شنبه، آبان ۱۴
نامه سرگشاده فریبا کرمی مادر منا مومنی به وزیر علوم در خصوص اخراج دخترش از دانشگاه
شنبه، ۰۷ آبان ۱۳۹۰
نامه سرگشاده فریبا کرمی مادر منا مومنی به وزیر علوم در خصوص اخراج دخترش از دانشگاه
جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی - فریبا کرمی، مادر منا مومنی دانشجوی اخراجی دانشگاه علوم پزشکی شیراز، نامه اي سرگشاده خطاب به دکتر وحید دستجردی، وزیر بهداشت و آقای کامران دانشجو، وزیر علوم، تحقیقات و فناوری در مورد اخراج دخترش منتشر کرده است.
خانم کرمی در قسمتی از این نامه نوشته است:
" آقایان محترم وزرای علوم وآموزش عالی و وزارت بهداشت، وزرای عالی مقامی که تحصیل فرزند عزیز تر از جانم به تصمیمات شما موکول و مربوط است، آیا این حق را دارم که بگویم آنگاه که نام شوهرم را باافتخار روی کارت ایثار و رشادت در زمان جنگ می نوشتند، خانواده او با هزار دلهره و ترس در انتظار باز گشتش می ماندند و از اینکه شاید این بار که مسئولیت خنثی کردن مین را بعهده دارد، پایش را، جانش را، سلامتی اش را دیگر نتواند به خانه برگرداند، به خود می لرزیدند، شاید درست درهمان موقع، روسای امروزی که حتی حاضر نشدند با منا رو به رو شوند، در امنیت حاصل از رشادت های بیشمار ایرانیانی همچون شوهرم به گذراندن دوره های دکترا و تخصصی خود با آرامش ادامه می دادند تا امروز فرزند او را از حق رشد انسانی اش باز بدارند و خود را در مقابل قانون و دین و عدالت و اخلاق و البته بارگاه الهی پاسخگو ندانند؟ "
لازم به توضیح است که مونا مومنی دانشوی ترم ۷ دانشگاه علوم پزشکی شیراز به دلیل "اعتقاد به آئین بهائی" در آغاز ترم تحصیلی جدید از دانشگاه اخراج شد.
متن این نامه به شرح زیر است:
سرکار خانم دکتر وحید دستجردی
جناب آقای دکتر کامران دانشجو
وزرای معزز بهداشت و آموزش عالی :
جگر گوشه ام را که ۲۱ سال برای رشد و تربیتش، من و همسرم جوانی و وجود و زندگیمان را صرف کرده بودیم، روز اول مهر امسال، مثل یک نام به اشتباه نوشته شده خط زدند.
از اول مهر امسال نام عزیز دخترم " منا مومنی" را پس از ۷ترم تحصیل در رشته رادیولوژی دانشگاه علوم پزشکی شیراز از دانشگاه پاک کردند.
ریاست دانشگاه، "دکتر ایمانیه" حتی حاضر نشد یک دقیقه مسئولیت ریاستش را برای دانشجوئی که ۷ ترم در دانشکده ای که او مسئولیتش را بعهده دارد اختصاص دهد. برای توضیح علت نابودی آینده و رشد علمی و اجتماعی اش، برای ویران کردن یک عمر دختر نازنینم، حتی حاضر نشد او را بپذیرد و بگوید بر اساس کدام عدالت و قانون و حکم و دیانتی، زندگیش را نابود می کند.
جناب آقای وزیر، هیچ یک از مسئولین و موظفین دانشگاه و وزارت خانه کشوری که نسل اندر نسل، در آن زندگی کرده ایم و اکنون تبعه آن کشور هستیم، خود را پاسخگوی آینده تباه کرده میوه جان و روانم، منای عزیزم، نمی دانند.
جناب آقای وزیر محترم بهداشت، آیا این حق را دارم؟ آیا اجازه دارم که بعنوان یک ایرانی سربلند در مقابل وجدان و قانون وشرف کشورم، پاسخ سوال بی جوا ب مانده و حق حذف شده ادامه تحصیل دختر دلبندم را از شما بخواهم؟
حق تحصیلش را انکار کردند. مسئولیت پاسخگویی اش را به ریشخند گرفتند. حق رشد و تعالیش را مثل یک کاغذ به اشتباه نوشته شده مچاله کرده و دور انداختند.۷ترم تحصیلش را انکار کردند. حق سوال از مسئولین کشورش را از او سلب کردند. رسمیت سابقه تحصیلش را کتمان کردند.وحتی جواب گوئی قانونی دلیل اخراجش را نامربوط دانستند.
آقایان محترم وزرای علوم وآموزش عالی و وزارت بهداشت، وزرای عالی مقامی که تحصیل فرزند عزیز تر از جانم به تصمیمات شما موکول و مربوط است، آیا این حق را دارم که بگویم آنگاه که نام شوهرم را باافتخار روی کارت ایثار و رشادت در زمان جنگ می نوشتند، خانواده او با هزار دلهره و ترس در انتظار باز گشتش می ماندند و از اینکه شاید این بار که مسئولیت خنثی کردن مین را بعهده دارد، پایش را، جانش را، سلامتی اش را دیگر نتواند به خانه برگرداند، به خود می لرزیدند، شاید درست درهمان موقع، روسای امروزی که حتی حاضر نشدند با منا رو به رو شوند، در امنیت حاصل از رشادت های بیشمار ایرانیانی همچون شوهرم به گذراندن دوره های دکترا و تخصصی خود با آرامش ادامه می دادند تا امروز فرزند او را از حق رشد انسانی اش باز بدارند و خود را در مقابل قانون و دین و عدالت و اخلاق و البته بارگاه الهی پاسخگو ندانند؟
از آنجائیکه به هیچ طریقی اجازه نیافتم. نتوانستم و موفق به یافتن مسیری نشدم که فریاد دادخواهی حق ادامه تحصیل فرزندم را بامسئولین و موظفین در میان بگذارم. از شما اجازه میخواهم مراحل مراجعات برای یافتن علت اخراج وی را بدینوسیله از ابتدا به اطلاع جنابعالی برسانم. تصمیم پی گیری حقوق قانونی و انسانی دخترم قانونا با شماست. با دلی پرخون و قلبی رنجدیده و رنجیده اما سربلندو امید وار، البته از صمیم قلب ازتصدیع اوقات حضرتعالی و تطویل کلام عذر خواهی میکنم.
در تاریخ ۲۶/۶/۹۰ و بعد از ۷ ترم تحصیل در دانشکده علوم پزشکی شیراز، دخترم پس از انتخاب واحد ترم جدید و ثبت نام و پرداخت شهریه ترم، هنگام ورود به سایت با پیام زیر مواجه شد: "دانشجوی گرامی وضعیت کلی شما غیرفعال می باشد".
پس از مراجعه به دانشگاه و سوال از استاد مشاور.ایشان نیز با شگفتی پرسید مگرکار خاصی انجام داده اید که شما را به حالت تعلیق در آورده و به ایشان ابلاغ نموده اند که نمیتوانند واحد های انتخابی او را تایید نمایند؟ پس از اینکه منا به ایشان خاطر نشان می کند که در طول مدت تحصیل هیچگونه مشکلی نداشته و موردی مطرح نشده است.استاد مشاورمی گوید که به اداره کل اموزش دانشگاه مراجعه کند.در آنجا وقتی مطمئن شدند که شهریه را پرداخت کرده است .درخواست پرونده کردند و پس از اینکه مسئول بایگانی باتعجب نتوانست پرونده را بیابد از او خواستند که سه روز دیگرمراجعه کند.
سه روز بعد من به اتفاق منا نزد آقای" دکتر میرزا جانی" معاون آموزش کل رفتیم و از ایشان علت تعلیق را جویا شدیم ایشان نیز اظهار بی اطلاعی کردند. و پاسخ را به سه روز دیگر موکول نمودند. با اینکه همان روز فرصت انتخاب واحد به اتمام میرسید اما سه روز بعد به دفتر "دکتر میرزا جانی" مراجعه کردیم .پس از ساعتها انتظار در دفتر ایشان، بالاخره فرمودند شما در حالت معلق هستید اما هنوز پرونده تان پیدا نشده. علت را پرسیدیم.فرمودند نمیدانم.گفتیم چه کسی میداند؟ گفتند: نمیدانم. حتی شما را راهنمائی نیز نمیتوانم بکنم. من رئیس دارم و شما میتوانید به آنها مراجعه کنید.
اجبارا به معاونت آموزشی دانشگاه علوم پزشکی مراجعه کردیم، گفتند: ریاست این قسمت اقای" دکتر ثاقب" در مرخصی به سر می برند.وقتی به دفتر معاون ایشان اقای "دکتر عزیزی"رفتیم جواب شنیدیم که ایشان هم در مرخصی هستند. بهترین راهی که بنظرمان رسید ملاقات آقای "دکتر ایمانیه" ریاست دانشگاه علوم پزشکی بود. رئیس دفتر گفتند ایشان جلسه دارند و ملاقات میسر نیست.موضوع را پرسیدند و پس از شنیدن پاسخ ما مبنی بر اینکه بی هیچ دلیل و علتی دخترم معلق شده است. با آقای "دکتر میرزا جانی" تلفنی تماس گرفتند و به ما گفتند که آقای دکتر فرموده اند که ریاست دانشگاه در جریان موضوع می باشند.با راهنمائی رئیس دفتر، نامه ای کتبی خطاب به "دکتر ایمانیه" نوشتیم (ثبت به شماره۸۹۱۵ مورخه) و درخواست رسیدگی نمودیم. فردای آنروز، پس از مراجعه به ما گفته شد که پاسخ نامه را از آقای "دکتر مصلحی" ریاست آموزش کل دانشجوئی بخواهیم..پس از مدت مدیدی معطلی، منشی "دکتر مصلحی "فرمودند: پرونده شما باید در کمیسیون موارد خاص بررسی گردد اما مشکل اینست که این کمیسیون فقط در سال یکی دو بار تشکیل میشود و باید در انتظار تشکیل آن بمانید!. در خواست ملاقات ما با آقای "دکتر مصلحی" توسط منشی ایشان رد شد و اجازه ورود وملاقت من داده نشد.محل را ترک نکرده و منتظر ماندم شاید در یک فرصت مناسب بتوانم فقط یک لحظه ایشان را ببینم. نمی توانستم منتظر شوم تا در یک سال آینده کمیسیون تشکیل شود. این فرصت فراهم شد ! از ایشان پرسیدم در حالیکه فرزندم در مدت هفت ترم تحصیلش کوچکترین مورد و مشکل اخلاقی و انضباطی و تحصیلی نداشته به چه علت تعلیق شده است؟ و چرا باید این موضوع در کمیسیون بررسی گردد؟ ایشان اظهار بی اطلاعی کرد و گفت :سعی میکنم خودم موضوع را پی گیری کنم.دوباره به دفتر "دکتر ایمانیه" مراجعه کردیم و مجددا در خواست ملاقات حضوری کردیم.مسئول دفتر درخواست را بی تامل رد نمود. به ایشان گفتم: شما چگونه انتظار دارید منتظر نتیجه کمیسیونی بمانم که سالی یکبار تشکیل می شود؟ تکلیف کلاسهای فرزندم چه می شود؟ تا امروز هیچ فرد مسئولی پاسخ روشنی به ما نداده است.چطور می توانم به همین سادگی حرف شما را بپذیرم و از این درب خارج شوم؟ . ایشان فرمودند در نامه ای از "دکتر ایمانیه" درخواست کنم که تا زمان تشکیل کمیسیون، فرزندم در کلاس شرکت کند.نامه را نوشتم و فردای آن روز برای دریافت جواب مراجعه کردیم ." دکتر ایمانیه" در ذیل نامه نوشته بودند "متاسفانه بدون نظر کمیسیون موارد خاص امکان پذیر نمیباشد" گفتم می خواهم دکتر را ببینم. مسئول دفتر فرمودند: شما فقط میتوانید به معاون ایشان " دکتر شیرازی" مراجعه نمائید. ملاقات با" دکتر شیرازی " امکان پذیر شد. همان سوال تکراری بی پاسخ مانده را از ایشان پرسیدم. "دکتر شیرازی" فرمودند: من مسئول پاسخ گوئی نیستم اما برای سهولت کار باید به شما بگویم چون شما بهائی می باشید حق تحصیل در این دانشگاه را ندارید و این موضوع مر بوط به الان نمی باشد، بلکه ۴ سال پیش این تصمیم "توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی" گرفته شده است و ما نیز حق دخالت در این امور را نداریم. من برای "دکتر شیرازی" توضیح دادم که آقای "محمد جواد لاریجانی" که نماینده رسمی حقوق بشر در سازمان ملل می باشند در سیمای جمهوری اسلامی و در شبکه خبر فرموده اند که بهائیان طبق قانون اساسی بعنوان یک شهروند می توانند در دانشگاهها تحصیل نمایند وحتی مدرک بگیرند و درحال حاضر بیش از ۲۰۰ بهائی در دانشگاه در حال تحصیل می باشند و ما حتی استاد دانشگاه بهائی هم داریم! ایشان اما بدون توجه به این موضوع پاسخ دادند شما از این حق برخوردار نمی باشید.
نمی توانستم بفهمم چرا از این حق معمولی و عمومی برخوردار نیستم. کارت ایثار و کارت رشادت همسرم "شاپور مومنی" را که در مدت ۲۸ ماه عملیات رزمی در خط مقدم، در اوج جنگ با به خطر انداختن جاننش و بعنوان وظیفه نسبت به میهنش به او تعلق گرفته بود، به ایشان نشان دادم و سوال کردم چرا او وظیفه اش را بعنوان یک ایرانی انجام داده و امروزدخترش با اهانت بارترین شکل ممکن از دانشگاه به بیرون انداخته می شود، بی هیچ دلیل قانونی. این پاسخ رشادت ها و ایثار پدرش است؟ ایشان پاسخ دادند: بنده مامورم و معذور! و در حقیقت شما می بایستی به حراست دانشگاه، آقای "دکتر اسماعیلی" مراجعه نمائید.
درخواست ملاقات با "دکتر اسماعیلی" را کردیم. شخص دیگری ما را پذیرفت و از ما خواست که مشکل را با خودش در میان بگذاریم. تمام ماجرا را از ابتدا برایشان توضیح دادم. و اضافه کردم بیانات آقای "لاریجانی" به ما اطمینان داده که حق تحصیل در دانشگاه را داریم. در عین حال پدرمنا نیز در ایام جنگ نشان داده که حاضر است بعنوان یک شهروند ایرانی تا پای جان خویش به انجام وظیفه اش بپردازد. امروز دخترش باید از امتیازات ویژه استفاده کند نه اینکه بدیهی ترین حقش انکار شود. از ماخواستند که همه چیز را مکتوب کنیم تا به "دکتر اسماعیلی" برسانند. نامه را نوشتیم و تقدیم کردیم.پس از مدتی مجددا برگشتند و فرمودند من با مقامات بالا صحبت کردم ومتوجه شده ام که طبق دستور "شورای عالی انقلاب فرهنگی"، بهائیان حق تحصیل در دانشگاه را ندارند و دختر من اخراج است.
ناچار به دفتر "دکتر ایمانیه" مراجعه کردیم و درخواست کردم فقط چند لحظه ایشان را ملاقات کنم. این اجازه داده نشد. هشت روز تمام به دفتر "دکتر ایمانیه" رفت و آمد کردیم و بعنوان یک دانشجو ویا هموطن موفق به دیدار ایشان نشدیم.
دیگر در شیراز کسی نبود که به نزدش برویم. به ناچار همراه شوهرم به وزرات علوم آمدیم وگفتیم می خواهیم آقای وزیر را ببینیم. در خواست رد شد.گفتند: هیچ فرد حقیقی نمی تواند با وزیر ملاقات کند. به امور دانشجوئی مراجعه کنید. درآنجا همه چیز را توضیح دادیم.گفتند این کار اساسا به ما مربوط نمی شود و باید به وزارت بهداشت مراجعه کنیم.
در وزارت بهداشت ما را به نزد کارشناسی به نام خانم" مدیحی" فرستادند. ایشان پس از شنیدن سرگذشت ، کار را به نزد "دکتر طاهر خانی" و یا "دکتر قاضی" ارجاع دادند. درخواست ملاقات با "دکتر قاضی" طبق رویه معمول رد شد.
امکان دیدار با "دکتر طاهر خانی" میسر شد. ایشان پس از سوال و پرسش و شنیدن روند پی گیری ها فرمودند موضوع به ایشان ارتیاط ندارد و باید به حراست وزارت خانه مراجعه کنیم.
در خواست ملاقات با ریاست حراست بی نتیجه ماند.فرد دیگری با ما گفتگو کرد و موضوع را پرسید. به او گفتم که در شیراز به ماگفته شده دخترم به علت بهائی بودن طبق دستور "شورای عالی انقلاب فرهنگی" اخراج است، اما من با توجه به بیانات آقای "لاریجانی" که بهائیان را مجاز و دارای حق تحصیل عالیه دانستند و حتی آماری هم از این واقعه ارائه دادند، فکرمی کنم که در شیراز سلیقه ای و فردی عمل شده و نه مطابق قانون.زیرا امکان ندارد که آقای "لاریجانی" بعنوان نماینده رسمی در سازمان ملل اشتباه کرده باشند و قانون را ندانند. صحبت های من ناگفته تلقی شد و در عوض ایشان سوال کردند آیا دختر شما در تشکیلات بهائی بوده؟ برای ایشان توضیح دادم که نزدیک به ۳ سال است که تشکیلات بهائی به خواست دولت در ایران تعطیل شده است و دخترم نه تنها در تشکیلات شرکت نداشته است بلکه تمامی قوانین و مقررات دانشگاه را نیز رعایت نموده است. و دانشگاه برای او صرفا محیطی برای آموزش بوده است. و صداقت ایجاب میکرده که نزد مسئولینی که از او پرسش می کنند اعتقادش را بیان نماید. و حتی در زمان ثبت نام نیز هیچگونه تظاهری ننموده وفقط به خواست و درخواست مسئولین با صداقت تمام اعتقاداتش را بیان نموده در عین حالیکه به رعایت قوانین دانشگاه نیز ملزم بوده است. ایشان تماسی تلفنی گرفتند و سوال نمودند که آیا "منا مومنی" در طول ۳ سال گذشته موردی داشته اند؟ و پس از شنیدن پاسخ اطمینان حاصل نمودند که دخترم از نظر اخلاقی و انضباطی و درسی هیچ مشکلی نداشته و کمترین سرپیچی نیز از قوانین موضوعه دانشگاه نداشته است. اما به هر تقدیر پس از اتمام گفتگوها، در جواب گفتند که دخترم چون بهائی است، از حق تحصیل برخوردار نمی باشد. پدرش پرسید آیا من به عنوان شهروند ی که ۲۸ ماه در خط مقدم در سخت ترین شرایط عملیات جانم را کف دست گرفته و برای دفاع از کشورم تا پای جان فداکاری و پایداری کرده ام و تا امروز کوچکترین چشمداشتی در این مورد نداشته و از کمترین حق دارا بودن کارت رشادت و ایثار استفاده ای ننموده ام امروز میتوانم بخواهم که دخترم از ابتدائی ترین حق، یعنی تحصیل بهره مند گردد؟ آیا این توقع بی جائی است که فقط انتظار داشته باشم تلاش دخترم برای قبولی و تحصیل محترم بماند؟ مسئول حراست با تاسف اظهار داشت من فکر کردم شاید با توجه به صحبت های آقای "لاریجانی" ابلاغ جدیدی وجود داشته باشد که من از آن بی خبرم ولی متاسفانه پس از پیگیری متوجه شدم که چنین چیزی وجود ندارد و حکم قبلی نافذ است و لذا دختر شما مطابق دستور" شورای عالی انقلاب فرهنگی" حق تحصیل ندارد واخراج می باشد.د ر مقابل خواست ما برای ابلاغ قانونی اخراج و یا دستور و حکم کتبی مبنی براخراج منا، ایشان گفتند: هیچگونه حکمی به صورت کتبی نه از طرف من و نه هیچکس دیگر به شما داده نخواهد شد.
تنها کاری که میتوانستیم انجام دهیم آن بود که درخواست کنیم لیست واحد های پاس کرده را به ما بدهند .خانم "مدیحی" در پاسخ گفتند: تنها با تسویه حساب این امر ممکن است. و نامه ای به معاونت آموزش در شیراز نوشتند (شماره۴۱۹۵/۵۲۱) مبنی بر اینکه واحد های گذرانده "منا مومنی" را بفرستید و آنرا فاکس نمودند.
در شیراز پس از مراجعه به معاونت آموزشی ، آقای "ثاقب" رئیس معاونت آموزشی برایمان توضیح دادند که ممنوعیت تحصیل بهائیان یک قانون است و چون در ترکیه قانونی وجود دارد که دانشجویان دختر نمیتوانند با حجاب در کلاس حاضر شوند، ما هم بهائیان را نمی پذیریم. و تحصیل شما یک تابلو ورود ممنوع است و حق ندارید تحصیل کنید. وقتی برایشان توضیح دادم که به فرض وجود ظلم در هر جای جهان نباید شما هم در ایران به ما ظلم نمائید و آیا حضرت محمد (ص) نفرموده اند که برای تحصیل علم حتی به بلاد کفر سفر کنید؟ و آیا حق تحصیل یک حق عمومی و جهانی برای تمام ابناء انسانی نیست که هیچکس نمی تواند آنرا نقض کند ؟در پاسخ فرمودند: اگر من در پست و مقام بالاتری بودم قوانین بسیار سختگیرانه تری برای شماها در نظر می گرفتم و برای گرفتن لیست واحد های گذرانده شده نیز باید به "دکتر میرزا جانی" مراجعه نمائید.
"دکتر میرزا جانی" برای ۴ روز بعد به ما وقت داد و پس از گذشت ۴روز به ما گفت: جوابتان را از حراست وزارتخانه تحویل بگیرید.
جناب آقای وزیر در این دور بی نتیجه احقاق حق تا کجا باید ادامه دهم؟ کار دیگری اکنون برایمان میسر نیست. دکتر "میرزا جانی" می گوید: سخنان آقای "لاریجانی" به ما هیچ ربطی ندارد و ما و ظایف خود را انجام میدهیم.
آقای وزیر من و منا و پدرش هیچ چیز ازشما نمی خواهیم جز انجام قانون مصوب و اعلان شده؛ اجرای مفاد قانون اساسی؛ دریافت حق انسانی ادامه تحصیل. هیچکس نمی تواند از پاسخ گوئی به آنچه مسئول است شانه خالی کند یا در برابر قانون و عدالت و یا در بارگاه الهی.
برای دریافت حق تحصیل فرزندم امید وارانه اقدامات حضرتعالی را دنبال میکنم .
با تقدیم احترام و خضوع
فریبا کرمی مادر منا مومنی دانشجوی اخراجی ترم ۷ دانشکده علوم پزشکی شیراز
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر