پنجشنبه، مرداد ۱۰

آش داریم! آش!


آن کسی که داد می زند آش داریم! آش! نه در پیچ یک میدان در شب سرد زمستانی چرخ دستیش را به جلو می راند و نه بر گوشه لبانش خطی از غم و نه بر پیشانیش چینی از کهن سالی نقش بسته. او "آن چارچرخ درون سالن رو بر می داشت و داد می زد دوستان بیایید شام یا ناهار بگیرید و داد می زد آش! آش داریم آش!.." و " خنده آمیز" داد می زند: آش داریم! آش! در سالن زندان رجایی شهر. ایقان شهیدی، جوان 26 ساله بهایی که به قول حشمت طبرزدی " الان باید سر کلاس باشه آخه این چرا باید بیاد رجایی شهر؟!"

سالها مردمان این آب و خاک را گاه به نام وطن، قوم از قوم گسیختند؛ گاهی به نام دین، مسلمان از نامسلمان گسستند؛ گاه با مرز زبان، کرد از فارس خط کشی کردند و گاههای بسیار.

از بهاییان هیولایی ساختند و آن هیولا را برای مردمان شرح و بسط دادند، روزی آن ها را دشمن اخلاق و نجس و ضد دین خواندند و روزی عناصر بیگانه و وطن فروش معرفی کردند. بعد از انقلاب آنها را از هموطنان مسلمانشان جدا کردند، از دانشگاهها اخراج و از کارهای دولتی پاکسازی شدند. دیگر بسیاری از مردمان خاطراتشان از بهایی ها، یا یک همکلاسی مدرسه ای بود یا یک همسایه در سایه! اما انگار سالن زندان این مرزها را شکسته است و همه همسفره شده اند و هم پیاله و پیاله های آش را هم یک بهایی می گرداند و به قول طبرزدی " نمی دانم چه دستی در کار است که تا این اندازه مردم از هر دین و نژاد و گروه را با هم همدل کرده؟"

در ادامه، دلنوشته ای می خوانیم از حشمت الله طبرزدی، روزنامه نگار و فعال سیاسی -دانشجویی،این مرد رهیده از سیم خار دارهای تعصب:


"در کنار این هم سلولی ها و هم سفره ای ها با چند نفر دیگه خیلی قاطی بودیم. یکی عفیف نعیمی از رهبران بهائی ها بود که خیلی رفیق بودیم و اخلاق هامون با هم سازگار بود. یکی مهندس مرتضایی از اساتید بهایی بود که بیش از یک سال با من و دوستانی مثل عیسا و احمد زید ابادی و مجید توکلی زبان انگلیسی کار می کرد که تا اخر عمر ممنونش هستم. با خانجانی و توکلی و بی غم و رضایی و سایر رهبران بهایی نیز رفاقت زیاد داشتیم. پیشتر که ۲۰۹ بودم در سلول ۱۲۳ تنها بودم و این دوستان در سلول ۱۲۴ بودند. من به عقیده آن ها و به عقیده ی هیچ کس دیگه کار ندارم، اما انصافا آدم های با اخلاق و آدم های متین و مظلومی بودن.

مادر من یک زن کهن سال با مذهب شیعه ی سنتی و مادر دو جان باخته درجنگ است، اما هر وقت به ملاقات من من آمد از این بهایی های مظلوم می پرسید. به من می گفت نمیشه برای این ها کاری کرد. هنوز هم می پرسه و بسیار براشون ناراحته. نعیمی یک بار به من گفت مادرت آمد من کارش دارم. گوشی را دادم به مادرم و او گفت مادر سلام. میخوام بگم رحمت بر آن شیری که دادی به این فرزندت. او به من خیلی محبت داشت و الان دلم پیش آن ها است. توی سالن ملاقات بین خانواده ها یک دوستی برقرار بود. از جنبش سبزی و مجاهد و بهایی و کرد و کمونیست و ... خانم من که به معنای متعارف سیاسی نیست، به من می گفت دیگه همه ی مردم با هم قاطی شدن. اشاره ی او به بهایی و مسلمان و... بود. و واقعا شدن و برخی رو به وحشت انداختن. راستی در قرن ۲۱ چه کسانی هستن که هم مدعی پدری همه ی آحاد مردم باشن و از دین و معنویت و انسانیت حرف بزنن و هم این که از انسان ها بخواهند که بی خود و بی جهت و فقط به دلیل اختلاف عقیده با هم دشمن باشن!؟!؟...
نمیدونم مثلا ایقان شهیدی که یک دانشجوی بهایی است چه جرمی مرتکب شده که باید زندان باشه؟ وقتی آن چارچرخ درون سالن رو بر می داشت و داد می زد دوستان بیایید شام یا ناهار بگیرید و داد می زد آش! آش داریم آش!... من در دل گرفتار کامپلکسی از احساسات دراماتیک و طنز و نا مفهوم و زجر آور می شدم. با خودم می گفتم این که این گونه خنده آمیز داد میزنه آش داریم آش، الان باید سر کلاس باشه. اخه این چرا باید بیاد رجایی شهر! شاید هزار بار این سوال رو از خودم کردم. مثلا خانجانی ۸۰ ساله یا نعیمی که مشکل جسمی داره یا توکلی که انقدر دوست داشتنی است چرا!؟ مگه چیکار کردن. یعنی تبلیغ عقیده تا این اندازه که کابل کف پا و...

خوش به حال آن هایی که جزو فرقه های ضاله نیستند و جزو فرقه های هدایت شده هستند. فعلا که ما با این فرقه های ضاله ی مضله و امثال ان رفیق و هم سرنوشت شدیم. راستی این فرقه های ضاله چگونه چنین ادم های با اخلاقی تربیت می کنند اما آن فرقه های هادیه...
این مادر ما هم که دست بردار نیست. انگار پسر خودش خیلی وضعش خوبه که مرتب می پرسه نمیشه برای این ها کاری کرد. نمی دانم چه دستی در کار است که تا این اندازه مردم از هر دین و نژاد و گروه را با هم همدل کرده. بدون تردید اگر از همسر و مادر من یا از عفیف نعیمی و خانجانی و...بپرسی میگن خدا. ما همین حرف ها رو میزنیم که میریم زندان. فکر نکنید کار شاقی کردیم ها؟ داشت از سبحانی پیرمرد یادم می رفت...مگه یکی دوتان؟ به طنز به دوستان بهایی می گفتیم برای اولین بار شما ها اکثریت شدین. اخه تعدادشون تو رجایی شهر به بیش از ۳۰ نفر رسیده..."

هیچ نظری موجود نیست: