دوشنبه، آذر ۸

شروع محکومیت مسعود عطاییان و سامان ثابتی از شهروندان بهایی قائم شهر



هنوز چند هفته از آزادی سیمین گرجی نگذشته است که دو نفر دیگر از اعضای جامعه بهاییان قائمشهر، مسعود عطائیان و سامان ثابتی بورخیلی به زندان فراخوانده شدند. آزار و اذیت بهاییان قائمشهر و استان مازندران با شدت به روند خود ادامه می‌دهد. تهدیدات، بازداشتهای مکرر و بی دلیل، زندان و تبعید بهاییان تبدیل به شیوه رایج برای ارعاب و سرکوب این جامعه ستمدیده شده است.

پنجه‌های شوم زندانهای استان مازندران، از همان اوان انقلاب سایه تهدید خود را بر سر خانواده‌های بهاییاین نواحی که از دیر باز قربانی تبعیضات حکومتی هستند گسترده است. در سال ۱۳۶۳ دوازده خانواده بهایی مورد هجوم شبانه سپاه قرار گرفتند که به بازداشت شش ماهه دوازده بهایی انجامید. مسعود عطائیان از جمله آن زندانیان بود.

در سال ۸۷ در هجومی دوباره به منزلش دستگیر و مدت ۲ ماه در بازداشت انفرادی اداره اطلاعات بود. در این مدت همسر وی نیز که برای پیگیری کار شوهرش به دفاتر قضايی مراجعه می‌کرد، مورد غضب واقع و چندی را به عنوان گروگان در بازداشت گذراند. دادگاه ساری در حکم اخیر خود مسعود عطائیان را به دلیل داشتن جزوات بهایی و تبلیغ علیه نظام از طریق تبلیغ بهاییت به ۱۰ ماه زندان محکوم کرده است.
*برای اطلاعات بیشتر درباره حوادث و آزارهای وارد بر بهاییان مازندران می توانید به این لینک مراجعه کنید: http://domjonbanak.blogspot.com/search?q=%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF+%D8%B9%D8%B7%D8%A7%D8%A6%DB%8C%D8%A7%D9%86

جمعه، آذر ۵

آتش افروزان این بار مغازه بهاییان رفسنجان !را نشانه رفتند












باز هم این بنامان،در لباس گمنامی، از تاریکی شب فرصتی ساختند، تا خانه و مغازه های دیگری از بهاییان را به آتش کشند؛ در شهررفسنجان از آبان ماه سال جاری 5 مغازه متعلق به بهاییان این شهر طعمه آتش شده است.
در شامگاه 3 و 5 آبان ماه 89 سه تعمیرگاه لوازم خانگی و در بامداد یکشنبه 24 آبان ماه نیز دو مغازه دیگر این شهروندان، به آتش کشیده شد.
هیچ کس هم پاسخگو نیست. اگر نیروهای اطلاعات شبانه روز در حال دستگیری " بر هم زنندگان امنیت ملی" هستند، پس چرا این همه ناامنی و به طور خاص برای گروههای خاصی رخ می دهد. چرا هیچ نهادی حاضر به جست و جوی خرابکاران نیست؟
آتش سوزی در ارتباط با جامعه بهایی ایران از سوزاندن خود فرد بهایی آغاز می شود و تا اموال و خانه و اتوموبیل و مغازه و دام و مزرعه و حتی سنگ قبر و گورستانش ادامه می یابد. در ابتدای انقلاب اسلامی، در یک روز پاییزی مثل همین روزها شکر نساء معصومی و محمد حسین معصومی از بهاییان روستای نوک بیرجند توسط نیروهای دولتی کشته شدند. این مامورین شکر نساء معصومی را با طناب بستند و بر کلبه اش نفت ریختند و خانه را به آتش کشیدند و این زن در خانه سوخت؛ در هشتم آذر ماه59. ربودن روح الله رضایی و سوزاندن صورت و بدنش با ته سیگار داغ، نمونه دیگری از این افتار غیر انسانی ست. سوزاندن زمین کشاورزی یک پیرمرد بهایی در خِبر کرمان، سوزاندن محصولات کشاورزی پیرمرد دیگر در سنگسر، به آتش کشیدن اتوموبیل یکی از بهاییان رفسنجان، پرتاب کوکتل مولوتوف به خانه دو تن از بهاییان سمنان و ویلا شهر اصفهان و نیزآتش زدن مغازه لوازم یدکی پیمان شادمان و اکبر پورحسینی در سمنان، به آتش کشیدن مغازه مبلمان خانواده احراری در کرج، آتش زدن گورستان بهاییان سمنان و نیز سوزاندن و تخریب خانه 50 تن از بهاییان روستای ایول، تنها نمونه هایی از این ناامنی و ظلم آشکار است.
علاوه بر اهداف آشکار و پنهان و سازمان یافته ای که در ارتباط با پیروان آیین بهایی در ایران صورت می گیرد، خفقان اقتصادی چهره آبله روی خود را بیشتر نشان می دهد.
لغو امتیاز مغازه بهاییان، پلمپ مغازه، آتش زدن و لطمه، مصادره اموال، ممنوعیت کار در مشاغل دولتی و بسیاری از کارهای خصوصی، بستن حسابهای بانکی و به طور کلی تحت فشار گذاردن بهاییان به خصوص در مناطق کوچکتر، به نیت کوچاندن اجباری این افراد صورت می گیرد؛ جنایتی که با عنوان" مهاجرت اجباری " هم از آن یاد می شود.کوچاندنی که در آن فشاری شدید اما خارج از دید بینندگان بیرونی بر افراد یک گروه تحمیل می شود؛ روشی در نهایت تزویر.شیوه ای که می خواهددر عصر اطلاعات، واقعیت را گل اندود کند؛ سوختن را به توهم جلوه دهد، محرومیت از تحصیل هزاران جوان بهایی در طی 30 سال و لا اقل دو نسل را به دروغ، یک مظلوم نمایی قلمداد کند و تاریخ واقعی امروز را در برابر بینندگان واقعیش خیال پردازی بخواند.
این طور به نظر می رسد این گمنامان که هر روز تعدادشان نیز رو به تزاید است، دچار جنون آتش افروزی اند که البته با تعصب و مغز شویی هم تلفیق شده و بر شدتش افزوده است و البته جالب این است که خانه بهاییان را در نقاط مختلف ایران هدف می گیرند.!!!

اخراج دو دانش آموز نوجوان بهایی در اصفهان

این طوفان بیداد سر باز ایستادن ندارد و هر روز ویرانی بی عدالتیش را در گوشه ای از این مرز و بوم تحفه می برد.پیر و جوان و خردسال و سالخورده هم نمی شناسد.
در ادامه گسترش این طوفان دو دانش آموز بهایی ساکن اصفهان از مدرسه راهنمایی اخراج شدند.

بهار روحاني و بارقه احراري دانش آموزان بهایی كلاس اول راهنمايي از 21 مهر ماه89 اجازه ادامه تحصیل در مدرسه خود را نیافتند.علت اخراج اين دو نفر امضا نكردن تعهدي بوده است كه توسط مسئولان حراست آموزش و پرورش در اختيارشان قرار گرفته بود . لازم به ذكر است كه مسئولان مربوطه امضاي اين تعهد را شرط ثبت نام دانش آموزان مقرر فرمودند و از آنجا كه متن تعهد تنظيمي بر خلاف حقوق انساني و شهروندي مي‌باشد نامبردگان از امضاي آن خودداري كرده در پي اين امتناع بدون ارائه‌ي هرگونه مدركي كتبي مبني بر "ذكر علت اخراج"، از مدرسه اخراج شدند . در پي اخراج این دو نوجوان، خانواده های ایشان به مراجع مختلف استان و كشور اعم از اداره‌ي كل آموزش و پرورش استان اصفهان ، امام جمعه ، نمايندگان مجلس ، ديوان عدالت اداري ، وزارت آموزش و پرورش و . . . مراجعه کردند و متاسفانه از جانب هيچ يك پاسخي دريافت نکردند . این دو دختر نوجوان 11 ساله در حال مطالعه دروس خود در منزل هستند، شاید که نسیم عدلی بوزد! شاید!

چهارشنبه، آذر ۳

دستگیری دو شهروند بهایی زن در نور مازندران


هنوز چند روزی از خبر یورش نا به هنگام مسئولین امنیتی به منازل و مراسم مذهبی بهاییان نور نگذشته است که دو شهروند بهایی دیگر در این شهرستان دستگیر شدند. به گزارش وبلاگ " ای بها" صبح روز 29 آبان ماه 89 مامورین امینیتی نور، شیدا تایید مادرش را دستگیر نموده و به زندان ساری منتقل کردند.خانواده تایید 2 هفته قبل در 15 آبان ماه شاهد هجوم ماموران اطلاعات به منزل خود بودند.
پیش از این نیز در 12 آبان 89، به ضیافت بهاییان نور حمله شد و علاوه بر ایجاد رعب و وحشت در میان شرکت کنندگان و پخش پرسشنامه و بازپرسی، صاحبخانه، محمود رزی و نیز جمال چوپانی را دستگیر کردند. 3 روز بعد در 15 آبان ماه به خانه دو شهروند بهایی دیگر در این شهر هجوم برده شد و مامورین امنیتی اقدام به تفتیش منزل و ضبط کیس و کامپیوتر، رسیور ماهواره، کتب، سی دی و تصاویر مربوط به دیانت بهایی در خانه خانواده های شهنازی و تایید نمودند.
استان مازندران، چندیست مورد یورش های سازمان یافته نیروهای دولتی قرار گرفته است.شاید نقطه شروعی برای آن نتوان متصور شد اما تخریب های شبانه گورستان بهاییان قائم شهر در سال 1386 واقع در قادیکلای چاله زمین، روستایی در نزدیکی قائم شهر، کلنگ بدفرجامی بود که ضربه اول آزارهای بعدی بر بهاییان مازندران را بر زمین می کوبید. دستگیری های گسترده در قائم شهر، ساری، تنکابن، بهشهر، بابل، بابلسر و بهنمیر، اخراج دانشجویان، تخریب و آتش زدن 50 خانه در ایول، مصادره زمین های بهاییان این شهرستان، به مزایده گذاردن گورستان بهاییان ایول، هجوم به منازل و مراسم مذهبی در تنکابن، برپایی سمینارهایی دروغین بر ضد دیانت بهایی و بهاییان و تحریک مردم بر ضد ایشان و اینک دستگیری بهاییان زادگاه بهاالله ، بنیانگذاراین آیین.
رقابتی ست عجیب؛ ظالم بر ظالم پیشی می گیرد. در سمنان پدر بی گناهی را 3 سال به زندان می افکنند، مسئولین مازندران، احساس باخت می کنند و می اندیشند چه ظلم بیشتری می توان بر این ها روا داشت. در مشهد زنان بهایی زندان وکیل آباد را تحت فشار قرار می دهند، باز مسئولین مازندران احساس عقب ماندگی می کنند. به راستی چه کسی پیروز این میدان است. پیکاری میان ظالم و ظالم تر و مدالی که به ظالم ترین بخشیده می شود و رقابتی که بازنده اش عدالت و انسانیت است.

* تصویری از استان زیبای مازندران

شنبه، آبان ۲۹

هجوم گسترده به مراسم مذهبی بهاییان و دستگیری در نور مازندران!



در ادامه آزارهای رو به تزاید بهاییان مازندران یورشی از سوی اداره اطلاعات نور، چالوس و ساری به *ضیافت بهاییان شهرستان نور صورت پذیرفت.
این هجوم در غروب روز 12 آبان ماه و به منزل آقای رزی انجام گرفت و دو تن از بهاییان حاضر در این جلسه یعنی محمود رزی (صاحبخانه) و جمال چوپانی دستگیر شدند. ماموران امنیتی این ناحیه، از تمام بهائیان حاضر در این گرد همایی مذهبی توسط فرم پرسشنامه ای از پیش آماده شده، مشخصات فردی و خانوادگی و حتی مشخصات فرم بدن و رنگ مو و رنگ چشم وفرم بینی و آدرس تمام بستگان درجه یک را جویا شدند.
این هجوم دسته جمعی به همین جا ختم نشد. نیروهای اطلاعات در 15 آبان بار دیگر به منزل دو تن از بهائیان نور یعنی خانواده های شهنازی و تائید یورش برده و تمام کتب بهائی، سی دی، کیس، رسیور ماهواره و عکس های بهائی را به همراه خود بردند.
این بار مامورین امنیتی علاوه بر اتهامات بی اساس پیشین، مورد دیگری را نیز به این افراد متذکر شده اند و ورود کتب بهایی از خارج از کشور و نیز استخراج منابع از اینترنت و تکثیر آن را نیز به عنوان مورد اتهام عنوان کرده اند. این بدان معناست که بر خلاف ادعای باطل مامورین دولت مبنی بر آزادی مذاهب، بهاییان حتی به جرم داشتن کتب مربوط به آیین خود و مطالعه و استخراج منابع بهایی مورد برخورد قرار می گیرند. این سیاست های محدود کننده که هر روز دایره خود راتنگ تر می کند، بی گمان نشان از ترس مسئولین ایران از آشنایی ایرانیان با عقاید جدید و بر ملایی دروغ بافته های ایشان دارد.


* ضیافت نوزده روزه یکی از گردهمایی بهاییان است که هر نوزده روز یک بار برگزار می شود. در این تجمع سه بخش عمده وجود دارد: بخش "روحانی" مخصوص خواندن دعا و مناجات و تفکر بر معانی آن، بخش "اداری" مربوط به مشورت درباره مسائل جامعه بهایی و پیشنهاداتی برای بهبود و رفع مشکلات و نیز پیشرفت روحانی و اجتماعی بهاییان و سایر مردم می شود. در نهایت بخش " اجتماعی "ست که با هدف عمده الفت و محبت و تحکیم ارتباط بین اعضای جامعه بهایی صورت می گیرد. ضیافت شامل همه اعضای جامعه بهایی می گردد و در آن فرصتی برای انتخاب مسئولین جامعه بهایی در سطح محلی وجود دارد. اما پس از انقلاب 57 ، تمام محافل انتخابی بهایی تعطیل گردید و در نتیجه این کارکرد ضیافت در ایران از دست رفت .بهاییان در 30 سال گذشته محلی برای برپایی مراسم خود نداشته اند زیرا که تمام اماکن آنان توسط دولت غصب گردید؛ بنابراین جلسات دعا، مشورت یا ضیافت را در منزل خود و با تعداد محدود برگزار می کنند.

تهدید شهناز رنجبر(اولادی) از شهروندان بهایی قائم شهر


شهناز رنجبر از شهروندان بهایی قائم شهر که پیش از این در 17 خرداد ماه سال جاری و پس از احضار به اداره اطلاعات این شهرستان دستگیر شده بود، در ماه جاری دو تهدید تلفنی دریافت کرده است.
در تاریخ 8 آبان طی یک تماس تلفنی از خانم شهناز رنجبر خواسته شد که به دادگاه انقلاب ساری مراجعه نماید. وقتی ایشان گفتند که بدون احضاریه و حضور وکیلشان در دادگاه حاضر نخواهند شد، فرد پشت خط گفت که در صورت عدم مراجعه حکم غیابی برایش صادر می کنند.

امروز (29 آبان) دوباره با خانم رنجبر تماس گرفتند و گفتند که به دادگاه انقلاب ساری برود. ایشان همان حرفهای دفعه ی قبل را زدند و گفتند بدون احضاریه و بدون حضور وکیلشان در دادگاه حاضر نخواهند شد.

باز هم فرد پشت خط تهدید کرد که در صورت عدم مراجعه حکم جلب ایشان صادر خواهد شد. در این لحظه خانم رنجبر گفت جرمی مرتکب نشده که بخواهند حکم جلب برایش صادر کنند. فرد پشت خط جواب داد که خانم، مثل اینکه شما نمی دانید جرمتان "تبلیغ بر علیه نظام" است.

به نظر وکیل خانم رنجبر این تماسها فقط به جهت تهدید و ارعاب ایشان و خوانواده یشان است؛ و ظاهراً قصد دارند، تلاش کنند تا خانم رنجبر را بدون حضور وکیلش محاکمه کنند.

چهارشنبه، آبان ۱۹

مصادره زمین های کشاورزی بهاییان ایول

در طی 27 سال اخیر که بهاییان روستای ایول از روستای خود رانده شده اند، برای سر زدن به خانه و زمین های کشاورزی خود باید از پاسگاه منطقه اجازه می گرفتند و تنها مدت زمان محدودی اجازه برای حضور در روستا داشتند.

این بار که بهاییان روستای ایول برای کشت زمینهای خود طبق معمول با حکم پاسگاه به روستای خود مراجعه کردند، روستاییان مانع فعالیت ایشان شدند. بهاییان روستای ایول به پاسگاه تلمادرّه مراجعه کرده و به همراه ماموری باز گشتند. محلی ها نه تنها از کار کردن بهایی ها در زمین هایشان ممانعت کردند، بلکه خود در آن زمین ها مشغول به کشاورزی شدند. زمانی که بهاییان به قاضی پرونده مراجعه کرند، وی اعلام نمود، که نیروی انتظامی باید جلوی محلی ها را بگیرد؛ اما در مراجعه به پاسگاه اجازه ملاقات با رئیس پاسگاه را نیافتند.

در حال حاضر بعد از تخریب منازل بهاییان این روستا ، زمین های ایشان هم به دست محلی ها مصادره شده است و مسئولین نیروی انتظامی و قضایی نیز هیچ عکس العملی نسبت به این ظلم و بی قانونی آشکار نشان ندادند و در واقع تلویحا عمل غیر انسانی این افراد را تایید و تشویق کردند.
زمانی که در تیر ماه سال جاری 50 خانه بهاییان در روستای ایول به دست محلی های تحریک شده، تخریب شد و طعمه آتش گشت، مسئولین با وجود آگاهی از این تخریب و گزارشات پیاپی بهاییان این روستا، هیچ اقدامی برای جلوگیری انجام ندادند و راه را برای ظلم آشکار دیگری باز کردند.
زمانی که گورستان های بهایی تخریب می شوند، کسی به عهده نمی گیرد، عده ی ناشناس، روح الله رضایی شهروند بهایی شیراز را می ربایند و شکنجه می کنند و با سیگار بدنش را داغ می زنند، هیچ مسئولی حتی حاضر به پیگیری قضیه نمی شود، خانه ها و مغازه ها را در سمنان و کرج آتش می زنند یا شیشه ها را می شکنند، مسئولین اعلام می کنند، به ما ارتباطی ندارد، کار مردم است. چه کسی مسئول امنیت ملی در این سرزمین است و چه کسی چشم را بر این همه ناامنی ملی فرو می بندد و همین شهروندان بهایی را که هر روز در معرض صدها ناامنی قرار می گیرند به جرم" ایجاد ناامنی برای امنیت ملی" محاکمه می کنند؟ اینجاست که این سوال پیش می آید: ملت کیست و حفظ امنیت ملی برای چه کسانی فقط مصداق دارد؟؟!

سه‌شنبه، آبان ۱۸

روفیا بیدقی شهروند بهایی دستگیر شد! باز هم سمنان


عجب می گردد این چرخ گردون و هنوز، ظلم را از تن فرتوتش نمی تکاند. دختری که اولین قدمهایش را بر سنگهای سخت زندان گذارد و شروع به کشف زندگی کرد، 26 سال بعد بار دیگر میهمان این زندان سرزمینش می شود.
روفیا بیدقی شهروند بهایی اهل سمنان روز یک شنبه 16 آبان ماه به دست ماموران اطلاعات این شهرستان بازداشت شد. نیروهای امنیتی سمنان در 10 صبح این روز، با معرفی خود به عنوان مامورین ستاد خبری سمنان وارد مغازه گودرز بیدقی، پدر روفیا بیدقی شدند و اقدام به بردن این دختر 27 ساله نمودند؛ بی آنکه علت دستگیری را به خانواده وی اعلام نمایند.
پیش از این گودرز بیدقی در اسفند ماه 88 توسط مامورین اطلاعات سمنان دستگیر و مغازه اش پلمپ شده بود و منزلش به طور کامل مورد تجسس قرار گرفته بود. این شهروند بهایی دو ماه در زندان سمنان به سر برد و به قید وثیقه و به طور موقت آزاد گردید. حال نیز دختر نامبرده بدون دلیل دستگیر می شود. از دو روز پیش تا کنون روفیا بیدقی یک بار با خانواده خود تماس گرفته است و به آنهااعلام داشته که حالش خوب است و وسایل مورد نیاز را برایش بیاورند.
شگفت آن است که مادر روفیا بیدقی، زمانی که او و خواهرش طفلی خردسال بودند، به علت اعتقادش زندانی شده بود و این دختر، 26 سال پیش در زندان، اولین تجربه های کودکانه اش را آموخت و چه کس باور می کرد بعد از گذشت 26 سال، پس از گذر یک نسل، هنوز انسانی را به علت عقیده اش به زندان بیفکنند، از تحصیل محروم کنند، بربایند،اموالش را مصادره کنند، نیمه شبان به منزلش یورش برند، خانه اش را ویران کنند، بی حرمتی و ناسزا گویند و حتی از پیکر بی جانش نیز نگذرند؟

جمعه، آبان ۱۴

"بابا چرا تو؟ پدری که فردا به زندان خواهد رفت


اگرامروز پسر نه ساله سوسن تبیانیان، از غم دوری، از حق ابتدایی " در کنار مادر بودن" می گوید، فردا "ستاره" و "شکیب" از اندوه ندیدن پدری خواهند گفت که باید سه سال را در پشت میله های بی رحم زندان سمنان بگذراند.
سیامک ایقانی فردا 15 آبان ماه دوران محکومیت سه ساله خود را آغاز خواهد کرد. وی پیشتر در 7 اردیبهشت 88 در مغازه خود در سمنان دستگیر شده بود و به قید وثیقه 100 میلیون تومانی به طور موقت آزاد گردید. دادگاه اولیه و تجدید نظر او را به جرم" تبلیغ علیه نظام " و "تبلیغ بهاییت" به 3 سال حبس تعزیری محکوم نموده بود.
به مانند تمام موارد پیشین، هر فعالیت فرهنگی و بیان عقاید بهاییان و حتی در مواردی رسیدگی به امور مذهبی این اقلیت دینی، به عنوان"تبلیغ علیه نظام" تعبیر می شود تا بتوان به این کلام، احکام ناعادلانه صادر کرد؛ اما این بیداد تنها بر شخص زندانی نمی رود.
زمانی که در 25سحرگاه آذر ماه 87 به 20 خانه از بهاییان سمنان هجوم برده شد، همسر سیامک ایقانی باردار بود و نیز دختری خردسال در خانه داشت. در همان روز مادر این زن یعنی صهبا رضوانی را دستگیر کردند و منزل این 20 خانواده را زیر و رو نمودند. وقتی در 7 اردیبهشت 88 سیامک ایقانی بازداشت شد هنوز کودک دومشان به دنیا نیامده بود و همسر و کودک خردسالش این هجوم را بار دیگر تاب آوردند و اینک این پدر با دو فرزند خردسال باید روانه زندان شود. این ظلم بی دلیل تنها به سیامک ایقانی و سایر افرادی که با این احکام ناعادلانه محبوس می شوند، وارد نمی شود؛ کودکانی که ماهها وسالها و بهتر است بگوییم لحظه ها از داشتن پدر و مادر در کنار خویش محرومند نیز به درد می آیند، مادر و پدرانی که جگر گوشگانشان، به خاطر عقاید یا فعالیت های بشر دوستانه شان، باید سالهای جوانیشان را در این ظلمتکده ها بگذرانند هم بی نصیب نمی مانند؛ همسرانی که باید در تنهایی خود غم دوری عزیزانشان را فرو خورند و لبخند و امید به کودکانشان بخشند، نیز زیر این تازیانه بی عدالتی زخمی خواهند شد.
کجایند این مدعیان دین و خدا پرستی و عدالت که حتی کودکان بی گناه نیز از سیاهی احکام ناعادلانه شان در امان نیستند؟ در واقع آنان محکومند؛ آنان که در پشت عقاید تنگ و باور محدودشان اسیرند؛ که در دلشان جز عشق به خود و در ذهنشان جز باور محدود خویش نمی گنجد و خدا را به اندازه تفکر کوچک خود، حقیر داشته اند و حقیقت را در قالب تنگ توهماتشان خوار پنداشته اند!،

مامان چرا تو؟


این کلمات شفاف کودکانه از قلب و زبان کودکی 9 ساله تراویده که مادر بی گناهش به جرم اعتقاد به آیین بهایی و بیان باورهایش از 9 تیر ماه 89 دوران محکومیت خود را آغاز کرده است. او مجبور به تحمل یک سال و نیم حبس در زندان اوین است؛ در حالی که دو فرزند و همسرش در سمنان زندگی می کنند.



مامان چرا تو؟

می خواهم از دنیا سوال کنم که اگر بهائی بودن جرم است من هم یک بهائی هستم.پس چرا من نه؟

می خواهم بپرسم اگر مربی بودن در این دنیا جرم است پس چرا همه تلاش می کنند مربی باشند؟

می خواهم بپرسم اگر مربی اخلاق و ادب بودن جرم است پس چرا در مدرسه، سر کلاس، پشت نیمکت ها یاد می گیریم و می نویسیم: تعلیم و تعلّم عبادت است؟

آیا تا به حال شده است که چشم از خواب باز کنید و ببینید مادرتان در کنارتان نیست؟

آیا تا کنون شده است از درب مدرسه خارج شوید و ببینید کسی منتظر شما نیست؟

آیا تا به حال وارد خانه ای شده اید که بدانید بوی مهر مادر در آن به مشام نمی رسد؟

آیا تا به حال بهانه های خواهر کوچکترتان را شنیده اید که به دنبال مادر تا جلوی در می دود و مادر بالاجبار دستش را رها می کند و به همراه ماموران به طرف زندان روانه می شود؟

آیا هیچ وقت صدای گریه های شبانه تان را که ناشی از احساس دلتنگی تان است ،در زیر پتوی تان مخفی کرده اید؟

آیا تا به حال صدای دختر بچه ای را شنیده اید که از پشت گوشی تلفن با بغض به مادرش می گوید:مامان! چرا در جشن تولد من نبودی؟ ویا در زمان ملاقات در حالی که گوشی دستش است ، چشم در چشم مادرش دوخته ،با حسرت به او نگاه می کند ومی گوید: مامان چرا از پشت شیشه بیرون نمی آیی؟!

در حالی که صدای تپش قلبش را هنگامی که در پشت شیشه ها به انتظار دیدار مادر ایستاده ،می توان شنید

.

آیا کسی هست که به سوالاتم پاسخ دهد که چرا نیمه شب ها شعله آتشی خانه مان را روشن می کند که صدای مهیبش اهل کوچه را بیدار می کند؟

چرا ما از رفتن به مغازه مادرم محروم شده ایم؟

چرا باید روی درب و شیشه مغازه مادرم شعار بنویسند و مغازه پدرم را آتش بزنند؟

آیا کسی هست که به این سوالاتم پاسخ گوید؟



در گوشه گوشه شهرمان،در اطراف کشورمان و در تمام دنیا به دنبال عدالت می گردم.

کجا می توانم این عدالت را پیدا کنم؟

آیا کسی صدای من را می شنود؟

چرا دنیا به جای آنکه کودکانش را در دامان مهر و محبت و عشق و صداقت پرورش دهد آنها را در دریای ظلم و بی عدالتی و تعصبات گرفتار کرده است؟



مامان جان اگر تو را به خاطر بهائی بودنت زندانی کرده اند پس من هم یک بهائی هستم .

بیایید و مرا هم با خود ببرید."

سه‌شنبه، آبان ۱۱

سایه های تن ما! نوشته ای از رها ثابت


فرمود :"اکتب ما القیناک من مداد النور علی لوح الروح و ان لن تقدر علی ذلک فاجعل المداد من جوهر الفواد و ان لن تستطیع فاکتب من مداد الاحمر الذی سفک فی سبیلی انه احلی عندی من کل شی لیثبت نوره الی الابد."
سایه های تن ما در افق ابری امروز بر چمن خاک به رنگ ...
گر چه تن در قفس تسلیم به اراده او محبوس است و روح در فضای بیکرانه عدلش پایبند قضای او . اما در این میانه جان در حلقه بند گیش چشم بصیرت می گشاید به زیباییهای آنچه زشتی است در سواد این خلق غافل و گوش زمزمه حقیقت می شنود از غبار بی غیرتی های مردان او تا ایثار کند آنچه به فضل ازلی در خانه دلش به امانت گذارده شده . و در این حال سایه های تن ما می رقصند به ترنم آن سروش غیبی که می نوازد نوای تنهایی آن تن غریبی را که می سوزد از شعله های سوزان دردی که از حمل امانت بی تاب شده و به خود می گوید که بسوزم یا بسوزانم؟
عزم غیرت جزم می کند تا بسوزد و می سوزد ... دود می شود... شعله می کشد... نور می دهد و خاموش می شود و خاکستری بر جا می ماند. شاید تن غریبی دیگر آن را به امانت حمل کند از برای برکت نور شعله ایمانش تا مگر در این روشنایی دیده شود زیبایی زشتی ها و عدالت ظلمها و دانش جهل ها و محبت نفرتها و ایثار خودخواهی ها و منقوش شود رنگ سایه های تن ما در افق ابری امروز بر چمن خاک.
رها
6/8/89

آزادی سیمین گرجی شهروند بهایی، پس از اتمام دوران محکومیت!


بنا به گزارش خبرگزاری رهانا، سیمین گرجی، شهروند بهایی اهل قائم شهر در 8 آبان ماه 89 و پس از گذراندن دوران محکومیت خود از زندان ساری آزاد شد.
وی پیش از این به یک سال حبس تعزیری محکوم شده بود و از آنجا که پیشتر 6 ماه از آن را گذرانده بود، مجبور به تحمل 6 ماه دیگر شد. سیمین گرجی تا به حال چهار بار و در سال های 1384، 1386 و و 1389 1387 دستگیر شده بود. در سه مورد پیشین با تحمل مدتی حبس و بازجویی و به قید وثیقه آزاد شده بود.اتهام او "تبلیغ علیه نظام از طریق تبلیغ بهاییت" عنوان شده بود. وی در بار آخر از 15 اردیبهشت سال جاری تا 8 آبان امسال را در زندان ساری گذرانده بود.