دوشنبه، فروردین ۱۰

هنوز در انفرادی !



بیش از دو ماه می گذرد که بی حکم و اتهام در زندان اطلاعات مشهد به سر می برند. جلایروحدت و سیما اشراقی که در روز 7 بهمن ماه1387 دستگیر و به همراه عده ای دیگر خانه هایشان مورد هجوم نیروهای وزارت اطلاعات قرار گرفت، با گذشت دو ماه، شرایط سخت سلول انفرادی را سپری می کنند؛ بی آنکه علت دستگیریشان بر خانواده و خودشان آشکار شود. تنها جملاتی تهدید کننده با" کلماتی مبهم" نظیر:"جرمشان خیلی سنگین است" بر زبان مسئولین امور رانده می شود. در این 60 روز جلایر وحدت حتی اجازه یکبار ملاقات با خانواده خود را هم نداشته است و تنها 4 بار به مدت بسیار محدود با خانواده خود تماس تلفنی برقرار نموده است.
سیما اشراقی نیز با انکه در تاریخ 20 اسفند ملاقات کوتاهی با خانواده خود داشته است اما هنوز در انفرادی به سر می برد و چندین بار با اعضای خانواده خود تماس تلفنی گرفته است که آخرین این تماسها در روز 30 اسفند 87 صورت گرفته است.

یکشنبه، فروردین ۲

قاصدک! هان چه خبر آوردی؟!


صدای پای بهار در دشتزارها و کوچه ها می پیچد و سرزندگی و حرکت از بقچه سبزش بر عالم بخشیده می شود.شیره های خجول در آوند گیاهان به رقص می آیند و زبان گنگ جوانه ها به قدوم فروردین گشوده می شود.زمستان و سرما کوله بار می بندد وجوی و رود به ترانه سرایی بهار از زندان و اسارت جمود و ظلم می رهد و جاری می شود. اما در این جشن آزادی و سرود، در این هنگامه جوش و رستاخیز بیداد که زمستان در دادگاه عدل به زنجیر کشیده می شود و دهان بند خموشی از دهان شکوفه ها به کنار می رود و به گفتار می آیند، برخی از هموطنانمان در بندند. از بوسیدن و دیدار خانواده هایشان محرومند. از شکفتن طبیعت و لبخند کودکانشان ممنوعند. جای اقاقی بر دیوار شان میله روییده و جای قهقهه، سکوت. به یاد 31 بهایی در بند و دیگر هموطنان زندانیمان، نظاره گر آزادی طبیعت و بالیدن کودکان ایران زمینیم. به امید روزی که سبق خوان مکتب مدارا و مهر و ادب آموخته دبستان تساهل وبخشش گردیم ودر دستهایمان جای زنجیر و بند، شقایق و لبخند روید
در سالی که گذشت تعداد زیادی از پیروان آیین بهایی در شهرهای مختلف تنها به جرم بهایی بودن و البته با بهانه هایی دیگر به زندان یا تبعید گرفتار شدند. بعضی از ایشان بعد از چندی با قید ضمانت آزاد شدند و برخی دیگر هنوز در زندان به سر می برند. چندی از آنان با حکم و دیگرانی بدون حکم در پس میله هایند و دو نفر از آنان نیز در روز 28 اسفند ماه در شیراز گرفتار شده اند. اسامی 29نفر فعلی که در زندانهای مختلف یا تبعید روزگار به سر می برند، به قرار ذیل است: طاهر اسكندريان (سمنان ).-مهران بندي (يزد ) - پويا تبيانيان ( سمنان )- ساسان تقوا (شيراز )- وحيد تيز فهم (ياران ) - رها ثابت (شيراز ) - مهوش ثابت ( ياران ) – جمال الدين خانجاني ( ياران ) – سعيد رضايي(ياران ) - صهبا رضواني ( سمنان ) – فريبا كمال آبادي( ياران ) – علي عسگر روانبخش( ياسوج ) – هاله روحي (شيراز ) –فيض الله روشن (ساري)- عادل فنائيان ( سمنان ) – زليخا موسوي( ياسوج ) – فؤاد نعيمي (ساري ) -عفيف نعيمي ( ياران)- عباس نوراني ( سمنان ) – روحيه يزداني ( ياسوج ) – بهروز توكلي ( ياران ) – سيما اشراقي (مشهد )– جلاير وحدت (مشهد ) – بديع الله فضلي (تنكابن )– مهران كرمي ( شيراز ) – رستم بهي فر ( يزد )- هاله هوشمندی(شیراز)- فرهام معصومی (شیراز) - پيمان روحي (يزد )
تبعيد شدگان بهايي :
– سيامك ابراهيميان ( تنكابن ) به زابل - مظفر ايوبي ( همدان ) به خاش

دوشنبه، اسفند ۲۶

در ابتدا کلمه بود




در این شهر کلمات به سخن می آیند. سخنی لبریز ازدشنام و توهین. در این شهربرخی هر چه می خواهند می کنند، هر کلامی در ذهنشان می گذرد بر زبان می آورند یا بر آجر و سیمانها نقش می زنند و کسی را کاری با آنها نیست. آری اینجا سمنان است.شهری که چندیست بر شهروندان بهاییش بیش از پیش آزار و بی مهری روا می دارند .با بمب و زندان و یورش و پلمپ مغازه ها و این بار با شعارهایی که بر در و دیوار خانه ها نوشته اند، پذیرای هم وطنان خویشند و مسئولین نیز یا توان یافتن این افراد را ندارند یا خود، آنان را اجیر کرده اند.
ساعت یک بامداد یکشنبه 25 اسفند ماه فرد یا افرادی بر در و دیوار 5 منزل و مغازه بهاییان سمنان، شعارهایی نگاشته اند.در منازل آقایان 1-علی احسانی ، نوش آذر خانجانی 2- آقایان هژیر هدایتی ، عزت الله وجدانی ، بهروز فیروزیان 3 - آقایان نجات الله خانجان ، بهفر خانجانی وخانم بهناز خانجانی 4 - آقایان سیاوش جابری وخانم شهناز پیراسته و با مضامین تقریبا شبیه هم از جمله مرگ بر بهائی ، بهائی برو گمشو ، بهائی = با اسرائیل و کافر منقش شده است.
عجیب آنست زمانی که اهالی منزل پی به این عمل برده و با پلیس 110 تماس گرفته اند، مسئولین بعد از 15 دقیقه سر و کله شان پیدا شده و به گزارشی ساده درباره محل اکتفا کرده اند و علی رغم اینکه در ابتدا اعلام کرده بودند پلیس آگاهی و نیروهای اطلاعات برای ردیابی این افراد و بازدید محل خواهند آمد، در هنگام رفتن بیان کردند که نیازی به حضور آنان نیست و ما گزارش کاملی تهیه کرده ایم .
این است صدایی که از کلمات در این شهر بلند می شود. فحش و ناسزا و توهین. در سحرگاه رستن بهار، این کینه پروران و زمستان کیشان، واژه ها را نیز می خشکانند .

شنبه، اسفند ۲۴

سمنان و دستورهای از بالا!!!

در تاریخ 20/12/87 مامورین اداره اماکن سمنان با حضور در محل فروشگاه خانم شمیل پیراسته
همسر آقای بهفر خانجانی) اقدام به پلمپ محل کسب ایشان نمودند جواز کسب فروشگاه لباس وی حدودا" یک هفته قبل بدون هیچ دلیل قانونی و صرفا" بعلت عقیده (بهائی بودن)با عنوان
- اسقاط صلاحیت- باطل گردید و پس از مهلت یک هفته ای این فروشگاه در روز سه شنبه 20/12/87 پلمپ شد. این در حالیست که که دلیل بستن این فروشگاه نیز صرفا – دستور از بالا – ذکر گردیده است. قابل توجه آنکه منزل این خانم تاکنون دو بار هدف پرتاپ بمب دستی یا همان کوکتل مولوتوف قرار گرفته است.همچانکه منزل مادر وی نیز یک بار مورد حمله و اصابت بمب دستی قرار گرفته است.

زندان در زندان




سه مرد جرمشان این بود :
تبلیغ بر علیه نظام و حکمشان 6 ماه زندان تعزیری پس از گذشت 3 سال از زمان دادرسی ناگهان روز 14/10/87 به دادگاه فرا خوانده شده و در همان جا به اجرای حکم معرفی شدند و رهسپار زندان; یکی مهندس یکی صنعتگر ودیگری کارمند .
اینکه چرابه زندان محکوم شدند ومجرم قلمداد گشتند بسیار مهم است اما این موضوع سخنم نیست. صحبت بر سر آنست که حقوق یک زندانی چیست و آیا میتوان یک زندانی را نیز از آن حداقل حقوق خویش به ناحق محروم ساخت؟ آنچه که بر سر این مسجونین یعنی آقایان عباس نورانی و عادل فنائیان و طاهر اسکندریان در زندان سمنان میگذرد گواهی است بر وقوع این واقعیت تلخ.
در ابتدا برطبق قوانین عمومی زندان این سه نفر نیز همانند بقیه زندانیان ،در طول روز میتوانستند از اطاق خود خارج شده و به هوا خوری بروند اما بزودی قدرت حاکمه با عنوان "شورای زندان" تصمیم میگیرداولین مورد از این حداقل حقوق را از آنان سلب نماید:
"این زندانیان نباید با دیگر زندانیان تماس داشته باشند زیرا ممکن است برافکار آنها تاثیر گذارند"پس درب اتاق آنها بسته میشود واز معاشرت آنان با سایرزندانیان جلوگیری میشود
و ساعت هواخوری فقط به یک ساعت در روز تقلیل می یابد ساعتی که تمام زندانی های دیگراز محوطه هواخوری خارج شده و فقط این سه زندانی باید به تنهایی کل هوای حیاط را استنشاق نمایند.
اما این همه ماجرا نبود .در ادامه در دیگری نیز برروی آنها بسته شد " حق مرخصی"
واین خود حکایتی جالب دارد:
طبق قوانین عمومی زندان، زندانیان میتوانند به مرخصی بروند واین سه زندانی هم در خواست مرخصی می نمایندو قاضی زندان با در خواست این سه نفر همراه با دیگر زندانیان موافقت مینماید وبه خانواده آنان اعلان میکند که برای هر یک وثیقه ای به مبلغ سه میلیون تومان به حساب دولت واریز نمایند.اصرار همسران این سه نفر که اکنون نان آور آنها در بند است برای کاهش این هزینه به جائی نمیرسد ونهایتا"این مبلغ فراهم شده و به حساب دولت واریز میگردد. صبح روز بعد همسران و فرزندان این سه مسجون با قلبی مملواز امید و شادی که بزودی پدر و همسران خود را ولو برای مدتی کوتا ه در کنار خود خواهند دید به جهت تحویل فیش بانکی به زندان مراجعه می کنند اما به دستور دادستان سمنان "این سه زندانی تا پایان دوران محکومیت خویش حق مرخصی ندارند" به همین سادگی حقی دیگر از آنان سلب می شود.
آری این 3 مرد تا پایان محکومیت خود بدون مرخصی در زندان خواهند ماند اماآیا زندانبانان وبیدادگران تا ابد در زندان وهم خویش ودر پس میله های تاریخ به اسارت خواهند رفت؟
.

باز هم اخراج!


روند اخراج دانشجویان بهایی از دانشگاههای کشور رو به تزاید است. با تشدید آزارهای گونان و همه جانبه بر جامعه بهایی ایران، اخراج دانشجویان بهایی که بعضا در ترمهای آخر دوره کارشناسی مشغول تحصیلند، افزایش یافته است. مینو شهریاری زواره دانشجوی رشته اقتصاد در دانشگاه دولتی سمنان در تاریخ 11 اسفند 1387 تنها به علت اعتقاد به آیین بهایی از دانشگاه اخراج شد.
به گفته وی، او که در ترم اول اقتصاد نظری مشغول تحصیل بود مرتبا مورد تهدید قرار می گرفت که اگر در فرم ستون دین، نام بهایی قید شود ، مشکلات فراوانی برای او ایجاد خواهد شد. از جمله توسط اساتید و دانشجویان دیگر مورد تبعیض قرار می گیرد و آنقدر وی را مورد آزار قرار می دهند تا خود مجبور به انصراف گردد.
گرچه این تهدیدات بیش از آنکه جنبه واقعی به خود بگیرد به منظور بیم و ترس وی مطرح می شده ولی نهایتا در روز 11 اسفند از ثبت نام وی خودداری می شود و پاسخ مسئولین آموزش دانشگاه به وی جز بی احترامی و توهین چیزی نبوده است. در ضمن مسئولین مدعی شده اند که اگراعتراضی در میان است با دادستان سمنان مطرح نماید و البته بغض و کینه دادستان سمنان با بهاییان بر همه روشن است.
به نظر می رسد اخراج دانشجویان بهایی در راستای هدف فقر فرهنگی و منفعل نمودن این جامعه صورت می گیرد ولی با کمال تاسف باید به دست اندرکاران این عمل غیر عادلانه بیان داشت که شوق جوانان بهایی برای کسب علم و کمالات با هیچ آبی خاموش نخواهد شد گرچه به سنگلاخ و گردنه بیفتد ولی توقف نخواهد گرفت زیرا که در باور اینان "علم به منزله جناح است از برای وجود ومرقاتست از برای صعود. تحصیلش بر کل لازم"
بنابراین در سختی و محرومیت از پای ننشینند و دل به سفله ها و روز مره گی
دون این گردون خوش نکنند
. آفتاب جهانتاب عدالت و مهر سر برخواهد کشید و بر پهنه گیتی گسترده خواهد شد و سایه گستران و ظالمانند که رسوای عالمیانند. .

جمعه، اسفند ۲۳

سمنان و وضع بي مثالش!


بطن سمنان روزهاست که آبستن آزار و اذیت بهاییان است. در ادامه این فشارها روز یکشنبه 18 اسفند پویا تبیانیان 23 ساله از بهاییان سمنان دستگیر شد. مامورین وزارت اطلاعات در ساعت 3 بعد از ظهر به محل کار وی مراجعه نموده و پس از جستجوی محل و ضبط بدون مجوز دو کامپیوتر مربوط به صاحبکارش، او را به همراه خویش بردند. در همان زمان بار دیگر به منزل او رفته و محل را مورد تفتیش قرار دادند و وسایلی را نیز به همراه خویش به یغما بردند.
قابل تامل است که منزل پویا تبیانیان از منازلی ست که پیش از این در تاریخ 25 آذر ماه طی هجوم دسته جمعی به منازل بهاییان سمنان، مورد بازرسی قرار گرفته بود.
نامبرده در همین روز به زندان سمنان منتقل شد و در نتیجه پیگیری های مداوم مادرش، در ساعت 12شب اطلاعی از وی به دست آمد.

پنجشنبه، اسفند ۲۲

باز بوی تهمت در فضای محرابها پیچید

به دنبال تشدید تضییقات و آزار بهاییان سمنان که از آذر 87 شدتی بی سابقه یافته است، آگهی های تبلیغاتی بزرگ نصب شده در سطح شهر، حکایت از برگزاری یک همایش عمومی با عنوان" راههای مقابله با فرقه ضاله بهاییت و وهابیت" با سخنرانی آقای نصیری فرد در روز 20/12/87 در مسجد عابدینیه دارد.
قابل ذکر است تخریب قبرستان بهاییان شهر سمنان، و به آتش کشیدن تاسیسات آن و همچنین 5 مورد پرتاب کوکتول مولوتوف به سمت منازل و مغازه های بهاییان سمنان در طی دو ماه اخیر و تهدیدات جانی تلفنی از طرف افراد ناشناس ، همگی وقایعی بودند که پس از برگزاری همایشهای مشابه در سطح شهر به وقوع پیوسته بودند. جالب آنکه پس از گذشت بیش ازدو ماه و تکرار چنین وقایعی که مسببین آن به گفته مسئولان امنیتی و نظامی شهر" افراد تندرو" یا نیروهای مردمی" می باشند، هنوز هیچ متهمی یافت نشده است. این نکته زمانی عجیب جلوه می نماید که بدانیم شهر سمنان بنابر اعلان رسانه های عمومی و محلی، یکی از شهرهای نمونه ایران است که ضریب امنیتی بالایی دارد. حال با این اوصاف پس از این همایش آیا باید منتظر کوکتل مولوتوف دیگری باشیم؟

نقدي بر دادنامه صهبا رضواني


صهبا رضواني در تاريخ 25 آذر ماه در هجوم فراگير نيروهاي اطلاعات به 20 منزل از منازل بهاييان سمنان دستگير شد. او تا 19 بهمن ماه بدون حكم در زندان سمنان به سر برد و در 20 روز اول دستگيري هيچ اطلاعي از وي به دست نيامد تا آنكه بنابر داد نامه 26 بهمن 1387 به اتهام تبليغ عليه نظام، تشكيل گروه غير قانوني خادمين و عضويت در گروه غير قانوني خادمين به 3 سال و 8 ماه حبس تعزيري محكوم شد. در شهر سمنان هيچ وكيلي وكالت وي را نپذيرفت و در تهران نيز خانواده وي با مشكلات بسياري براي تقبل وكيل مواجه شدند.
در اين دادنامه مواردي به چشم مي خورد كه قابل تامل است وگر چه جاي بررسي جز به جز آن نيست ولي مي توان برخي نكات آن را مورد بررسي قرار داد.
- اين دادنامه توسط شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامي سمنان ،محمد زنگويي، تنظيم شده است.
- در راي دادگاه علاوه بر اتهامات وارده بر صهبا رضواني حدود 2 صفحه از 4 صفحه به بيان تاريخ آيين بهايي ( درست و غلطش پيشكش ) و فتاوي امام خميني و رهبر انقلاب اسلامي مي پردازد در حاليكه دادنامه جاي چنين سخن سرايي ها نيست.
- همه جا آيين بهايي با عنوان " فرقه ضاله بهاييت" ياد شده است گرچه هميشه با همين عنوان بر زبان مسئولين مي گردد اما جا نبداري و عدم انصاف و بي طرفي را به تمام و كمال در راي دادگاه به نمايش مي گذارد. در ضمن جملات تاسف انگيزي درباره بهاييان بي گناه اعدام شده در اوايل انقلاب نظير"اعدام قانوني !!!!تعدادي از بهاييان مفسد في الارض" نشان از بغض شديد نسبت به پيروان اين آيين دارد و قضاوت عادلانه در باب بهاييان را مخدوش خواهد كرد. در ضمن دفاع صهبا رضواني از اعدام غير قانوني ايشان، به تبليغ عليه نظام تعبير شده است.
- در همان ابتداي راي دادگاه، اغلاط واضحي به چشم مي خورد كه نشان از عدم مطالعه پيش از حكم را مي دهد :" تبليغ عليه نظام جمهوري اسلامي ايران از طريق آموزش كتابهاي 7 گانه فرقه ضاله بهاييت موسوم به "بيت العدل" مستقر در كشور محارب اسراييل جنايتكار". حتي كساني كه ورقي درباره آيين بهايي نخوانده اند، مي دانند يا شنيده اند كه "بيت العدل" 9 نفر منتخب جامعه جهاني بهايي هستند كه رهبري جامعه بين المللي بهايي را بر عهده دارند، نه كتابهاي آموزشي!. در واقع يك جمع 9 نفري با 7 جلد كتاب اشتباه گرفته شده است!!.
- بر اساس اظهارات اخير دادستان كل كشور آقاي دري نجف آبادي، در ايران داشتن هر عقيده اي بنابر قانون اساسي هيچ مجازاتي را در پي نخواهد داشت ولي ابراز آن به بهانه تشويش اذهان عمومي مستوجب جزا خواهد شد؛ ولي يكي از شواهد اتهام صهبا رضواني صرفا داشتن كتابها، جزوات و سي دي هاي مربوط به آيين بهايي است. سوال اينجاست. اعتقاد به يك باور به چه معناست؟ آيا خانه حريم خصوصي افراد نيست و آيا بهاييان حق ندارند در حريم خصوصي خود لوازم مربوط به عقيده خود را داشته باشند؟ آيا اينان حق بهره مندي از همين حداقل امنيت رواني را نيز در مرز و بوم خود ندارند؟
- مطلب ديگر درباره تضادي ست كه ميان راي دادگاه و فتواي امام خميني به چشم مي خورد. در فتواي امام خميني مذكور در صحيفه نوركه در دادنامه نيز آمده چنين است: " اگر دليلي ما نداشتيم به اينكه اينها "بهاييان" جاسوس آمريكا هستند جز طرفداري ريگان از آنها كافي بود. بهاييان يك مذهب نيستند . يك حزب هستند. يك حزبي كه در سابق انگلستان پشتيباني آنها را ميكرد و حالا هم آمريكا دارد پشتيباني مي كند" در اين سخنان كلمه اي از اسراييل برده نشده است . البته قبل از امام خميني هم به زعم علما، بهاييان جاسوس روس و انگليس بودند و آمريكايي در كار نبود و مدت زمانيست كه به جاسوس اسراييل تبديل شده اند. اين در حاليست كه هفت مدير جامعه بهايي ايران به جرم جاسوسي براي اسراييل محكوم شده اند و در دادنامه صهبا رضواني نيز سخن از اسراييل است نه آمريكا. در واقع سخنان امام خميني سبب استناد حكم دادگاه نمي شود بلكه آن را بيش از پيش به تضاد مي افكند.
- آنچه در سرتا سر اين دادنامه به ديده مي آيد، دشمن جلوه دادن بهاييان است در حاليكه هيچگاه مداركي دال بر خيانت ايشان بر وطن و هموطنان ارائه نشده است مگر تهمت و افترا كه نيازي به شاهد و مدرك ندارد.
آيا بهتر نيست جاي آنكه در پي دشمن بگرديم و هر روز قشري از هموطنان خود را دشمن و خائن بخوانيم، ايراني متحد اما متنوع داشته باشيم كه ساكنينش در آباداني كشور خويش مي كوشند؟

چهارشنبه، اسفند ۲۱

صدای پای آزادی در کوچه های اوین





امروز 21 اسفند ماه عزیز سمندری،پیام اغصانی،دیدار رئوفی رئوفی،‍‍‍نیما حقار و همچنین ژینوس سبحانی به قید وثیقه در حدود ساعت 16 از زندان اوین آزاد شدند. عزیز سمندری، پیام اغصانی ، دیدار رئوفی و ژینوس سبحانی که دو ماه در زندان اوین به سر بردند در هجوم نیروهای اطلاعات به منازلشان در بامداد روز چهارشنبه 25 دی ماه سال جاری، دستگیر و به زندان اوین منتقل شدند و پس از 1 ماه و چندی در سلول انفرادی و چند روز در بند عمومی از زندان آزاد شدند. نیما حقار نیز پس از گرفتاری در روز13 بهمن و گذراندن اکثر دوره حبس خود در سلول انفرادی، باقید ضمانت آزاد شد..
* تصاویر بالا ژینوس سبحانی،
سمت راست: عزیز سمندری، سمت چپ : پیام اغصانی
پایین: نیما حقار،

شنبه، اسفند ۱۷

بازجویی در فضای آزاد!

اشکان عنایتی ازبهاییان ساکن کرج از تاریخ اولین بازداشت خود در 7 بهمن ماه سال جاری تاکنون بطور متوسط هفته ای 3 مرتبه به یکی از شعب اطلاعات احضار گردیده و پیاپی مورد بازجویی و پیگیری حتی در امور کاملا بی ارتباط با وی قرار می گیرد
پیش از این نیز منزل اشکان عنایتی در تاریخ 5 بهمن ماه توسط نیروهای اطلاعات مورد تفتیش و هجوم قرار گرفته است...

آزارهای روانی از این دست ترفندی دیگر برای فشار بر جامعه بهایی ایران است. چه که فردی که مرتبا مورد بازجویی قرار می گیرد به زندانی منتقل نشده و حرفی از وی به میان نیامده است ولی عملا آزارهای روحی و روانی زندان بر او روا داشته می شود.

جمعه، اسفند ۱۶

امکانات جدید برای جوانان بهایی ایران!





هنوز چندی از سخنان محبت آمیز!!!! آقای دری نجف آبادی در باب خدمات جمهوری اسلامی و مهیا بودن امکانات فراوان برای بهاییان ایرانی نگذشته بود که سه دانشجوی جوان بهایی در روز 13 اسفند ماه از دانشگاه سهند تبریز اخراج شدند. فراز وزیر زاده، سینا دانا و سما نورانی در مهر ماه سال 1387در رشته مهندسی پزشکی دانشگاه اینترنتی سهند مشغول تحصیل بودند ولی تنها بعد از یک ترم درس خواندن در این دانشگاه به علت اعتقاد به آیین بهایی از ادامه تحصیلات خویش بازماندند. سایت تحصیلی این 3 جوان به دستور سازمان سنجش آموزش کشور بسته شده و از انتخاب واحد وثبت نام برای ترم آینده ممنوع شدند و هیچکس نیز به طور رسمی پاسخگوی محرومیت ایشان نمی باشد و تنها پاسخ مسئولین، بی احترامی و قطع تلفن این افراد بوده است. این 3 جوان 18 ساله مانند هزاران جوان بهایی دیگر از ابتدایی ترین حقوق شهروندی در زادگاه خویش محروم می شوند. آیا به گفته دادستان کشور اینان جاسوس یا فتنه گرند؟ آیا این محرومیت نیز خدمات جدیدیست که ایران بر شهروندانش ارائه می نماید یا امکانات اضافه ایست که بر جوانان پرتوان میهنش ارزانی می دارد؟
این پیر کهنسال وطن چه خواهد شد؟ جوانانش آواره سایر کشورها می شوند. دانشجویانش مورد بی حرمتی،آزار و شکنجه قرار می گیرند. معلمانش در گوشه زندانهای مخوف جان می سپارند و عمر پر بهایشان در پشت میله ها به گردی بدل می شود. صدای ظریف زنانش به فریاد دورگه مردان خموشی می گیرد . کودکانش در کتابهایشان دیگر رنگی از زاد بوم و مهر و بخشش نمی بینند. خمیده پشت و سفید موی و تشنه کام خواهد شد. با جوانان رفته با کودکان خسته و مردمانی شکسته.
ولی هنوز هستند رادمردان و زنان ایران زمین که بر بالین محتضر این کهنه دیار نشسته اند و به آب حکمت و دانایی و شجاعت و فداکاری پاشویه اش می کنند؛ گرچه بی وفایی بینند و سنگ جفا بر پیشانیشان رنگ خون نشاند. دل خون ایران نیز به همینان دلخوش است..

سه‌شنبه، اسفند ۱۳

گذر نامه اي براي سفر به زندان




در بامداد روز11 يكشنبه اسفند ماه آقای بدیع الله ابوالفضلی به اداره گذرنامه شهرستان تنکابن احضار و علیرغم مشخص نشدن درخواست استیناف او از دادگاه، دستگیر شد و برای اجرای حکم 2 سال حبس، به زندان تنکابن منتقل گردید
در روز شنبه 10 اسفند ماه مامورین اطلاعات شهر تنکابن به محل کار او رفته و از او می خواهند که فردای آن روز جهت پاره ای توضیحات به اداره گذرنامه تنکابن مراجعه نماید و او در 11 اسفند ماه به همراه همسر خود به اداره گذرنامه که جنب فرماندهی نیروی انتظامی تنکابن قرار دارد مراجعه نمود ودر همان محل دستگیر شد.. .
وي در تاریخ ۸ دی ۱۳۸۷ به اتهام «فعاليت در جامعه بهائی» ، «تبلیغ بهائیت و اقدام علیه جمهوری اسلامي»، «تبلیغ سری مسلمانان از طریق ارائه کتابها و مواد بهائی به آنها» به دو سال زندان محکوم شد. بديع الله ابوالفضلي در تیر ماه سال ۱۳۸۷ در محل کار خود بوسیله یکی از مأمورین وزارت اطلاعات و به دلائل بی اساسی که به شغل او مربوط مي شد و نه اعتقاد وي، دستگیر شد و ۲۹ روز در زندان انفرادی بسر برد. در این مدت، هشت بار، با بی حرمتی و فحاشی، از او بازجوئی به عمل آمد. طی بازجوئی، سئوالات بسیاری در مورد نظام اداری بهائی، فعالیتهای بهائی و علاقمندان به این آئین مطرح شد. اولین دادرسی ایشان در تاریخ ۲۵ مرداد ۱۳۸۷ در دادگاه تنکابن تشکیل شد و اتهام او "اقدام علیه نظام جمهوری اسلامی" تعيين گرديد و به طور شفاهي به وي ابلاغ شد. اين در حاليست كه هيچگونه مدرك كتبي به دست او داده نشد. آقای ابوالفضلی همان روز با ارائه وثیقه به مبلغ ۱۰۰،۰۰۰،۰۰۰ تومان آزاد شده بود تا آنكه در روز يكشنبه 11 اسفند دستگير و به زندان برده شد..

یکشنبه، اسفند ۱۱

اتهاماتي به رنگ مه و ابر

داستان چوپان دروغگو را همه مان خوانده ایم. او هم برای تفریح وخندیدن 3 بار دروغی گفت و بار دیگر کسی به حرفهایش اعتنا نکرد و آنگاه خود طعمه دروغهای پیشینش شد. اظهارات آقای دری نجف آبادی نیز بی شباهت به این داستان نیست.
او سه بار درباره بهاییان به ایراد سخن پرداخته و در هر سه بار دروغهایی گفته که عقل سلیم را به خنده می آورد ولی دروغ آخرش از همه بزرگتر است: " هفت ایرانی بهایی اتهامات خود را پذیرفته اند"
این جمله فقط برای بستن دهان مدافعان حقوق بشر گفته می شود. برای خموشی گرفتن اعتراضاتی که ریشه تبعیض و بیداد را در ایران می خواهد بخشکاند.
هر گاه صحبت از حقوق تضییع شده بهاییان با هموطنانمان پیش می آید ، آنان می گویند چرا تقیه نمی کنید؟ دروغی مصلحتی ست آخر جان و مال و ناموستان در خطر است و ما می گوییم با مظلومیت و قانون و صداقت، حقوق شهروندیمان را می خواهیم نه با دروغ و مخفی کاری. این را خود دادستان کل کشور هم که هر روز حرفش را عوض می کند، می داند.
این صداقت، نمایشی دروغین برای جلب ترحم مردم و مجامع بین المللی نیست.هیچ انسان و هیچ عقیده ای حاضر نیست تنها به علت نمایشی پوچ جان و عمر و آسایش و کودکان و آینده خود را از دست بدهد. جامعه بهایی ایران هیچگاه خود را چیزی جز آنچه بود، معرفی نکرد. زیرا قدرت را نه در جدال و فساد و خشونت و ریا و دروغ یافت بلکه در صداقت و یکرنگی آموخته بود. قدرتی که برای حاکمان و بسیاری از مردم ایران باور پذیر نیست. قدرتی که با استقامت و صبر و محبت ریشه کرده و رشد می کند و با هر بادی بر خود نمی لرزد.
چگونه می توان باور کرد که بعد از 160 سال کشتار، زندان، محرومیت، توهین و نشر اکاذیب در رسانه ها و منابر،باز هم تعالیم و آموزه های بهایی هر روز در سطح دنیا گسترش می یابد و در قلبها نفوذ می کند؟ چه کسی باور می کند بعد از این همه جداسازی جامعه بهایی از سایر مردم ایران، فشارهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی که هر یک به تنهایی قادر به فلج کردن افراد است، نتوانسته روحیه ابتکار و پویایی و امید را از بهاییان برباید. این ناباوری سبب می شود توهم جاسوسی را در برخی اذهان بپروراند. چگونه اینان دوام آوردند ؟ هر چه کردیم نخشکیدند؟ سرد نشدند؟ به خشونت دست نزدند؟ پس لابد از سوی سیاستی حمایت می شوند؟
شاید از جایی به ایشان منابع مالی می رسد! حتما در فکر براندازی و کسب قدرتند! این جملات حتی بر زبان برخی از هموطنان هم شنیده می شود و البته بر ایشان خرده ای نیست زیرا جز آنچه در کتابخانه ها و رسانه ها بر ضد بهاییان و آیینشان نوشته شده چیز دیگری عرضه نمی شود.
برای افرادی که بهاییان را نیز در پی قدرت سیاسی می دانند باید بگویم، پادشاه پیشین ساموا بهایی بود اما دین رسمی کشورش مسیحی و 90 درصد مردم این کشور کاتولیک و پروتستان هستند. آیا او نمی توانست دین خود را مذهب رسمی کشور قرار دهد؟ آیا او این قدرت را نداشت که مردمش را مجبور به اجرای احکام عقیده خود سازد؟ آنچه درآموزه های دیانت بهایی وجود دارد اجازه دیکتاتوری و تحمیل عقیده و اجبار را به کسی نمی دهد حتی به بالاترین مقام کشوری.
آری در قانون جمهوری اسلامی ایران تفتیش عقاید ممنوع است ولی باید دید در عمل در اینجا چه روی می دهد. حرفهای آقای دری نجف آبادی بیان قوانین كشوري ست ولي آنچه عمل مي كند بر خلاف آن است. هیچگاه اتهاماتی که وی بر بهاییان می زند اثبات نشده و هیچ مدرکی دال بر آن به دست نیامده است ولی ایشان اجازه بیان آزادانه حرفهای خود را دارد بی آنکه "ارتباط" ، "جاسوسی"، " امکانات" و " محبت" را تعریف کند و مقصود ذهنی خود را بر دیگران عیان کند ولی بهاییانی که 9 ماه بدون تفهیم اتهامی واضح و اجازه حتی یک بار دیدار با وکیل با گذراندن ماهها انفرادی در زندان به سر می برند وحتی حق نوشتن یک کلمه را در رسانه ها ندارند. این است تمام امکانات و محبتی که ایران در حق بهاییان رواداشته است.