سه‌شنبه، بهمن ۵

خشم ، قدرت!


نگاشته زیبای زیر اثر رها ثابت عزیز از شهروندان بهایی زندانی در شیراز است:


خشم قدرت جسد پاره پاره عشق را ناجوانمردانه به تازیانه تعصب می کوبد تا شاید ناله اش حکایت عبرت آمیز خلایق گردد. دریغا که ناله اش آواز خوشی است که رگ غیرت عشاق را به جوش می آورد .آهنگ رزم الهی است و آواز بزم ربانی و نمایش حقیقت روحانی . فرصت سماع است در بارگاه جانبازی یاران و جولانگاه عشق بازی در قربانگاه تسلیم .
چنانچه می بینی که ابراهیم اسماعیل را به ریسمان رضا آورده و یعقوب یوسف را به ردای صبر پوشانده و مریم تاج خار مسیح را در پای صلیب بر سر نهاده و رسول الله راس سید الشهدا را در دستار سبز غیرت بر دستان زینب کبری پیشکش کرده.
در این بزم جانفشانی به نظاره ایستاده ای که تعظیم و تکریم این حقایق نورانی تو را به سجده شکر می برد . طاقت این همه حضور را نداری که بر دستان حوریان حریر پوش هفتصد و پنجاه گلوله آغشته به گوشت و خون را طبق کشان می آورند در حالیکه سروش غیب آواز سبوح و قدوس سر داده . حیران می مانی که ندا می رسد ببین اینبار لطیفه ربانی خود به قربانگاه عشق رفته است . جبرئیل و ملائک در گاه - سدره المنتهی و درخت طوبی - قاب قوسین و حقیقت معراج به سکوت نشسته اند . سکوتی که جولانگاه نور معرفت ازلی است از برای نقوش دیگری از تجلی حقیقت .
در این سکوت پر معنا تجلیات دیگری از ذات حقیقت تعین می یابد و حوریات دیگری از سراپرده های غیب بقا بیرون می آیند و چشمه های دیگری از معرفت به جوش می آیند و جاری می شوند تا در اراضی قلوب یابسه نهالهای دیگری از عشق را برویانند . از این حضور آنقدر لطیف شده ای که سکون نداری می خواهی بروی ولی اول لطافتت را ستر می کنند بعد حضورت را لباس حصول می بخشند و آنگاه اذن رفتنت می دهند.
رها
6/10/89

هیچ نظری موجود نیست: