این متن توسط اندیشه جعفری در ارتباط با دستگیری و حکم ناعادلانه فاران حسامی نگاشته شده است.:
هوالله به نام خدا به
نام آزادی
آقای قاضی صلواتی، این شعر جانانه "فروغ فرخزاد" را با تمام
احساسات انسانی ام به شما وهمکاران دیگرتان در شعبه های26 و28 آقایان پیرعباس و
مقیسه تقدیم میکنم.
تا حالا در آینه به خود نگاه کرده اید؟ تا به حال به حرفهایی که از
دهانتان خارج می شود فکر کرده اید؟ حداقل قبل از این که بر زبان حکمی برانید، حسابتان
با وجدانتان چه نتیجه ای از پی داشته است؟ شبها که سر بر بالش می گذارید، راحت به
خواب می روید؟ بر مسند قضاوت که تکیه می کنید، واقعا خیال می کنید کسی که مقابل
تان نشسته است، چه کسی است؟ یک مخل امنیت کشور؟ یک تبلیغ کننده علیه نظام؟ یک
اقدام کننده علیه امنیت ملی؟ ... ممکن است از کسی که مقابلتان قرار گرفته است
بترسید؟ یا نگرانید که متهمی که قرار است شما به مجرم تبدیلش کنید، واقعا آرامش
شما را در هم بشکند؟ آیا امنیت شما در ازای به بند کشیدن به اصطلاح، مجرمین امنیتی
تامین میشود؟ می دانید قضاوت من در مورد شما چیست؟
شما به کلمات فکر نمی کنید، آنها را بالا می آورید و می جوید، شما
ترسهایتان را در پس کلماتی که بالا آورده اید به بیرون میریزد، و چون کلمات و
ترسهای آن را ، روی خودتان بالا می آورید، دوباره آنها را می خورید و باز هم می
ترسید واز این ترسهای معیوب تمام ناشدنی رنج میبرید و حکم های ناعادلانه تان هم
این ترسهای تمام ناشدنی تان را به آرامش بدل نمی کند.میدانید تمام متهمان به مجرم
تبدیل شده تان پس از اتمام بیدادگاهتان یا به قول شما دادگاهتان، به شما
وهمکارانتان می خندند، همه از ترس شما خبر دارند غیر از خودتان.
حتی "آرتین رحیمیان" در آستانه سه سالگی اش هم این را می
داند، کسی حالا مادر او "فاران حسامی" را نیز، "علاوه برپدرش
"کامران رحیمیان" به بند کشیده
اید،"علی وکیانا رحمانی " فرزندان "نرگس محمدی" نیز این را به
خوبی درک میکنند که شما وهمکارانتان ترسیده اید، حتی "نیما خندان" فرزند
کوچک "نسرین ستوده" نیز این موضوع را به خوبی درک میکند، همان کسی که
برای خواهر12ساله اش "مهراوه خندان" نیز حکم منع خروج از کشور داده
اید...
به هر حال اگر روزی تصمیم گرفتید که راهبرد دیگری غیر از احکام
ناعادلانه ای که صادرمیکنید،برای مقابله با ترسهایتان انتخاب کنید، این را بدانید که آنهایی که در بند
احکام بیدادگاهتان هستند، تنها جسمشان را به بند کشیده اید وذهنشان هرگز در بند
شما نبوده ونیست، جریان ذهن آنها همچنان آگاهانه فعال است و تمام احساسات انسانی
را درک می کند، حتی ترس تمام ناشدنی شما وهمکارانتان را... واین را هم مطمئن باشید
که همانطور که نام همه دربندان شما اعم از بهایی ومسلمان وکمونیست و فمنیست در
کنار هم قرار گرفته است چه در داخل بند و چه در فضای جامعه ای که شما تلاش کرده
اید با سم پاشی های بی حد وحصرتان، جنگ وجدایی ایجاد کنید، همه در کنارهمند و
برپایه اصول انسانی که فصل مشترک تمام ادیان ومکاتب الهی اعم ازآیین مسیحی، آیین
اسلام وآیین بهایی و...غیر الهی اعم از کمونیسم،فمنیسم و... است، یکدیگر را درک
میکنند ومی پذیرند و اتحاد آنها ناگسستنی است. اگر روزی شما هم اصول انسانی را
سرلوحه زندگی تان قرار دادید، چه بسا شما هم در جمع ما پذیرفته شدید، کم نبودند
افرادی که اشتباهشان را پذیرفتند وبه ما پیوستند، تا فرصت هست راهبرد دیگری برای
ترسهایتان جستجو کنید، شاید سرود دندانهایتان نیز پایان گرفت...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر