده و با آن مبارزه شود.
نکته جالب در اینجاست که فرمانده این دستور( آقای دری نجف آبادی) 3 روز بعد(5 اسفند ماه) در مصاحبه با پرس تی وی منش و شیم جمهوری اسلامی را با بهاییان در نهایت رافت و محبت ترسیم نموده و اعلان کرده که ایشان در تمام این مدت از تمام امکانات کشور بهره مند بوده اند. از دیگر سو شبکه 3 تلویزیون ایران در برنامه توهین آمیز " اسرار تاریکی" درباره بهاییان، اشاره ای به سخنرانی های آیت الله فلسفی در دوره محمد رضا پهلوی در ماه رمضان نمود. این برنامه اظهار داشت که فلسفی مردم ایران را به رفق و مدارا با بهاییان دعوت کرد وتنها آنان را نسبت به بهاییان آگاه نمود ولی خدا می داند چطور بلافاصله بعد ا زاین تحریکات، فساد و خرابی برخاست و آزار و اذیت بهاییان رنگ بیشتر و جلوه دیگری به خود گرفت. هنوز بسیار از تهمتها و دروغهایی که درباره بهاییان از همطنان عزیز شنیده می شود یادگار حرفهای ایشان است.
نکته دیگر درباره تغییر موضع دولت از "اعضای تشکیلات بهایی" به " کل بهاییان ایران" است. ترفند چند سال اخیر حکومت در ارتباط با مسلمانان و حتی خود شهروندان بهایی اینگونه بود که تشکیلات بهایی را مقابل مردم ایران قرار می داد و آنان را به عنوان جاسوس و خائن معرفی میکرد. در همان زمان در چندین مرتبه کتب، مجلات و اعلامیه هایی از نشانی های نامعلوم به در خانه بیشتر بهاییان فرستاده شد تا به زعم مسئولین سبب روشن شدن اذهان بهاییان "معمولی"! گردد و در آن سعی نموده بود، اعضای تشکیلات بهایی را به عنوان فریبنده، بدخواه و دروغگو در مقابل بهاییانی ساده و زودباور قرار دهد . بارزترین نمونه این سیاست متن طومار" انحلال تشکیلات بهاییت" در نماز جمعه تهران و قم بود که تیر توهین و تهمت بر سینه اعضای تشکیلات بهایی زده شده بود؛ چون از این شیوه سودی نجستند و ره به جایی نبردند شگرد جدیدی به کار بستند که کل جامعه بهایی ایران را مقابل مردم ایران قرار دهند و از آنان به عنوان دشمنان اسلام و حتی اخلاق نام برند. سید محمد شاهچراغی در این باره چنین می گوید" دشمنان ايران اسلامي با هدف دين‌زدايي در راه بي‌محتوا نشان دادن اسلام، فرزندان، دختران و پسران اين جامعه را به اخلاق‌زدايي از زندگي و بي‌عفتي تشويق مي‌كنند و اين همان تهاجم فرهنگي است كه امام راحل (ره) درباره آن هشدار داده بودند."

یکی از اقدامات اخیر دولت در باره بهاییان ایجاد فشارهای اقتصادی و اجتماعی بیش از پیش به منظور جلای وطن است. در همین راستا سید محمد شاهچراغی، مردم سمنان را از معاملت و وصلت با بهاییان منع می کند. امام جمعه سمنان تصريح می کند: " بر هر مسلماني واجب است تا هيچ گونه معامله‌اي با پيروان اين فرقه نداشته باشند و از وصلت با اين افراد به صورت غيرقانوني و غيررسمي بپرهيزند". کلمات مبهم و بی مصداق برای کسانی که یک بام ودو هوا دارند بهترین روش برای فرار از فشارهای بین المللی ست. از یک طرف همه مردم ایران مساوی و برابر و دارای امکانات کافی قلمداد می شوند و از طرف دیگر معامله و وصلت با ایشان ممنوع اعلام می شود. درباره کلمات "غیر رسمی و غیر قانونی" هم توضیحات زیادی داده نمی شود تا فرصت و امکانات کافی برای اعمال هرگونه بی عدالتی بر جامعه بهایی وجود داشته باشد
.یکی از برجسته ترین بخشهای سخنرانی محمد شاهچراغی درباره "خشکاندن ریشه بهاییت" در ایران است" اگر مردم ايران اراده كنند، همان گونه كه رژيم پهلوي را سرنگون كردند مي‌توانند ريشه بهائيت را نيز در كشور بخشكانند."
بعد از گفتن مشتی تهمت و دروغ درباره بهاییان به عنوان جاسوس و صهیونیست و وطن فروش و افرادی منافی اخلاق و اسلام ودین، بیان این مطلب به منزله تحریک افکار عمومی تلقی نمی شود؟ چه کسی ست که نداند چگونه نبض توده مردم در دست روحانیون دینی ست و به هر سوی که اراده کنند توان گرداندن و احساسات و افکار ایشان را دارند؟ این است آن محبت و امکاناتی که دادستان کل کشور در ارتباط با بهاییان از آن نام می برد؟ این است رافت اسلامیی که دولت ایران مدعی ست با غیر مسلمانان روا می دارد؟

سه‌شنبه، اسفند ۶

محبت در حال احتضار


پرس تی وی در 5 اسفند ماه مصاحبه ای با آقای دری نجف آبادی درباره وضعیت بهاییان ترتیب داد. در این مصاحبه سخنانی از دادستان کل کشور به گوش رسید که بیشتر به لطیفه می مانست. بهتر است بند به بند این سخنرانی مورد بررسی قرار گیرد.به نظر می رسد علت اصلی این مصاحبه پاسخ به اعتراضاتی است که به علت نقض حقوق بشر در ایران، به خصوص وضعیت بهاییان صورت گرفته است.
وی اعلام می دارد که "بهاییان از همه امکانات کشور و حتی بیشتر ازآن استفاده کرده اند". این ادعا بیشتر به افسانه می ماند. منظور از حقوق چیست؟ منظور از امکانات چیست؟ در حالیکه بهاییان سالها حتی از ثبت ازدواج در شناسنامه خود محروم بودند، به ایشان گذرنامه داده نمی شد و اینک که بعد از مدتها این حقوق اولیه انسانی را به دست آورده اند، از حق تحصیل در دانشگاه، حق بیان آزادانه تفکرات خویش در مدارس، اشتغال در مشاغل دولتی و حتی انتخاب ازادانه کسب و کار در هر صنف دلخواه و یا تداوم جواز کار محرومند.
بیش از 30 بهایی بدون تفهیم اتهام در زندانهای کشور به سر می برند، هر اغتشاش و ناامنی که در کشور رخ داده می شود به اینان نسبت داده می شود و از سویی دیگر در رسانه ها درباره عقاید و باورها و تاریخ ایشان دروغهایی تحویل مردم داده می شود و اجازه هیچ پاسخگویی هم ندارند. اینست این امکاناتی که توسط ایران به بهاییان داده شد و به قول آقای دری نجف آبادی بیش از حد هم استفاده شده است
وقتی سخن ازاتهام بهاییان به میان می آید " ارتباط با اسرائیل، و حمایت صد در صد صهیونیست"، "اقدام علیه نظام" و "جمع آوری اطلاعات و فعالیتهای نفوذی و تخریب پایگاههای اعتقادی مردم" مطرح میشود. اتهاماتی که به دانشمندان کشور، روشنفکران، آموزگار کرد، روحانی دگر اندیش، دانشجویان بی باک و صریح،و اقلیتهای قومی و مذهبی دیگر زده می شود ولی هیچگاه مصادیق این اتهامات روشن نمی شود. بله در جایی که جان و عمر آدمیان چنان بی ارزش است که با اتهاماتی بی اساس و بدون مدرک سرها بر دار می رورد و عمرها در پس میله های زندان و در شرایطی طاقت فرسا می گذرد، همینگونه عدالت روا می شود

واژه ها زاده می شوند، تحول می یابند یا می میرند ولی این روزها بعضی کلمه ها می میرند و لاشه هایشان بو میکنند.. بویی از دروغ و بی انصافی، . هیهات که" محبت" نیز در این روزگار جزو این واژه ها شده است . مفهومی که گهواره حیات و صداقت است، رنگ ریا می گیرد و از نا می رود. می دانم محبت نزد کسانی که با صدای ناهنجار مسلسل و فریاد دلخراش نفرت به خواب رفته اند ، رنگ دیگری دارد. همین که کسی دم و بازدمی بر می آورد، به او محبت شده است!
در اینجا کسی واژه ها را معنا نمی کند. کسی مصادیق عینی آنان را بر نمی شمرد.
در اینجا محبت به معنای آزار کودکان، توهین و تهمت به عقاید ، محرومیت از تحصیل و شغل در امور دولتی و حتی ممنوعیت زندانیان از ملاقات با وکیل است.
اینجا محبت زیر پنجه های بی عدالتی کبود شده است و معنایش را طلب می کند. صدای خفه شده اش را زیر دستان ستم بلند میکند و گنگ و نامفهوم در پی معنایش می گردد.
اما محبت باید متحول شود، بگسترد، مرزها را درنوردد، حدود دینی و قومی و نژادی را بشکافد و پیش رود.نفرتهای دیرینه را به اکسیر بخشش به مهر بدل کند.کودکان نوزاده را به بالغینی که می آموزند و شادندو می سازند. اینست آن بغضی که سالهاست در گلوی محبت ماسیده است . می شنوم که می گوید مرا متحول سازید نه حلق آویز
برای مشاهده مصاحبه می توانید به این نشانی مراجعه نمایید:
http://www.presstv.ir/fa_det.aspx?id=2526تحت عنوان: ایران بهاییان را سرکوب نکرده است.

جمعه، اسفند ۲

مرا هنگامه شوم شغالان بانگ بی تعطیل زاغان در ستوه آورد












شامگاه سه شنبه 29 بهمن ماه گلستان جاوید( گورستان بهاییان) سنگسر مورد هجوم واقع شد. غسال خانه این محل به آتش کشیده شد و حدود 50 سنگ قبر تخریب گردید.
این در حالیست که چندی قبل با مسئولین جامعه بهایی سمنان تماس گرفته شده و به آنها تذکر داده شده است که اجازه دفن اموات خود را در گورستان بهاییان سنگسر ندارند.
آنچه بر شگفتی می افزاید این است که هیچ اجازه ای توسط دولت برای تاسیس گورستانی در شهر سمنان نیز به بهاییان داده نشده است و در عین حال بهاییان سمنان اجازه به خاک سپردن عزیزان خود را در گورستان سنگسر هم ندارند. مدتی بعد از این تماس ، تخریب و آتش زدن گلستان جاوید سنگسر صورت می گیرد.
علاوه بر آزار و اذیت رو به تزاید بهاییان در سراسر ایران، سمنان مورد حملات ویژه قوای دولتی قرار گرفته است.یورش بیگاه به منازل 20 خانواده بهایی، دستگیری صهبا رضوانی و اعلان محکومیت 3 سال و 8ماه حبس تعزیری، سخنرانی و توهین و تهمتهای روحانیون در مدارس، نوشتن شعارهایی بر ضد بهاییان بر دیوارها، ایجاد محدودیتهای شغلی و ارتباطی برای شاغلین و دستگیری و حبس عادل فنائيان، طاهر اسكندريان ، عباس نوراني و اینک تخریب و آتش زدن گورستان آنان.
سوالی که در اذهان می گردد و به هیچ منطقی گرههای کورش گشوده نمی شود اینست که اگر یک بهایی در سمنان از دنیا برود چه باید بکند؟ در سمنان که اجازه تاسیس گورستان داده نشده است در سنگسر هم اجازه دفن بهاییان سمنانی داده نمی شود پس با این اجساد بر جای مانده چه می توان کرد؟.
20 سال پیش ماجرایی مشابه این اتفاق در کرج روی داد. اجساد بو گرفته که از سوی دولت جواز دفن بدیشان داده نمی شد توسط چند بهایی به مقابل در شهرداری کرج منتقل شد زیرا جایی برای خاک نمودن آنها وجود نداشت. آن چند نفر به اتهام ایجاد ضوضای عمومی، 15 سال از عمر خود را در زندان به سر بردند.
اینست سرزمینی که جای آب در جویهایش خون جاریست و جای دل در سینه های مسئولینش ، سنگ.

یکشنبه، بهمن ۲۷

بلندای ناله عدل در سمنان



صهبا رضوانی بعد از 2 ماه حبس در زندان سمنان محکوم به 3 سال و 8 ماه زندان تعزیری شده است. دادگاه غیر علنی وی در تاریخ 15 بهمن ماه بدون حضور وکیل برگزار شده و در 19 بهمن حکم به وی اعلام گردیده است. صهبا رضوانی در 25 آذر ماه در هجوم فراگیر به منزل بهاییان سمنان دسنگیر شد و از آن روز تا زمان اعلام حکم در انفرادی سمنان به سر برده است. تاریخ دادگاه 8 بهمن ماه تعیین گردیده بود که به درخواست خود وی برای دیدار با وکیل به 15 بهمن تغییر یافت . قابل ذکر است که در این هفته نیز اجازه ملاقات با وکیل و خواندن پرونده داده نشد تا آنکه در 15 بهمن ماه دادگاهی غیر علنی و بدون حضور وکیل تشکیل می شود و صهبا رضوانی در 19 بهمن ماه بر حسب رای دادگاه به 3 سال و 8 ماه حبس تعزیری محکوم می شود.
موارد اتهامي وی كه در حكم آمده عبارتست از : 1- تبليغ عليه نظام 2 – تشكيل گروه غير قانوني جمع "خادمين سمنان " 3 – عضويت در گروه غير قانوني جمع " خادمين سمنان" . در ضمن به درخواست معاون دادستان محل زندان او به جاي سمنان به يكي از زندانهاي تهران تغییر خواهد نمود. دادگاه مدت 20 روز براي تجديد نظر حكم به متهم اجازه اعتراض داده است كه تا به حال فقط وکیل توانسته است،دادنامه را مطالعه كند.
در تمام مراحل قانونی این حکوم، بی قانونی و بی عدالتی موج می زند. چگونه کسی بدون وکیل محکوم می شود، بدون جرم در زندان انفرادی جایش می دهند و اتهاماتی بدون دلیل و گنگ و نامفهوم نثارش می کنند.
از این ها که بگذریم اتهامات نسبت داده شده از همه عجیب تر است. اتهام تبلیغ علیه نظام که به نوزاد بهایی تازه متولد نیز زده می شود. بی آنکه موارد و مصادیق آن اعلان شود. یکی از عجیب ترین اتهاماتی که به صهبا رضوانی زده می شود، عضویت در جمع خادمین است. خادمین مجموعه 3 تا 5 نفره از بهاییانی هستند که در محل به امور بهاییان هر محل رسیدگی می کنند. این افراد بعد از تعطیلی تشکیلات اداری و انتخابی بهایی بعد از انقلاب به جای محافل محلی به خدمت و رتق و فتق امور بهاییان در محل می پردازند. تشکیل این گروه در مناطق مختلف ایران با نظارت و کسب اجازه دولت صورت گرفته است و وزارت اطلاعات محلی، شناخت کامل از این افراد داشته و حتی در بسیاری موارد برای کسب اطلاعات از روند جامعه بهایی ایشان را احضار می کنند. در این سالیان اخیر این اول بار است که یک فرد بهایی را به جرم اینکه خادم یک شهر است دستگیر و به چنین رای سنگینی محکوم می کنند به نظر می رسد این حکم در پی اتهام وارده بر یاران ایران یعنی " عضویت در یک تشکیل غیر قانونی" تایید و اعلان شده است و خبر از فشار و آزار و محدودیتهای بیشتری بر جامعه بهایی ایران می دهد.
نکته ای که مسئولین از آن غافلند آنکه اگر هدف از اینگونه حکمهای بی اساس و نا عادلانه صرف، از میان بردن کامل تشکیلات بهایی در ایران باشد، پیش از این نیز جامعه بهاییان ایران مدتی بعد از انقلاب آن را تجربه کرده اند و بر خلاف تصور دولت به حیات پویای خویش ادامه داده اند ولی آنچه به زیان آنها می شود این است که دیگر به هیچ وجه نمی توانند کنترل دقیق و موثقی از فعالیتهای بهاییان در سطح ایران داشته باشند. دیگر نمی توانند درخواستهای غیر معقول و جابرانه خود را به گوش همه بهاییان برسانند و جای آنکه حضور بهاییان را در این مرز و بوم کم رنگ و بی رمق کنند بر عکس بر پویایی و حضور آن خواهند افزود و البته در انظار جهانیان نیز بیش از پیش رسوا و بدنام خواهند شد.
. بله صهبا رضوانی محکوم به سه سال و 8 ماه زندان می شود، یاران ایران پس از 9 ماه، بدون حکم و ملاقات با وکیل، به جاسوسی متهم می شوند، نیما حقار ، ژینوس سبحانی، عزیز سمندری، پیام اغصانی، شاهرخ طائف و دیدار رئوفی بیش از 1 ماه بدون حکم و دیدار با وکیل در انفرادی 209 زندان اوین به سر می برند، مظفر ایوبی از بهاییان همدان به خاش تبعید می شود، فواد نعیمی و فیض الله روشن با کمال بی عدالتی در زندان ساری محبوسند،هاله روحی، رها ثابت و ساسان تقوا در زندان شیراز فقط به علت آموزش هنر و الفبا و فضایل اخلاقی به کودکان محله محروم شیراز در بند و زندانند . 3 بهایی دیگر به علت خدمت به کودکان میهنشان در یاسوج اسیر حبس و سختیند، مهران بندی درزندان یزد اسیر و در بند است و بسیاری دیگر یا در زندان روزگار می گذرانند یا در انتظار حکم به سر می برند اما چه نتیجه ای حاصل شد؟ آیا مهر ایران و ایرانی در دلهایشان پژمرد؟ آیا عشق به آبادانی وطن و امید بخشیدن به هم میهنان خشکید؟ آیا به جامعه ای منزوی و بیروح تبدیل شد؟ آیا نوایش سکوت شد و دستهایش از حرکت افتاد؟
چه که اینان که درمکتب بهاالله بالیده اند در این سالهای پر بلا و بیداد با تمام وجودشان حس کرده اند و می دانند که بلایای وارد بر این جامعه، جای ضعف و سستی، توان و قدرت و نیرو خواهد بخشید.

بمب تا کی؟ سبد مهری بیار

در ساعت ۳ صبح ۱۳ بهمن ۱۳۸۷، منزلی سه طبقه ای در سمنان، که محل سکونت خانوادۀ آقای بهفر خانجانی، خانوادۀ آقای نجات خانجانی، و والدین این خانواده بود، مورد حملۀ افراد ناشناسی قرار گرفت که به قصد سوزاندن آن منزل دو بمب دست ساز کوچک (کوکتل مولوتوف) بطرف دیوار آن پرتاب کردند. یکی از این بمب ها به دیوار مجاور پنجره ای در طبقۀ اول، و بمب دوم به بالکن طبقۀ دوم اصابت نمود. اعضای خانواده صدای انفجار را شنیدند و فوراً شعله های آتش را خاموش کردند.
این هجوم در پی حملاتی ست که در 25 آذر سال جاری به منزل 20 بهایی در سمنان صورت پذیرفت. تلاش فراوان گروه رهپویان وصال در تحریک و ترغیب اهالی سمنان به مخالفت با بهاییان سبب بروز حوادثی در این شهر گردیده است: آزار و اذیت و توهین به دانش آموزان بهایی، تهدید مغازه داران، تشکیل سمینارهایی در این مورد و نوشتن شعارهای ضد بهایی بر مغازه یکی از بهاییان. نکته قابل توجه در برخی حملات اخیر بر بهاییان اینست که مسئولین امور سعی دارند مواردی که امنیت جانی و مالی بهاییان را به مخاطره می اندازد بر گردن مردم عادی بیندازد. بنابراین تخریب گورستانها، انداختن بمبهای دست ساز، آتش زدن منازل و باغها در شب یا بیگاه صورت می گیرد و یا عامل آن به عنوان" ناشناس" مطرح می شود تا جای هیچ شکایت و پیگیری بر جای نگذارد.اما به نظر می رسد این نمایش دو هدف را پی می گیرد:
1- جامعه بهاییان را نسبت به همسایگان و هموطنان خودبدبین سازد و ایجاد کدورت و روابط سرد و بی روح نماید.
2- این طور جلوه نماید که تمام این خصومت و هجومها از میل و رغبت مردم ایران برخاسته و دولت هم مطیع و فرمانبردار اراده و خواست مردمش است و نمی تواند جلوی احساسات تحریک شده آنها را بگیرد.
مقصد اول که عقیم خواهد ماند ؛ چه که در آیین بهایی روابط بر اساس معامله صورت نمی پذیرد. این رابطه از پیوند میان بشر با خالق بی همتا تا روابط روزمره را در بر می گیرد. همانگونه که در این اعتقاد عمل خیر و نیک به امید و وعده حور و جنت وشراب طهور انجام نمی شود وصرف رضای محبوب، مقصود است، در روابط یومیه نیز حتی اگر همسایه، سایه را با تیر بزند، فرد بهایی به مقابله بر نمی خیزد و در رفع کدورت می کوشد بنابراین با این ترفند نمی توان قلوب ایرانیان را از یکدیگر گرفت.
درباره هدف دوم نیز ممکن است برخی مردم در اثر تحریک علما یا رسانه ها و... باوری نادرست یابند و به غیرت آیند و دست به کاری زنند ولی این وصله ناجور نامردمی و بی وفایی بر پیکر شریف ایرانیان نمی چسبد و مردم ایران را به چنان کارهای متحجرانه متهم کردن تهمتی ست نا بخشودنی که معمولا دولت ایران با افتخار از آن یاد می کند.
به هر حال باید از خود پرسیداین آزارها جز بدنامی و استهزا چه چیز به ارمغان خواهد آورد؟

شنبه، بهمن ۲۶

رقص شراره های آتش در "خبر"

روز عاشوار مصادف با ۱۸ دی ۱۳۸۷، یک روحانی از قم برای سخنرانی به روستای خَبر وارد شد که طی آن با
حمله به آئین بهائی مردم آن روستا را تشویق نمود که باغهای بهائیان را به آتش بکشند. وی همچنین مردم را برانگیخت تا اقداماتی را برای اخراج بهاییان ساکن در آن روستا به عمل آورند. روز بعد، ده متر از حصار باغی متعلق به آقای امامعلی راسخی به آتش کشیده شد. هفتۀ بعد، تلاش دیگری برای سوزاندن باغ آقای راسخی صورت گرفت ولی فقط بخشی از دیوار باغ، که دیوار مشترکی با باغ مجاور متعلق به یک مسلمان بود، خسارت دید. بعد از مراجعت آن روحانی، روحانی دیگری در محل به تحریک احساسات مسلمانان بر علیه بهائیان ادامه داد. متعاقب آن، شعارهای ضد بهائی روی دیوار منازل و مغازه های بهائیان در آن روستا نوشته شد.
.روستای خبر از توابع بخش مرکزی شهرستان بافت در استان کرمان است. بیشتر درآمد ساکنان آن از کشاورزی، باغداری و دامداری تامین می شود. بنابراین سوزاندن باغ بهاییان "خبر" علاوه بر زیانهای جانی و امنیتی، می توانست خسارات مالی فراوانی برجا گذارد و به گمان آن روحانی، سبب استیحاش و فرار بهاییان از آن روستا شود ولی حیف که آن همه سخنرانی و تحریک و تهمت پرانی به جایی نمی رسد و انسان عاقل را آزمودن آزموده خطاست . این اول بار نیست که احساسات مردم به بازی گرفته می شود و تا زمانی که منبری باشد و پله ای و ساده دلانی، این اتفاق تکرار می شود.از آن بالا همه چیز کوچکتر دیده می شوند ؛ نگاههایی که به دهانی در آن بالا دوخته شده که می جنبد و کلماتی بیان می کند. در این حالت گوشهامی شنوند، قلبها به تپش می افتند، رخسارها سرخ و خون رگها به جنبش می آید ولی آنچه از کار می افتد عقل و تفکر است. تحقیق و اندیشه است. چه که آنانکه ان روبرو نشسته اند تشنه داستانند. داستانی که آنها را قهرمان سازد و از آنان اسطوره بسازد. داستانی که در او شیطان و ماری هست و آدم و فرشته ای . کلام پشت کلام می آید، طنین صدا بلندا و پستی می گیرد، دستها به جولان می آیند و گاه نمه اشکی بر گونه فرو می غلطد. آنان که آن پایینند به حیرت می افتند، به غضب، به کینه و انتقام بر می آیند. دلهایشان مالامال از نفرت و دشمنی می شود. این آن کاری ست که سالها بر منابر بر ضد بهاییان صورت گرفته است . در اینجا گفتگویی رخ نمی دهد. دو وجود برابر در برابر یکدیگرنمی نشینند. رابطه ای یک سویه شکل می گیرد. یکی می گوید، یکی می شنود. یکی تحریک می کند و آن دیگری بر می آشوبد. یکی تهمت و خلاف حقیقت را می پراکند ودیگری باور می کند و بر می خیزد.
اما اینک زمانه برابری هاست. روزگار به چشم خود دیدن و به گوش خود شنیدن است. عصرگفتگوهاست. گفتگوهایی که مقصودش به هم رساندن دلهاست نه رماندن انها.

چهارشنبه، بهمن ۲۳

دادگاه یاران ایران

ایسنا- 23 بهمن 87
"معاون امنيت دادسراي تهران از صدور قرار مجرميت براي 7 تن از متهمان پرونده تشكيلات غيرقانوني بهاييت و ارسال اين پرونده با صدور كيفرخواست به دادگاه انقلاب در هفته آينده خبر داد.
قاضي حداد در گفت‌و‌گو با خبرنگار حقوقي ايسنا، با بيان اين مطلب اظهار كرد: اتهامات 7 تن از متهمان پرونده يك تشكيلات غيرقانوني بهاييت در شعبه‌ي اول بازپرسي دادسراي امنيت مورد رسيدگي قرار گرفت كه با توجه به صدور قرار مجرميت، پرونده با صدوركيفرخواست هفته آينده به دادگاه انقلاب براي رسيدگي ارسال مي‌شود.
وي برخي از عناوين اتهامي متهمان را جاسوسي براي اسراييل، توهين به مقدسات و تبليغ عليه نظام عنوان كرد."
9 ماه از دستگیری6 نفر از اعضای "یاران ایران" می گذرد. مهوش ثابت هم نزدیک یک سال است که بدون حکم در زندان به سر می برد. بعد از این همه مدت، سکوت شکسته می شود. اتهامی که بر آنها زده می شود، مطلب تازه ای نیست. سالهاست که بر بهاییان بی هیچ مدرک و دلیل، تهمت جاسوسی می زنند و شاهدشان چنان بی اساس است که کودک خردسال را خنده می آید: "چون مرکز جهانی بهایی در اسرائیل است پس شما جاسوس اسرانیل هستید"! این را دیگرهمگان می دانند که بهاالله به فتوای علمای مذهبی و دستور ناصرالدین شاه از ایران به امپراطوری عثمانی تبعید شد و از بغداد به استامبول، ادرنه و عکا فرستاده شد و در همانجا به جهان باقی شتافت. حال عکا که جزئی از خاک عثمانی بوده،کشور اسرائیل شده. آیا از این داده ها می توان نتیجه گرفت که بهاییان جاسوسند؟ نمی خواهم اینک پاسخی گویم به کسانی که ابتدا جرم را می تراشند و آنگاه در پی ساختن شواهد و مدارک برای آنند.


نمی دانم طرف صحبت اینان با کیست؟ اگر با تشکیلات بهایی ست که هر بهایی در یکی از فعالیتهای جامعه بهایی عضو است؛ یا معلم کودکان است یا به دانشجویان درس می دهد یا دانشجوست یا سالخوردگان و بیماران را مراقب است یا به امور اداری و حقوقی جامعه بهایی مانند ازدواج و فوت و طلاق و ... مشغول است یا ناظم ضیافت است یا... . تشکیلات بهایی مخصوص عده خاصی نیست. هر فرد بهایی گوشه ای از کار را می گیرد و جامعه را به پیش می برد.اینجا افراد، اعضای یک پیکرند و پیکری بزرگتر که ایران عزیزشان است. اینان ایرانیانی هستند که بعد از این همه ظلم و ستم و تهمت و بیداد هنوز بر مردم و میهنشان مهر می ورزند. کسانی که خانه هایشان را سوختند، عزیزانشان را سر، بر دار کردند و تن به تیرها سپردند، فرزندانشان را از حقوق انسانیشان محروم ساختند و باز دلشان برای آبادانی وطن می سوزد.

خنده ام می گیرد وقتی می گویند" یک تشکیلات غیر قانونی بهاییت" . چه که محافل انتخابی بهایی بعد از انقلاب تعطیل شد. دیگر بعد از آن هیچگاه راه نیفتاد ولی با اجازه و اطلاع خود دولت عده ای در هر محل و عده ای نیز در سطح کشور مسئولیت امور جاریه بهاییان را در ایران بر عهده گرفتند.وزارت اطلاعات هرگاه کاری داشت به ایشان مراجعه می کرد چگونه اینک که زمان حکم دادگاه رسیده است ، غیر قانونی شناخته می شوند؟ این افراد تافته جدا بافته ای از جامعه بهایی نیستند. بستگان و دوستان و آشنایان مایند. .


آیا دولت ایران، 300000 بهایی ساکن ایران را که بیشترین اقلیت را بعد از سنیان تشکیل می دهند، بی شاهد و دلیل، متهم به جاسوسی می کند؟ بی مدرک می برد و بی جرم می دوزد و بدون اتهامی راستین،پیراهن مندرس تهمت بر تن اینان می کند؟


ای کاش ایرانیان آزاده ای که برای اجرای قانون و عدالت تن ها در خاک کردند و خونهایشان، ایران زمین را گلگون کرد، برمی خاستند و می دیدند که چگونه هموطنانشان به نام قانون و در کمال بی عدالتی محاکمه می شوند.

تیرتهدید بر روان یک دانشجوی بهایی

در روز 25 دی ماه مهرویه دهقانی، دانشجوی بهایی نجف آباد اصفهان برای بازجویی به وزارت اطلاعات احضار شد. این در حالی ست که پیش از این نیزچندین بارتوسط مامورین اطلاعات مورد بازجویی قرار گرفته بود. هنگامی که مامورین برای احضار او به دفتر اطلاعات با وی تماس گرفتند اعلام داشت که باید به تهران مراجعت کند و زمانی که به نجف آباد بازگردد برای بازجویی حاضر خواهد شد.
زمانی که مهرویه دهقانی در ساعت 4 صبح 25 دی ماه به به ترمینال اتوبوس می رسد احساس می کند فردی ناشناس او را تعقیب می کند و ناگهان چمدان را از دستش می قاپد و او را مجبور می کند داخل ماشینی شود که یک مامور زن نیز در آن حضور داشته است.آنها حدود یک ساعت با ماشین می روند تا آنکه به دفتر محلی وزارت اطلاعات می رسند. در این محل تلفن همراه وی ضبط شده وچمدانش نیز مورد بازرسی قرار می گیردو چندین مامور وی را مورد بازپرسی قرار می دهند.در طی بازجویی از وی خواسته می شود تعهد دهد و بیانیه ای را امضا کند که در آن درج شده، "از این پس اجازه هیچ فعالیتی علیه دولت جمهوری اسلامی ایران و تبلیغ بهاییت ندارد.". در ضمن ماموین به وی هشدار دادند که اگر به فعالیتهای مربوط به آیین بهایی ادامه دهد، هیچ مسئولیتی در برابر آنچه برای او پیش خواهد آمد نخواهند داشت و آنگاه او را مرخص می کنند.

یکشنبه، بهمن ۲۰

و ای سازها به نوا نیایید!


سایه تبعیض و محدودیتی که برسرها گسترده، روز به روز وسعت می گیرد. ابعاد وسیعتری را درسیاهی خود ذوب می کند و پیش می رود. تنها دانشگاه و کار دولتی و بیان آزادانه افکار و لغزاندن قلم بر کاغذها نیست که بر بهاییان حرام شده بلکه این حلقه آزادی هر روز تنگ تر می گردد و این بار دامن هنرمندان بهایی را می گیرد.
پس از فرا خوان بعمل امده از داوطلبان شرکت در همایش موسیقی کشور در مورخ 10/9/87 در تهران و ارزشیابی متعاقب آن،از میان هشتصد نفر داوطلب ،تنها شصت نفر جهت شرکت در مسابقه انتخاب شدند وآقای مقصود لقائی( که جوانی بهایی ست) ازبین منتخبین به کسب مقام اول در رشته تنبک وکسب رتبه سوم در رشته پیانو کلاسیک نائل امد و بهمین جهت به دریافت تندیس کریستال وچهار قطعه سکه طلا وهمچنین دو تقدیر نامه رسمی موفق گردید . اما درهمین حال مقصود لقایی از طرف حراست استان مازندران ممنوع الصدا و تصویر شد و مشکلات فراوانی نیز برای تدریس موسیقی توسط وی، ایجاد نموده اند .
همچنین نیوشا فائز نیز در شهرستان کرج زمانیکه برای اخذ مجوز تدریس پیانو به مرکز آموزش وتوسعه هنر ها مراجعه می کنند به علت اعتقاد به دیانت بهائی از دادن مجوز به ایشان ممانعت می شود و راهنمائی می کنند که تنها راه دریافت مجوز تبری از عقیده خویش است . ( نیوشا فائز در امتحان تدریس پیانو که توسط همین مرکز برگزار شده بود پذیرفته شده است ) .
هنر، از حصار ها می گذرد، دیوارهای آهنی و فلزی را در می نوردد. کلام خود را با نقش و رنگ و نوا و کلمه و بعد و حجم و حرکت می گوید و می رود. هنر را هر که بر بند کشد، خودش به دام او گرفتار می شود و پلیدترین نقش نمایشش را بازی می کند. هنراستحاله می شود در رنگ و نور و کلام و از شکل و رنگی به دیگر شکل در می آید. در ذات هنر، آزادی می رقصد و مستانه می رقصد و حقیقت را فریاد می کند. بیم "هنر ترسان" نیز همین است: حقیقتی در لباس هنر

پنجشنبه، بهمن ۱۷

حراج امنیت ملی!

جان و مال و ناموس بهاییان شیراز را حراج می کنند. اینان ایرانیند. زاده این آب و خاکند. در راه سربلندی و آزادی این مرز و بوم و مردمانش گامها برداشتند تا جایی که گذاردند.
در بهمن ماه سال جاری جزوه ای 31 صفحه ای حاوی اسم ، نوع اشتغال و نشانی محل کار 369 بهایی ساکن شیراز را در شهر پخش کرده اند. در این برگه ها علاوه بر اطلاعات دقیق و کامل از نوع کار و نشانی محل اشتغال، جملاتی تحریک آمیز با واژه هایی نظیر" نجس" و "ضاله" بر بالای هر صفحه درج شده است. درهر طبقه شغلی به صورت جداگانه اسامی شاغلین ذکر شده است و در ادامه فتاوی مراجع تقلید و علما درباره معامله با بهاییان آورده شده و در بخش پایانی نیز تهمتهایی مبنی بر ارتباط بهاییان با اسرائیل ذکر شده. در برخی صفحات علاوه بر اسامی تابپ شده، اطلاعات دیگری به صورت دست نویس اضافه گردیده است.
با مطالعه این صفحات به چندین مقصود می توان پی برد:
1- اطلاعات کامل و دقیق و بی کم و است مندرج در این صفحات نمی تواند زاده یک ابتکار فردی باشد و بی شک افرادی که از اطلاعات بهاییان شیراز مطلع می باشند ، اقدام به چنین عملی کرده اند. این در حالی ست که دولت هر خشونت و آزاری که به بهاییان روا داشته می شود بر گردن مردم ایران و احساسات تحریک شده آنان می اندازد در حالی که آنچه در افواه بسیاری از مردم شریف ایران شنیده می شود چیز دیگری ست.
2- هدف نهایی ضربه اقتصادی بر جامعه بهایی ست . البته این عمل می تواند تبعات جانی و امنیتی نیز بر بهاییان شیراز داشته باشد. تلاش مسئولان در این 30 سال فلج نمودن جامعه بهایی در ابعاد گوناگون فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و امنیتی( با ممانعت از ورود به دانشگاهها، مشاغل دولتی و بسیاری از مشاغل غیر دولتی، به زندان افکندن، اعدام، ایجاد رعب و وحشت ، آزار دانش آموزان در مدارس، اشاعه تهمت و افترا درباره این جامعه) بوده است و اینک که بعد از این همه تلاش و صرف نیرو و قوا، نتیجه عکس دیده اند و حتی اشتیاق مردم به شنیدن حرف حقیقت از دهان خود بهاییان می بینند، به انتشار چنین اوراقی پرداخته اند.
از دیر باز شیراز آبستن بلایا بوده. از 165 سال پیش که باب در صور دمید و آغاز دور جدیدی را نوید داد و همشهریانش ناسزا گفتند و مجنونش خواندند و دولت چوبکاری و استهزا نمودند تا زمان محمد رضا پهلوی که به تحریک "فلسفی"(روحانی هم عصر محمد رضا پهلوی) ،منازل بهاییان در سعدیه شیراز طعمه آتش شد و زنان و مردان و کودکان آواره و بی پناه و بی بار و بنه به شهرهای کوچ کردند . سال گذشته نیز از 54 جوان عاشق ایران و ایرانی که در راه آبادانی میهن خویش قد برافراختند و با مجوز شورای شهر شیراز به تعلیم و تربیت زنان و کودکان محله های دور افتاده شیراز پرداختند، 3 تن به 4 سال حبس و 51 نفر علاوه بر تحقیر و آزار روانی برای حضور در کلاسهای مذهبی، به یکسال حبس تعلیقی محکوم شده اند .*
امروز نیز 31 برگه حاوی اسم و فامیل و نشانی محل کار بهاییان شیراز در شهر پخش شده. آیا این عمل یاد آور خاطرات غیر انسانی گذشته نیست؟ آیا مقصود ، تحریک مشتی افراد فرصت طلب اجیر شده نان به نرخ روز خوار نیست که به میل خود برای عده ای از ایرانیان هر مشکلی بخواهند فراهم آورند و بغض و کینه های بی دلیل خود را که با دروغ و تهمت این و آن به کف آورده اند، بترکانند و آهی از سر راحتی بر کشند؟
چگونه است که آموزش موسیقی، نقاشی ، اصول اخلاقی و بهداشتی و ریاضی و فارسی به کودکان" قیام علیه امنیت ملی" تلقی می شود و مورد مجازات قرار می گیرد اما به خطر انداختن جان هزاران بهایی در شیراز پسندیده و موافق امنیت ملی است؟ چطور است که محله دورافتاده فاقد امکاناتی که توسط دولت هیچ تسهیلاتی دریافت ننموده و تنها چند جوان بهایی، دلسوز ساکنانش بوده اند بعد از این همه سال مورد توجه مامورین دولت قرار گرفته؟ این همه سال مسئولین کجا بوده اند ؟ چرا چشمان منتظر و دستان یاری طلبانه این کودکان را نمی دیدند؟
به هر حال اگر مراد از ملت ، تمام افراد ساکن درمحدوده مرز ایران فاقد از جنس و دین و مذهب و قومیت هستند، اینک که امنیت جانی، اقتصادی و روانی بهاییان حتی توسط خود عوامل دولت و مسئولین امنیت کشود مورد تعرض و نا امنی قرار گرفته ، باید عدالت طلبان و آنان که دلشان برای"امنیت ملی " می سوزد برخیزند و این اعمال ظالمانه را محکوم نمایند؛ گرچه خداوند قسم یاد نموده که از ظلم احدی نخواهد گذشت.


* این 51 نفر به مدت 3 سال هر سه هفته یکبار مجبور به شرکت در کلاسهایی هستند که گرچه قراربر آموزش اصول دیانت اسلام بوده است، اما اینک تنها به هتاکی و بی احترامی و تهمت بر بهاییان و دیانت بهایی پرداخته می شود.

استشمام بوی علفزارهای آزادی قدغن!


در حالیکه خبرها حاکی از آن بود که روز سه شنبه 15 بهمن چهار خانم دستگیر شده قائم شهری به قید ضمانت آزاد شده اند، بار دیگر قائم شهر هدف تیر دشمنی و هجوم نیروهای امنیتی قرار گرفت. روز سه شنبه 15 بهمن ماه ، نیروهای اطلاعات به منزل سامان ثابتی ، از خادمین قائم شهر، هجوم برده و اقدام به تفتیش منزل و بردن کامپیوتر، عکسها و سی دی های مربوط به دیانت بهایی نمودند . سامان ثابتی در همان روز دستگیر نشد ولی چهارشنبه 16 بهمن ماه به اطلاعات ساری احضار شد که پس از حضور، توسط نیروهای امنیتی دستگیر شده و به زندان ساری منتقل شده است.

چهارشنبه، بهمن ۱۶

آزادی 4 تن از بهاییان قائم شهر

4 خانم دستگیر شده در قائم شهر، در روز 15 بهمن ماه با قید ضمانت آزاد شدند. خانمها اميليا فناییان، شهناز سعادتی(نوع خواه)، ترانه سنایی(عطاییان) و فرزانه احمد زاده(مادر انیسا فناییان) در روز 29 دی ماه بازداشت و در زندان قائم شهر به سر می بردند.
شرح گرفتاری این چهار پیش از این در ادرس زیر درج گردیده بود:http://khabarnavard.blogspot.com/2009/01/blog-post_19.html

سه‌شنبه، بهمن ۱۵

زنگ املا ست. بچه ها! بنویسید: دروغ!

زنگ املاست.حاضرید بچه ها؟ مدادها تیز است؟ ورقها آمادست؟ بنویسید: دروغ
اجازه خانم! اگر بگوییم دروغ چه؟
مهم نیست دروغ را بگویی ولی باید دروغ را درست بنویسی!
وقتی به چشمان کودکان و نوجوانان نگاه می کنی که چگونه لبریز از شور هستی و زندگی به چشمانت می نگرند و کلامت را می شنوند ، بیشتر به شگفت می آیی که چگونه می توان هنوز در کشور ما این غنچه های باغ معرفت و نهالهای بستان دانش را از حق ابتدایی تحصیل ، محروم کنند؟ چگونه می توان کودکان را صرفا به علت اعتقادات مذهبی از مدرسه اخراج کرد و آنگاه با خیالی آسوده سر بر بالین نهاد؟

دو نفر از محصّلين کرج به نامهای مهسا مستوری ویگانه بهاقلی و دو نفر از محصّلين کاشان بنامهای هستی فلاّح و سينا حقيقی که از چند ماه قبل به بهانه تبليغ از مدرسه اخراج گرديده بودند , همچنان از ثبت نام و ادامه تحصيل آنان خودداری می گردد.
این در حالیست که مسئولین مدارس به دانش آموزان بهایی اعلام کرده اند که در پاسخ به هر سئوال مذهبی باید دروغ گویند و از بیان حقیقت دوری جویند و در غیر این صورت از مدرسه اخراج می شوند یا مورد مجازات قرار می گیرند. از بارزترین این تنبیهات، توهین و افترائاتی ست که توسط معلمین و مسئولین مدارس در حضور سایر دانش آموزان به بهاییان و دیانت بهایی زده می شود. . اینست تعالیم اخلاقیی که در مدارس کشور آموزش داده می شود! درباره کودکانی که در چنین فضای پر رعب و دروغی می بالند، نگرانم و گاه خوابم نمی برد.

دوشنبه، بهمن ۱۴

وقتی چشمان مرا با دستمال تیره بی قانونی بستند!

موجی ست که آمده ست و پیاپی میزند بر سنگ بی عدلی. در 25 دی ماه امسال خانه 11 بهایی در تهران مورد بازرسی قرار گرفت و 5 نفر دستگیر شدند. در این میان منزل نیما حقار نیز مورد تفتیش قرار گرفته بود ولی علیرغم در دست داشتن حکم جلب او، مامورین از بردنش خود داری نموده بودند . عصر روز شنبه 12 بهمن ماه، وزارت اطلاعات طی تماسی تلفنی، نیما حقار را جهت پاسخ گویی به چند پرسش احضار کرد اما او حضور خود را موکول به ملاحظه کتبی حکم نمود. پاسخ مامورین به این درخواست چنین بود:" اگر می خواستیم حکم کتبی بیاوریم که بازداشتت می کردیم و به اوین می بردیم. هدف صحبتهایی دوستانه است".
گرچه معنای این گونه جملات برای هر فرد بهایی روشن است و از حرف حرف کلماتش بوی عدم صداقت و فریب می آید ولی نیما حقار در ساعت 9 صبح 13 بهمن ماه به همراه پدرو پدر همسرش به دفتر پیگیری اطلاعات واقع در خیابان ولیعصر مراجعه می نماید. او به داخل ساختمان رفته و همراهانش در بیرون در منتظر می ایستند . لحظاتی بعد صدای گاز اتومبیلی شنیده می شود و همراهان وی با کمال ناباوری وی را که سوار بر اتوموبیل آخرین مدل نقره ای به همراه مامورین اطلاعات از پارکینگ خارج می شود می بینند. او دست تکان می دهد و برای بازجویی به جایی نامعلوم برده می شود. با پیگیریهای همسر وی از کلانتری و دادگاه انقلاب اخباری مبهم از وی به دست می آید که اینک برای بازجویی به بند 209 اوین منتقل شده است.
آیا می پندارند بهاییان می گریزند؟ آیا جز استقامت و شجاعت در این سالها از اینان چه دیده اند که به گمان خویش دروغ "مصلحتی"! می گویند؟ قریب به 160 سال پیش در واقعه نیریز و شیخ طبرسی صدها تن از یاران باب به نامردمی و نیرنگ کشته شدند . مسئولین دولت که زمام امورشان در کف علمای مذهبی بود، به فریب، قرآن بر سر نیزه کردند و گفتند "به این قرآن قسم که مقصدمان صلح است" بابیان نیز با آنکه خصلت فربکارانه و حیله ورزانه آنها را می دانستند ، فقط به احترام قرآن به خیمه این نامردمان رفتند و سرهایشان به خنجر اهل کین بریده شد.
آیا تاریخ با بازی ناجوانمردانه همان بازیگران پیشین تکرار می شود؟ و آیا تاریخ در روزگاری که دیگر بیمناک از بیان حقیقت نیست، پلیدیها را نمایان نخواهد ساخت؟