* این متن توسط یکی از خوانندگان عزیز خبرنورد ارسال شده است
روزی روزگاری
گفتم: باورت میشه كسی رو برای كمك به دیگری بگیرن، زندانی كنن، بازجویی كنن، با قید وثیقه آزاد كنن بعد دوباره بخوان و بگن باید حكمی كه براتون صادر شده رو بگذرونین؟
گفت: روزی روزگاری در دیاری كه نامش ایران بود مرام پهلوونی بود اگه میدیدن كسی احتیاج داره براش گلریزون میكردن. تو گود زورخونه مرشد از همه میخواست هركس هرچی میتونه كمك كنه، مردم هم بدون هیچ چشمداشتی كمك میكردن و همه از این حكایات واسه هم میگن كه هركس كمك به دیگری بكنه مرام پهلوونی داره.
گفتم: تو مخیله ت میگنجه به خاطر اینكه نمیخوای اسیر روزمرهگی بشی و فكرت منجمد بشه و هر روزت بدتر از دیروزت بشه پویایی و روشن اندیشی و فضائل رو سر لوحه اقداماتت بكنی و اون وقت به خاطر همین تازه شدنت حكمی برات بریده بشه كه چرا به پرواز فكر كردی
گفت : روزی روزگاری تو دلِ خاورمیانه كشوری بود كه پر از حرف تازه و فكر تازه و راهِ تازه بود یا ازش ملاصدرا بیرون میومد یا ابن سینا زمانی خیام و دورانی مولانا،حافظ ناگفتهها می گفت و با زاهدِ پر ریا در میافتاد و شاملو ناگفته های مردم اجتماعش رو ميسرود. هر كس كه آزاد اندی تر بود و تازهانديشتر جاش صدر مجلس بود هرچند كه همون موقع هم خفاشان بودند.
گفتم: خوب بنگر كه چگونه هر قدم كه برداشته میشود برای خیر و صلاح عالم با توهین و تحقیر راهش سد میشود. آنها را به بی عفتی متهم میكنند و نیت پاك شان را اقدام علیه امنیت ملی میدانند
گفت: روزی روزگاری طاهرهنامی بی پروا برقع از روی برداشت تا به جهانیان ثابت كند كه خورشید بزرگی پرتو افكنده و ابر بخشش سایه گسترده با بهره كسی كه خود را بی بهره نساخت و دوست را در این جامه بشناخت. هرچند به چاهش انداختند اما نامش سرلوحه زنان آزاده است.
گفتم: لختی فكر كن برای جامعهات مفید باشی، سلامت روح و روان همسایهات را طالب باشی و برای تحقق آرمانهای مردمان تلاش كنی، عدل و داد را بخواهی كه در كشور گسترش دهی تا تعصب مرز و بومی را نتواند كه مشخص كند و شعارت این باشد كه عالم یك وطن و من الی الارض اهل آن و آن گاه حاكمان و بالانشینان به ناروا در بندد كنند و تهمتها بر تو زنند
گفت: روزی روزگاری دشمنانِ قسم خوردهی ایران برای بی مایه نشان دادن ایرانیان و به تمسخر گرفتن قهرمانانشان پرواز تیری را برای مرز ایران در نظر گرفتند كه پهلوانی از ایران با كمان بپراند و آرش كار هزاران تیغهی شمشیر كرد و تیر در چله نهاد و به دو روز و از ییش یك نیم روز تیرش هوا را میشكافت تا با دو چشم خویش دشمن ببیند كه از برای آرمان و فردای بهتر جان در تیر میكنند ایرانیان، و از همان روز نام آرش به نیكی برده شد،چرا كه مرز را از میان برداشت چه تفاوت دارد مرز تنگ كشوری گشودن باشد یا ریسمان تعصب پاره كردن
گفتم: این همه حكایات میدانیم اما چه فایده كه در همین نزدیكی چه زمانی،چه مكانی عدهای یا آرش نشان یا پهلوان منش و یا طاهره وار یا شاملو گونه و یا با عرفانی چون مولانا و يا ساده زيستانی كه فردای ايران را زيبا میخواهند به ناحق باید كه ده ماه ،زندان شوند
گفت: روزی روزگاری شاعری آزاده گفت:
(( ... قطره ها باید كه آگاه شوند
كه به همكوشی هم
میتوان بر جهت تقدیری فایق شد...))
اگر همه آگاه شویم دیگر نمیتوانند قفل اكبر بر دهان يك ملت زنند
گفتم : برای ظالمان پیامی داری و برای اطمینان دل دوستانمان كه باید حكم ظلمت نشینان را بگذرانند
گفت : روزی روزگاری كه زمانش دیر نیست بیان حق محقق میشود كه میفرمایند:
ای ظالمان ارض
از ظلم دست خود را كوتاه نمائید كه قسم یاد نمودهام از ظلم احدی نگذرم و این عهدی است كه در لوح محفوظ محتوم داشتم و به خاتم عز مختوم.
از برای اطمینان قلب دوستان نیز چه پیامی از این بالاتر كه حضرت نیز تحمل بلایا فرمودند تا عالم به نور معرفت روشن شود. دعای همه بدرقه راهشان و تلاشی كه ما برای احقاق حق و اتحاد بین مردمان میكنیم تسلای خاطرشان
گفتم: اما این چه عدلی است كه خدا ...
گفت : روزی روزگاری میگفتند هركس كفر گوید به عذابی عظیم مبتلا میگردد و امروزه هركس میخواهد دنیا بقایش بر ظلم نماند جز اقدام راهی ندارد و چون از حكمت حق آگه نيی لب فرو بند و قدم در راه نه و چه خوش فرموده اند كه:
ای بنده خوش باش كه در كار الهی، جای سخن و دم زدن و چون چرا نیست. گر شهد به اعدا دهد و زهر به احباب، باشد همه از حكمت مویی به خطا نیست.
گفتم: جانتان خوش باد
د.ج
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر